#امام_زمان_ع_مدح
مهدی ای جان عالمی به فدات
ای نبی صولت و علی جلوات
حسنی سیرت و حسینی خوی
بر تو ای ماه فاطمی صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
#جواد_کریم_زاده
بسم الله الرحمن الرحیم
کوفه یادش مانده آنروزی که می لرزاندی اش
ای که دشمن را به شام از خطبه ات ترساندی اش
ای زبانت ذوالفقارو خطبه ات دشمن شکن
ای یدالله فوق ایدیهم به هنگام سخن
گشت با هنگامه ات برپا بساط شورو شین
دشمنان گفتند علی آمد به یاری حسین
جملگی گفتند این ناطق که نورش منجلی است
یاعلی باشد و یا خود نطق گویای علی است
آینه در آینه نام علی تکثیر شد
نام حیدر در جهان با نطق ات عالمگیر شد
کاخ ظلم از خطبه ات بر روی خصم آوار شد
چون به شام و کوفه زینب حیدر کرار شد
گر چه می پنداشتند،حیدر نمی خواند نماز
جملگی با خطبه ات گفتند علی باشد نماز
سر درون تشت زر با خون سرخ این را نگاشت
مارایتُ گفتن تو کم ز زیبائی نداشت
زینبا ای ابتدا و انتهای شهر عشق
جان ما بادا فدایت ، شاه بانوی دمشق
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#شریفه_خاتون_س_بنت_الحسن_ع
#بیستم_محرم_شهادت_طبیب_آل_الله
بنت الحسن شریفه ی آل عبا تویی
نامت نکوست ، فاطمه ی مجتبی تویی
ای فاطمه، شریفه، چه خوانم دگر تو را
وقتی کریمه ، معنی جود و عطا تویی
وقتی کریم آل عبا میشود حسن
بنت الحسن کریمه ی آل عبا تویی
خم گشته قامتت ز غم و درد و رنجها
چون زینبی که گشته به غم مبتلا تویی
تو یار زینبی که به هنگام مشکلات
همراه او به واقعه مشگل گشا تویی
همواره بوده ای تو پرستار زخمها
بر رنج و زخم و درد اسیران دوا تویی
از ضرب تازیانه و شلاق و کعب نی
بیمار راه کوفه و شام بلا تویی
چون قاسمی تو معنی احلی من العسل
یا چون رقیه ، شهیده ی کرب و بلا تویی
هر دردمند سوی مزارت به حله شد
چونکه طبیب حاذق و دارالشفا تویی
همچون مسیح روح به تن ها دمیده ای؟
یا چون مسیح هستی و روح خدا تویی
با یازده بهار ، چنین با طراوتی
حله چو باغ گل، گل باغ ولا تویی
گشتم دخیل پنجره های ضریح تو
ای آنکه با غم دل من آشنا تویی
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_زمان_عج
از جفای زمانه یار غریب
شده دلخسته در دیار غریب
چون نشانی ز آشنایی نیست
میخورد خون دل نگار غریب
همه دنبال یار میگردند
غافل از اینکه اوست یار غریب
همه دنبال کار خود هستند
هیچ کس نیست پای کار غریب
به زبان بیقرار آمدنش
خود فریبان بیقرار غریب
ما که یک عمر ادا در آوردیم
اینکه هستیم همقطار غریب
کاش میشد که بی ریا باشیم
در دعا بهر انتظار غریب
کاش هنگام العجل گفتن
چون علی بن مهزیار غریب
سر و جان را فدای دوست کنیم
کاش باشیم سربدار غریب
من ندیدم غریبتر از او
همه عمرم به روزگار غریب
همه عالم شده غریبستان
آه از درد بیشمار غریب
سیصدو سیزده نفر تا کی
جمع گردند در کنار غریب ؟
سیزده قرن بگذرد اما
کی شود وقت کارزار غریب ؟
به خدا در نیام طاق شده
طاقت و صبر ذوالفقار غریب
کاش در صبح جمعه ای نزدیک
آید از راه تکسوار غریب
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#پایان_ماه_محرم
#ورود_کاروان_اهل_بیت_به_شام
غروب مه غم به آخر رسید
طلوع مهِ تارِ دیگر رسید
به شام بلا نیز خواهر رسید
به همراه راس برادر رسید
نگر عمهی پاک سادات را
و در وازه ی نحس ساعات را
چو آمد ز ره، خسته آن قافله
اسیران همه در غل و سلسله
به همراهشان خولی و حرمله
میان کِل و شادی و هلهله
ز مهمان نوازی، اهالی شام
بر آنان زدند سنگ از روی بام
جفاها شد از قوم پست لعین
بر آن اهل بیت رسول امین
روانه نمودند از روی کین
چو از کوچه های یهودی نشین
که اینان همه وارث حیدرند
همه اهل بیت یل خیبر ند
بگیرید از اینان دگر انتقام
بگیرید از هر چه سر انتقام
ز سرهای مد نظر انتقام
به چوب و به کلوخ و حجر انتقام
بریزند خاکستر از روی کین
به روی سر سیدالساجدین
ز یک سوی رنج و غم بی حساب
ز سوی دگر گریه های رباب
ز سویی بدستان آنان طناب
ز سویی ورودِ به بزم شراب
امان از دل زینب و کودکان
امان از لب و چوبه ی خیزران
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
#گفتُگو_با_سر_بریده_ومطهر_پدر
بر روی نیزه دیدم گیسوی درهمت را
در دست ساربان هم یاقوت خاتمت را
گه گاه خواب بودم بر ناقه دست بسته
از ناقه اوفتادم دست و سرم شکسته
هر بار دیدم افتاد از روی نی سر تو
از روی ناقه هر بار افتاد دختر تو
میرفت کاروان و من روی خاک بودم
زجر حرامی آمد از موی سر کشیدم
بر من چنان لگد زد که پهلویم شکسته
جوری به صورتم زد که ابرویم شکسته
چشمام تار میدید با درد های بسیار
یک لحظه دیدم از دور دیدم سر تو انگار
دیدم که نیزه داری سر را به سرعت باد
میبرد آه ، سر در، خورجین خولی افتاد
این هم علامت آن خاکستر تنور است
این زلف مشک بویت خاکستری و بور است
از یک طرف لبانت، از تشنگی ترک خورد
از یک طرف رقیه، لب تشنه هی کتک خورد
ما را ز عمد بردند از کوچههای بس تنگ
بر صورت و سرِ ما، میخورد دائما سنگ
درراه کاروان چون با هلهله می آمد
شمر، سایه سایه ی من با حر مله می آمد
این شمرو زجر و خولی و حرمله چه پستند
گوش مرا کشیدند، گوشواره را شکستند
از بس که درد دارم دیوار شد عصایم
شکر خدا که عمه هر جاست پا به پایم
روی تو و گلویت با آب و تاب شستم
با اشک های چشمم جای گلاب شستم
از بس که خیزران خورد در تشت زر لب تو
ولله داشت میمرد آن لحظه زینب تو
در تشت زر نهادند چون راس روی نی را
دیدم به صورتت ریخت ته مانده های می را
دور سر تو با رقص هی پیچ و تاب خوردند
بد جور مست بودند بسکه شراب خوردند
نزد یزید دیدم یک مرد سرخ مویی
حرف از کنیز میزد بی شرم زشت رویی
هستی من تو بودی آرامشم عمو بود
عالم برای من بود وقتی به گفت و گو بود
میسوخت معجر من چسبیده شد به مویم
صد شکر چون نرفته از دست آبرویم
گفتم غم تو دارم، گفتی غمت سر آید
گفتم چگونه؟ گفتی! سویم چو دلبر آید
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#خروج_از_شام
#حضرت_زینب_س_ام_المصائب
میروم از شام گرچه سوی دشت نینوا
بر دلم مانده است حسرت بر لبم دارم نوا
بر دلم داغ سه ساله مانده با صد شورو شین
گاه میگویم رقیه گاه میگویم حسین
گاه یاد تشت زر با اشگ و لابه میکنم
گاه یاد دختری کنج خرابه میکنم
یادم آید تشت زر را و سری اندر میان
یادم آید آن لبان خشک و چوب خیزران
بعد از آن هم در طبق سر را نهادند و سپس
تحفه آوردند تا طفلی بیافتد از نفس
در عزای جانگداز پور سلطان نجف
یک طرف دردانه ای افتاد و سر هم یک طرف
ای سر از تن جدا ای حضرت سلطان عشق
بی رقیه میروم شرمنده از شهر دمشق
میروم با پیکری گویم که ای روحی فداک
با دو دستم دفن کردم ماه را در زیر خاک
ای برادر زینب از داغ رقیه گشته پیر
جان زهرا مادرت دیگر سراغش را مگیر
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_حسین_ع_حضرت_زینب_س_اربعین
آمدم از کوفه و شام بلا
بعد چهل روز به کرب و بلا
آمده ام خسته و خونین جگر
قامتم از داغ تو باشد دو تا
آمدم ای سرور لب تشنگان
محضرت ای خشک لب نینوا
ای شه لب تشنه سلام علیک
ای که بریدند سرت از قفا
چون که جدا گشت سر از پیکرت
عرش سیه پوش شد از این عزا
جن و بشر مویه کنان در زمین
خیل ملک ناله کنان در سما
نوحه گر از ماتم تو جبرئیل
اشک فشان سلسله ی انبیا
احمد و زهرا و علی و حسن
همره زینب به غمت مبتلا
خیز ز جا ای شه بی سر حسین
جانب ما کن نظری یا اخا
ای شه لب تشنه ی عریان بدن
بی کفن کشته ی قوم دغا
خیز زجا خواهرت از ره رسید
خیز زجا از ره مهر و وفا
آه که سر در بدنت نیست آه
از چه سرت شد به روی نیزه جا
پیکر صد چاک تو در خون تپید
گوشه ی گودال زدی دست و پا
فاطمه با روضه ات از هوش رفت
گوشه ی گودال ز سوز و نوا
وز نگرانی به دم واپسین
بود نگاهت به سوی خیمه ها
آه که ده مرکب سنگین بدن
همره ده راکب بس بی حیا
گشته مزین به چهل نعل نو
رد شده از روی تنت بی هوا
آه چه گویم که پس از کشتنت
رحم نکردند به آل عبا
آه چو هنگامه ی غارت رسید
سوخت خیام از ستم اشقیا
آتشی از نو چو بر افروختند
خیمه و خرگاه تو را سوختند
شمر سر آورد و سنان با شتاب
بر روی نی زد سر از خون خضاب
هلهله و رقص و دف و ساز بود
گرد سر زاده ی ختمی مآب
از پی هفتاد و دو سر روی نی
دست ببستند مرا با طناب
سلسله بر گردن سجاد شد
داد بسی سلسله او را عذاب
گفت یکی مژده که آزاد شد
تشنه لبان تشنه لبان آب آب
آه از آندم که خجالت کشید
جرعه ای از آب بنوشد رباب
آه که در سینه نمودیم حس
درد فراوان و غم بی حساب
آه از آندم که بسی ضجر پست
زجر بدادی نوه ی بو تراب
آه از آن کوفه و ابن زیاد
گرچه نمودیم در آن انقلاب
آه ز دروازه ی ساعات و شام
آه ز هر کوچه ی شام خراب
آه از آن مجلس شوم یزید
آه ز چشمان بد شیخ و شاب
آه از آندم که فقط آستین
بود سر و روی زنان را حجاب
آه ز تشت زر و از خیزران
آه ز ته مانده ی جام شراب
آه از آندم که یزید پلید
کرد گلی را به کنیزی خطاب
گفت به یک زشت رخ سرخ موی
گوی نمایی تو که را انتخاب
چونکه شنیدم ز یزید این سخن
از لب زینب بشنید این عتاب
گوش کن ای کافر بی دین پست
هرزه ی بی شرم پر از پیچ و تاب
هست خداوند نگهدار ما
هست تو را هرچه که بینی سراب
گفت چه دیدی تو به صحرای طف
دادمش اینگونه به سرعت جواب
هر چه که دیدم همه زیبایی است
امر امامم به شکیبایی است
ای که کشیدند به خون پیکرت
ای که دهی جان به ره داورت
ای که دهی در ره دین خدا
اکبر و عباس و علی اصغرت
خیز زجا رخ بنما جلوه کن
خیز و ببین خواهر خود در برت
خیز و ببین قامت بشکسته ام
با قد و بالای چنان محشرت
خیز زجا زینب خود را ببین
خیز و ببین گر نشود باورت
بال و پرت بودم و اکنون ببین
اینکه چسان ریخته بال و پرت
کاش نمی دیدم در قتلگاه
خنجر کُندی به روی حنجرت
گوشه ی گودال شنیدم که خواند
روضه جانسوز تو را مادرت
کاش که زینب ز غمت مرده بود
دید چو بر نیزه سر انورت
قاری قرآن به سر نیزه ها
بودی قربان لب اطهرت
آمده از شام بلا ، کربلا
دلبر من دلبر تو در برت
بعد چهل روز در این اربعین
آمده ام جان اخا محضرت
حال برادر به فدای سرت
هرچه کشیده ست ستم خواهرت
درد و غم و محنت و رنج و عذاب
هرچه کشیده ست فدای سرت
گرچه منم در بر تو شرمسار
بهر رقیه و غم دخترت
آه که جا ماند به ویرانسرا
با رخ نیلی گل نیلوفرت
جان اخا هیچ سراغش مگیر
جا ن من و مادر غم پرورت
تحفه برم سوی پیمبر کنون
پیرهن غارت شده از پیکرت
هم که برم محضر ام البنین
این سپر ساقی نام آورت
من که به بیداد و ستم تاختم
با غم تو سوختم و ساختم
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
امشب شبِ شهادت پیغمبر خداست
امشب تمام عرش سیه پوش این عزاست
جن و مَلک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف سلطان انبیاست
خیل رُسُل به ماتم و جبریل نوحه گر
فریادشان به ارض و سما وا محمّدا ست
زهرا و حیدر و حسنینند غرق غم
زینب ز کودکی به غم و رنج مبتلاست
در کُنج بستر است و نگاه مبارکش
گاهی به سوی فاطمه گاهی به مرتضی ست
گاهی به دیده ی نگران غرقِ در غم است
دلشوره اش شروع نخستین فتنه هاست
مزد رسالت نبوی را چه خوش دهند
آندم که پاره ی تن او بین شعله هاست
در بین آتش و در و دیوار مانده است
زهرا که پاره ی تن و ناموس کبریاست
گویا به چشم دیده که از کینه بسته اند
دستان مرتضی که شه مُلک لافتی ست
چشمش گهی به سوی حسین است و گاه بر
رخسار پاک و دیده ی گریان مجتبی ست
در تشت دیده لخته ی خونِ جگر بسی
کان آتشش ز اخگر الماس ریزه هاست
گریان تر آن دمی ست که بیند به گوشه ای
در بر گرفته زانوی غم ، شاه کربلاست
یاد آرد آن دمی که حسینش به دوش او
بود و سرش به کرب و بلا از بدن جداست
یاد آرد آن دَمی که شود تشنه لب شهید
پیکر به روی خاک و سرش روی نیزه هاست
ای مسلمین نبی ز جهان میرود ولی
تازه شروع فتنه ی آن قوم بی حیاست
#جواد_کریم_زاده
@Maddahankhomein
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
امشب تمام زمزمه ها گشته یا حسن
دلهای عاشقان شده همراه با حسن
امشب تمام نغمه ی پیغمبران شده
همراه ذکر روی لب مصطفی حسن
یک بار علی و فاطمه گویند یاحسین
صدبار گفته اند که واویلتا حسن
امشب تمام عرش سیه پوش این عزاست
شد ناله ی ملائکه ی در سما حسن
حور و ملک به روضه ی او غرق در عزا
گوید به ناله حضرت خیرالنسا حسن
حی علی العزا شنوید از مناره ها
ذکر کبوترانِ ز گلدسته ها حسن
آن کس که در تمامی عمرش غریبوار
بوده غریب و با همه کس آشنا حسن
یک عمر بوده همسر او بدتر از عدو
جعده چو جغد شوم و چو مرغ هما حسن
ای کاش بشکند دم افطار این سبو
ای کاش نخورده بود ز زهر جفا حسن
سم جفا نکشت حسن را که پیش از آن
همواره بود کشته ی در کوچه ها حسن
گرچه نبد به ماریه در یاری حسین
صلحش که بود رایت کرب وبلا حسن
نازم به آن که با علم صلح داده است
بر این قیام کرب و بلا اعتلا حسن
تابوت او اگرچه پر از تیر خصم شد
اما نشد دگر سرش از تن جدا حسن
جسمش کفن شد و سر پاکش به پیکرش
دیگر نشد به جای کفن بوریا حسن
گرچه حرم ندارد و گلدسته و ضریح
اما بود مزارش در قلب ما حسن
باشد کریم و چشم جهان سوی دست اوست
روزی رسد ز او چو تکاند عبا حسن
امشب برات هیئت ما را ز روی لطف
گردان زیارت حرم اولیا حسن
زائر به کربلا و نجف مشهد الرضا
مکه مدینه کرب و بلا سامرا حسن
بهر ظهور منجی عالم دعای ما
گردیده بی اثر به خدا کن دعا حسن
مدحت جواد گفت ز ظلمت رهانی اش
چون نور ابتدایی و بی انتها حسن
#جواد_کریم_زاده
@Maddahankhomein
#امام_رضا_ع_شهادت
#گفتگوی_کبوتر_امام_رضا_ع_و_کبوتر_بقیع
بال میزد کبوتری زیبا
گرد گلدسته دور یک گنبد
با نسیم سحر صفا میکرد
در هوای معطر مشهد
دائما ذکر یا امام رضا
میچکید از زبان و منقارش
گویی آرامشی به او میداد
همچو مرهم به قلب تبدارش
خسته شد تشنه بود و پایین شد
آمد از اوج تا که آب خورد
بعد از آن هم به صحن مرمر شاه
دانه های طلای ناب خورد
دید آنجا کبوتری خسته
گویی از راه دور آمده بود
بال هایش تمام خاکی بود
سوی دریای نور آمده بود
گفت ای خسته و غریب سلام
دوست دارم شوی تو مهمانم
پس بنوش آب و خستگی در کن
بعد از آن هم نشین تو بر خوانم
دانه های طلای گندم را
زائران از برای ما آرند
خادمین حرم گه و بیگاه
همگی بهر ما پرستارند
راستی از کجا تو آمده ای
حال و روزت گمان کنم حاکیست
که پریشانی و شکسته دلی
از چه رو بال های تو خاکیست
به پر و بال خود تکانی داد
گفت که ای هم نفس علیک سلام
من غریبم غریب و مینالم
بر غریبی چار امام همام
منِ دل خسته را که میبینی
زائر حضرت رضا هستم
من سفیر کبوتران بقیع
در غم و ماتم و عزا هستم
آخرین روز های ماه صفر
ما عزادار مجتبی هستیم
همره ماتم رسول الله
ما به اندوه مبتلا هستیم
سی امین روز ماه هم تنها
من به مشهد مسافرم آری
میرسم از بقیع بر مشهد
تا کنم بر رضا عزاداری
گرچه از ره رسیده ام اما
نه گرسنه نه تشنه ام ای دوست
داد بر من ز آب و دانه بسی
آن امامی که آب و دانه از اوست
گر پریشانم و شکسته دلم
ز غم اهل بیت اطهار است
حال غم دیده ی رضا هستم
کو شفا و طبیب بیمار است
پیش از این هم دخیل گردیدم
به ضریح و به پنجره پولاد
دور گلدسته ها زدم چرخی
بعد رفتم حرم ز باب جواد
خوش به حالت که در رفاه هستی
هم که سرمست هستی و آزاد
دور گلدسته ی طلا بپری
دور گنبد و صحن گوهرشاد
روی مرمر قدم زنی و خوری
دانه های طلای گندم را
هر طرف سر تکان دهی بینی
زائران امام هشتم را
آب خوردی ز حوض فیروزه
گاه فواره گاه بر لب جو
مینشینی به همره رفقا
سردهی ذکر ضامن آهو
بسکه اینجا بود چراغانی
شب تیره ز روز روشن تر
در و دیوار و گنبدش پرنور
بوی عطر و گلابش از قمصر
لیک ما در بقیع در غربت
سپری میکنیم عمر گران
ما ز ظلم و جفای وهابی
دائم هستیم خسته و نگران
زائری گفت یا امام رضا
السلام ای غریب ای آقا
گفتم از او غریب تر هم هست
باورت نیست تا بقیع بیا
این همه چلچراغ و زیبایی
که در این جا بُوَد در آنجا نیست
روز ها گرم و سایه بانی نیست
بانی این همه ستم ها کیست
دانه هامان به خاک آغشته ست
و فضا پر ز خاک و گرد و غبار
زائران را به قبرها ره نیست
چار قبر غریب هم به کنار
چه خوش آب و هواست مشهدتان
چار فصل و همیشه معتدل است
روی ما زرد همچو پاییز است
به دل ما همیشه خون دل است
زائران هم به پشت پنجره ها
راه بر لاله و شقایق نیست
راه بر قبر پاک سجاد و
باقر و مجتبی و صادق نیست
از غم فاطمه همین بس که
در بقیع شد مزار او پنهان
خاک ماتم به سر کنیم ای دوست
تا بیاید مگر امام زمان
مطمئنم اگر بیاید او
چاره سازد کنار هم باشیم
دور گلدسته های یک گنبد
روز و شب زائر حرم باشیم
کفتر مشهدی به او گفتا
با طلاهای مردم ایران
روی مرقد ضریح میسازیم
همچو مشهد به طرح فرشچیان
و سپس روی آن ضریح قشنگ
گنبدی از طلا و گلدسته
مثل این گنبد امام رضا
خشت هایش طلای پیوسته
زائران از سراسر دنیا
چون بیایند با تنی آزاد
روبه روی ضریح چار امام
میشود ذکر یا حسن سر داد
روضه میخواند روضه ی غربت
روضه ی غربت و غم و هجران
گفت فرموده ای که یا بن شبیب
گریه کن روضه ی حسین بخوان
دو کبوتر به حال آل الله
گریه کردند مدتی باهم
بال در بال هم سپس رفتند
در هوا پرزنان به سوی حرم
ای امام رئوف بخشنده
ضامن ناقه ، ضامن آهو
ای امامی که از لبت میریخت
نغمه ی لا اله الا هو
گرچه من کمتر از کبوتر تو
هستم اما بیا و راهم ده
جان زهرا من سیه رو را
در جوار حرم پناهم ده
ای که فرموده ای که هر کس شد
زائر من ز روی عهد و وفا
من به فریاد او سه جا برسم
چشم در راهم ،هر سه بار بیا
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#امام_رضا_ع_شهادت
#گفتگوی_کبوتر_امام_رضا_و_کبوتر_بقیع
بال میزد کبوتری زیبا
گرد گلدسته دور یک گنبد
با نسیم سحر صفا میکرد
در هوای معطر مشهد
دائما ذکر یا امام رضا
میچکید از زبان و منقارش
گویی آرامشی به او میداد
همچو مرهم به قلب تبدارش
خسته شد تشنه بود و پایین شد
آمد از اوج تا که آب خورد
بعد از آن هم به صحن مرمر شاه
دانه های طلای ناب خورد
دید آنجا کبوتری خسته
گویی از راه دور آمده بود
بال هایش تمام خاکی بود
سوی دریای نور آمده بود
گفت ای خسته و غریب سلام
دوست دارم شوی تو مهمانم
پس بنوش آب و خستگی در کن
بعد از آن هم نشین تو بر خوانم
دانه های طلای گندم را
زائران از برای ما آرند
خادمین حرم گه و بیگاه
همگی بهر ما پرستارند
راستی از کجا تو آمده ای
حال و روزت گمان کنم حاکیست
که پریشانی و شکسته دلی
از چه رو بال های تو خاکیست
به پر و بال خود تکانی داد
گفت که ای هم نفس علیک سلام
من غریبم غریب و مینالم
بر غریبی چار امام همام
منِ دل خسته را که میبینی
زائر حضرت رضا هستم
من سفیر کبوتران بقیع
در غم و ماتم و عزا هستم
آخرین روز های ماه صفر
ما عزادار مجتبی هستیم
همره ماتم رسول الله
ما به اندوه مبتلا هستیم
سی امین روز ماه هم تنها
من به مشهد مسافرم آری
میرسم از بقیع بر مشهد
تا کنم بر رضا عزاداری
گرچه از ره رسیده ام اما
نه گرسنه نه تشنه ام ای دوست
داد بر من ز آب و دانه بسی
آن امامی که آب و دانه از اوست
گر پریشانم و شکسته دلم
ز غم اهل بیت اطهار است
حال غم دیده ی رضا هستم
کو شفا و طبیب بیمار است
پیش از این هم دخیل گردیدم
به ضریح و به پنجره پولاد
دور گلدسته ها زدم چرخی
بعد رفتم حرم ز باب جواد
خوش به حالت که در رفاه هستی
هم که سرمست هستی و آزاد
دور گلدسته ی طلا بپری
دور گنبد و صحن گوهرشاد
روی مرمر قدم زنی و خوری
دانه های طلای گندم را
هر طرف سر تکان دهی بینی
زائران امام هشتم را
آب خوردی ز حوض فیروزه
گاه فواره گاه بر لب جو
مینشینی به همره رفقا
سردهی ذکر ضامن آهو
بسکه اینجا بود چراغانی
شب تیره ز روز روشن تر
در و دیوار و گنبدش پرنور
بوی عطر و گلابش از قمصر
لیک ما در بقیع در غربت
سپری میکنیم عمر گران
ما ز ظلم و جفای وهابی
دائم هستیم خسته و نگران
زائری گفت یا امام رضا
السلام ای غریب ای آقا
گفتم از او غریب تر هم هست
باورت نیست تا بقیع بیا
این همه چلچراغ و زیبایی
که در این جا بُوَد در آنجا نیست
روز ها گرم و سایه بانی نیست
بانی این همه ستم ها کیست
دانه هامان به خاک آغشته ست
و فضا پر ز خاک و گرد و غبار
زائران را به قبرها ره نیست
چار قبر غریب هم به کنار
چه خوش آب و هواست مشهدتان
چار فصل و همیشه معتدل است
روی ما زرد همچو پاییز است
به دل ما همیشه خون دل است
زائران هم به پشت پنجره ها
راه بر لاله و شقایق نیست
راه بر قبر پاک سجاد و
باقر و مجتبی و صادق نیست
از غم فاطمه همین بس که
در بقیع شد مزار او پنهان
خاک ماتم به سر کنیم ای دوست
تا بیاید مگر امام زمان
مطمئنم اگر بیاید او
چاره سازد کنار هم باشیم
دور گلدسته های یک گنبد
روز و شب زائر حرم باشیم
کفتر مشهدی به او گفتا
با طلاهای مردم ایران
روی مرقد ضریح میسازیم
همچو مشهد به طرح فرشچیان
و سپس روی آن ضریح قشنگ
گنبدی از طلا و گلدسته
مثل این گنبد امام رضا
خشت هایش طلای پیوسته
زائران از سراسر دنیا
چون بیایند با تنی آزاد
روبه روی ضریح چار امام
میشود ذکر یا حسن سر داد
روضه میخواند روضه ی غربت
روضه ی غربت و غم و هجران
گفت فرموده ای که یا بن شبیب
گریه کن روضه ی حسین بخوان
دو کبوتر به حال آل الله
گریه کردند مدتی باهم
بال در بال هم سپس رفتند
در هوا پرزنان به سوی حرم
ای امام رئوف بخشنده
ضامن ناقه ، ضامن آهو
ای امامی که از لبت میریخت
نغمه ی لا اله الا هو
گرچه من کمتر از کبوتر تو
هستم اما بیا و راهم ده
جان زهرا من سیه رو را
در جوار حرم پناهم ده
ای که فرموده ای که هر کس شد
زائر من ز روی عهد و وفا
من به فریاد او سه جا برسم
چشم در راهم ،هر سه بار بیا
#جواد_کریم_زاده
https://eitaa.com/Maddahankhomein