eitaa logo
مجمع الذاکرین خمین🎤
1.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
374 ویدیو
227 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 👋بامابروزباشید.👌 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
آیینه دار زینب و زهرا رقیه کوچکترین انسیة الحورا رقیه پشت سرش بی شک دعای پنج تن بود آدم اگر می گفت اول یا رقیه خورشید در منظومه‌ی عشق حسینی صد سال نوری راه دارد تا رقیه جا داشت روی شانه‌ی کعبه اباالفضل جا داشت روی شانه‌ی سقا رقیه آرام تر از هر زمانی بود اصغر می خواند تا بالا سرش لالا رقیه پا بر مغیلان می نهد اما محال است روی سر موری گذارد پا رقیه این طفل بی آزار را آزار دادند زجر بدی را دید در دنیا رقیه زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه طفلان همه بر ناقه اند اِلّا رقیه مقتل که می خواندم شبی با خویش گفتم پیدا نمی شد کاش در صحرا رقیه وقتی که پیدا شد خمیده راه می رفت شد پیرتر از زینب کبری رقیه حتی در اوج ضعف هم چیزی نمیخواست جز دست گرم و بوسه‌ی بابا رقیه دیدار حاصل شد ولی دستی نیامد تنها سر آمد دیدنش اما رقیه... حیرت زده پرسید عمه این سر کیست؟ یاللعجب نشناخت بابا را رقیه! خود را مرتب کرد تا در چشم بابا باشد همان دردانه‌ی زیبا رقیه از بوسه اش جان میگرفت، اینبار اما جان داد با بوسیدن لب ها رقیه شاعر: http://eitaa.com/Maddahankhomein
سه سال بیش نبودش که رفت مهمانی شبیه خوانی رنجش چه گشت طولانی عجیب نیست در این سن چشید هر زهری که گشته بود از آن صد سپاه قربانی سوای درد یتیمی چقدر سنگین است شکیب بر حملات جنود شیطانی شکیب بر عطش آتش عذاب سلسله ها برای خانه گزیدن به کنج ویرانی بر آن عذاب که بردش ز یاد زینت را چو گوش رفت برش آنچه را که می دانی نمی کنم سخنی از تشر که هیچ نبود به پیش آن همه ظلمی که گشتش ارزانی ز پای نازک او هست شرمگین و خجل هنوز خار زبان بسته ی بیابانی هنوز وحشت ظلمت، هنوز نی, هر چه که گشت اسلحه در دست لشکری جانی هنوز دیده ی هر کس دلش به شام رود شود ز قصه ی حزنش عجیب بارانی اگر که جان بدهد شاعری میان سرود عجیب نیست از آن صحنه های بحرانی عجیب نیست تو را عسکری به شرح غمش به رغم بحر بلا بر ادامه نتوانی @Maddahankhomein
ای سفیر کربلا بنت الحسین دختر خون خدا بنت الحسین باب مظلوم و غریب تو حسین پنجم آل عبا بنت الحسین همچو جد و جده ی مظلومه ات بر همه مشکل گشا بنت الحسین بر زمینی ها تویی نور امید نوربخش ماسوا بنت الحسین مظهر ایثار و صبر فاطمه منشاء جود و سخا بنت الحسین در دو عالم از کرامات خدا کار تو لطف و عطا بنت الحسین هر گره وا می شود با دست تو ای گل باغ ولا بنت الحسین با ولای تو خداوند کریم بخشد هر جرم و خطا بنت الحسین هرکه آید سوی تو با معرفت می شود از غم رها بنت الحسین سائلان درگهت را از کرم می کنی حاجت روا بنت الحسین می‌نمایی با دو دست کوچکت درد بی درمان دوا بنت الحسین دستگیر شیعیان مرتضی این جهان و آن سرا بنت الحسین تو گل گلزار عشقی، ما چو خار در گلستان شما بنت الحسین صورت پاک ترا کرده کبود سیلی خصم دغا بنت الحسین بر تو و بر عمه دشمن زد کتک کوفه و شام بلا بنت الحسین در خرابه خون نموده قلب تو آن یزید بی حیا بنت الحسین در طبق آورده پیش روی تو آن سر از تن جدا بنت الحسین بود از دیدار رأس پر زِ خون بر لبت شور و نوا بنت الحسین تو زدی با اشک و آهت از جگر ناله ی وا غربتا بنت الحسین کنج ویرانه سرا جان تو شد در ره بابا فدا بنت الحسین دستگیری کن ز من روز جزا ای امید این (رضا) بنت الحسین @Maddahankhomein
ای مسلمانان سه سالم بیش نیست یک دل صد ساله چون من ریش نیست یک نفر گوید که بابایم کجاست تا ببیند او که این احوال ماست گویمش تا معجر من را ربود دشمن از وقتی که پهلویم نبود گویمش از مجلس ابن زیاد گیسوان عمه در دستان باد گویمش از ترس سوق بردگان از جنود دیو و جور ساربان جای دست زجر نیلی گشته است گل نما اما ز سیلی گشته است ای پدر شیرین زبانت را زدند میزبانانت پدر خیلی بدند ای پدر مانند زهرا گشته ام کو به کو صحرا به صحرا گشته ام خارها رفته است در پاهای من صد گل نیلوفری دارم به تن سخت از مرکب پدر افتاده ام مرگ را اکنون دگر آماده ام آن نوازش های تو بابا کجاست درد بی بابا شدن بر من رواست؟ ای عجب دشمن غذا آورده ای؟ یا سری از تن جدا آورده ای؟ وای این سر مال بابای من است وای این بابای زیبای من است تو بیا این بار در آغوش من با سه ساله دختر خود کن سخن آنکه کرد این کار را بابا بگو تا شوم با خشم بی حد سوی او کرده ریشت را چه کس با خون خضاب نقش رویت را نمود این سان خراب گردنت را آنکه این سان رگ برید خیزران بر روی لبهایت کشید ای پدر با تو که آورد این ستم رفت از یاد آنچه بودم از الم ای پدر همراه خود من را ببر جز تو من چیزی نمی خواهم دگر https://eitaa.com/Maddahankhomein
در دفتر یتیمی خود، خانه میکشد دارد مدینه گوشه ی ویرانه میکشد همواره در فراق پدر گریه میکند از دل چه قدر آه غریبانه میکشد بابا تو نیستی و یتیمت خرابه را در ذهن خویش مثل عزاخانه میکشد تا از سر پدر بتکاند غبار را با دست مهر بر سراو شانه میکشد جمعند دور شمع سرت اهل بیت تو با این حساب دور تو پروانه میکشد یک سو سری فتاده، سوی دیگری قلم اینجا غزل تمام شده با نمی‌کشد https://eitaa.com/Maddahankhomein
همان دختر که می گویند خیلی ها که بابایی است به دور از دامن بابا به بند چه هیولایی است همان طفلی که می گویند مثل برگ گلهایش اسیر سلسله پا آشنا با خار صحرایی است همان قلبی که می گویند آن را مثل گنجشکان کنون شاهد به چه هنگامه های وحشت افزایی است همان دختر که بابایش پناه هر یتیمی بود چه از درد یتیمیش به یک ویرانه غوغایی است چه دانم عسکری او را غذا آورده اند انگار دگر خاموش شد اما چه رستاخیز کبرایی است https://eitaa.com/Maddahankhomein
هی دست به پهلو میزنم شبیه زهرا همش بلنده ناله هام از درد و زخما نمیدونی چیا گذشت به آل طه دخترت و نظر زدن خیلی شکسته ام جای النگوهام ببین زنجیره دستم یتیمم و بین یه مشت خراب و مستم میخوام واسم تو غیرتی شی موهام و برده چه آتیشی دیگه رقیه ی تو خوشگل نیس نبودی و کتک میزدن به زخم من نمک میزدن نصیب من شده چشای خیس 🥀🥀🥀 گیر افتادم نموند برام راه گریزی خواستن یه عده ببرن منو کنیزی تو این سفر دیگه ازم نمونده چیزی یه پوست و استخوون شدم خیلی مریضم دلم پره دلم میخواد هی اشک بریزم حالا میخوام به قربونت برم عزیزم کو دست و پا و کو بدنت شبیه من بابا زدنت شبیه من نه انگاری بدتر شکسته گونه و پیشونیت فدای این لبای خونیت مثه سر تو نیست دیگه این سر محمدرضا زادسرور https://eitaa.com/Maddahankhomein
خواب راحت ندارم- استراحت ندارم مردم از اشتیاقت - دیگه طاقت ندارم خبرداری که خیلی وقته روز خوش ندیدم خبر داری دور از تو من چه عذابی کشیدم بابایی بیا دنیای بی تو یعنی جهنم حضورت برا زخمای دخترت میشه مرهم نمیدونم کجایی الان اگه نیای دیگه میمیرم سه سالمه ولی بیا که ببینی خیلی خیلی پیرم (آه سرم آه پرم آه دلم وای بابا آه لبم آه تبم آه دلم وای بابا) وای بابا روزگارم سیاهه - دخترت بی پناهه موی سوختم برای- سوختن خیمه گاهه به جای نوازش فقط گونه هام خورده سیلی چشام هرجایی رو میبینه فقط رنگ نیلی سرم سنگ زدن چنگ زدن هرجایی که رسیدم تو بازار و انظار چه حرفایی که من شنیدم به غرورم که خیلی برخورد هر دختری باباشو آورد یکی فقط به ما میخندید بابایی آبرومونو برد محمدرضا زادسرور https://eitaa.com/Maddahankhomein
باز یاد تو رقیه کرده ام دست خالی سوی تو آورده ام باز امشب یاد تو کرده دلم روشن از نور تو گشته محفلم از کرامات تو و احسان تو یا رقیه گشته ام مهمان تو نام تو زینت فضای عالم است ریزه خوار سفره ی تو حاتم است جود و احسان و کرم زیبنده ات مهربانی تا ابد شرمنده ات یا رقیه عالمی حیران توست ریزه خوار سفره ی احسان توست دخت مولانا حسینی، بی قرین شیعیانت را تویی حبل المتین شیعه تا روز جزا مدیون توست یاری دین خدا قانون توست در نایابی تو در بحر شرف جد تو باشد علی شاه نجف در کرامت تو شدی زهرا خصال همچو زینب در جلال و در کمال رنج ها را تو تحمل کرده‌ای بر خدایت تو توکل کرده ای بر تو ای نور خداوندی سلام لطف تو باشد بر این عالم مدام ای سه ساله دختر زهرا نشان صحن و ایوانت بود دارالامان صحن و ایوانت حریم کبریاست هرکه آید سوی تو حاجت رواست از همه مشکل گشایی می کنی هر دلی را کربلایی می کنی شیعیان را تو شدی یار و حبیب ما سراپا درد و تو هستی طبیب گرد شمع تو چنان پروانه ایم عمریه ما سائل این خانه ایم شامل لطف فراوان تو ایم یا رقیه ما مسلمان تو ایم ای که هستی یا رقیه هست من آمدم تا که بگیری دست من گرچه بد هستم خریدار تو ام از طفولیت گرفتار توام گرچه بر درگاه تو بیمایه ام حب و مهر تو بود سرمایه ام یا رقیه آمدم بر تو پناه بر گدای خود نما امشب نگاه گرچه با دستان خالی آمدم سوی تو مولی الموالی آمدم ای سه ساله دختر خون خدا درد من را از کرم بنما دوا نور ایمان را بر این مسکن بده از کرامت درد من تسکین بده ای که چون زهرا تویی خیر کثیر یا رقیه از کرم دستم بگیر من (رضا) هستم غلام کوی تو کن دعا تا که بگیرم بوی تو https://eitaa.com/Maddahankhomein
دوبیتی رباعی من رقیه همنشین زینبم گوشه ی ویرانه در تاب و تبم قامت خم، با رخ نیلی شده از غم داغ پدر جان بر لبم ▪️ سه ساله دختر خون خدایم به سیرت فاطمه خیرالنسایم مسیر کوفه و شام و خرابه عزادار حسین سرجدایم ▪️ نگر بر آه شبگیرم پدرجان در این گوشه زمین گیرم پدرجان دعا کن در کنار تو بمیرم که از این زندگی سیرم پدرجان ▪️ گلی از گلشن زهرا رقیه چو زینب کعبه ی دل ها رقیه سه ساله دخت سالار شهیدان شفیع روز وا نفسا رقیه ▪️ ای گل زهرا چراغ خانه ام آمدی با سر در این کاشانه ام ای غریب فاطمه خوش آمدی روشن از نور تو شد ویرانه ام ▪️ ای پدرجان من به تو دل بسته ام کن نگه بر این دل بشکسته ام یوسف زهرا مرا با خود ببر دیگر از این زندگانی خسته ام ▪️ از روز ازل دل به تو بستیم رقیه ما سائل درگاه تو هستیم رقیه بنما نظری از کرم و لطف ز رحمت در بزم عزای تو نشستیم رقیه 🖤 رقیه جان تویی نور دو دیده کسی چون زینب و تو غم ندیده همان لحظه که دیدی رأس بابا شدی از داغ او قامت خمیده ◾️ رقیه جان تو با رخسار گلگون شدی از هجر بابایت تو محزون شهیده گشته‌ای کنج خرابه بدیدی تا رقیه رأس پر خون ◾️ تویی بر من پدر نور دو دیده چه کس بابا سر پاکت بریده عزیز فاطمه بابای مظلوم کنار رأس تو قدم خمیده ◾️ صفای عالمینی یا رقیه به زهرا نور عینی یا رقیه سه ساله هستی و باب الحوائج گل باغ حسینی یا رقیه https://eitaa.com/Maddahankhomein
بنام خدا "" "" "" "" " رقیه اشبه زهراست یاران انیس زینب کبراست یاران اگرچه دختری بودش سه ساله ولیکن شافع عقباست یاران بود؛چون عمه اش باب الحوائج نگار گلشن طاهاست یاران به سن کم؛جفادیدست بسیار شرار آه او پیداست یاران بود زیر دوپایش پرزپینه دلش دریاچهٔ غمهاست یاران چوکَندند از دوگوشش گوشواره از آندم طاقتش فرسا ست یاران به دشت کربلاجانش به لب شد به حسرت درپی سقا ست یاران ز داغ اصغر و قاسم غمین است دلش با اکبر لیلاست یاران چه آمد بر سرش در شام غربت درآنجا بزم غم برپاست یاران سخن درپرده بایدگفت گاهی که در ویرانسراغوغاست یاران چو آمد رأس خونین در خرابه از آنشب او پی باباست یاران چومهمان رفت صاحب خانه جان داد از این غم دیده ها دریا ست یاران رقیه رفت قلب عمه خون شد از آندم زِین اَب تنها ست یاران چسان قبرش نهادند وامصیبت چه گویم این محن عظماست یاران کفن پیدا نشد بر آن غزاله مگرحسرت از این بالا ست یاران فکندی شعله بردلها تو فاخر بگویند شعر تو زیباست یاران "" "" " شاعر آئینی: مسلم فرتوت(فاخر) http://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 🏴 🏴 🔹 علیهاالسلام 🔹 ... شیخ عباس قمّیِ مشهور آنکه بادا مزار او پر نور پسری داشت اهل منبر بود عالم و عامل و سخنور بود نام نیکش علیّ و وقت خطاب پدرش بود گل ، پسر چو گلاب بین وعّاظ نامی تهران شهره در روضه بود و فنّ بیان مدتی از فشار و پرکاری حنجرش شد دچار بیماری تار صوتیّ وی ، فتاد از کار وز سخن ماند آن نکو گفتار نزد چندین پزشک شهر شتافت کس به دردش ره علاج نیافت گشت در شهرها مناطق را یافت آخر طبیب حاذق را گفت با وی ، طبیب حاذق او نَه به منبر برو ، نه حرفی گو هر چه می خواستی ز اهل و عیال بنویسش بجای قال و مقال استراحت بده به حنجر خود بلکه گیری شفا ز داور خود گر چه بود از علاج وی ، نومید نسخه ای از برای او پیچید بلکه با استراحت و دارو بِه شود تارهای صوتیِ او پسر شیخ هم قبول نمود گر چه این شیوه اش ملول نمود چند مدت بدین روال گذشت روز ها بهر او ، چو سال گذشت خسته دل گشت واعظ خوش نام از چنان وضع و گردش ایّام بود در خاطرش بسی تشویش داشت ماه صیام را در پیش بهر منبر به موسمِ رمضان وعده ها داده بود در تهران نگران بود بهر آن جلسات شب قدرِ مساجد و هیئات حنجر او بجای بهبودی بود نزدیک مرزِ نابودی واعظ ، این وضع را تحمل کرد به خدای اَحد ، توکل کرد کرد یک روز ظهر ، بعدِ نماز دست حاجت ، سوی حسین دراز گفت : ای نور دیده ی زهرا به غلامت ، عنایتی فرما درد آورده ام ، دوایم ده روضه خوانِ تواَم ، شفایم ده در زبان ، قدرت بیانم نیست بیش از این‌ طاقت و‌ توانم نیست کرد با دوست ، گفتگویش را شُست با اشک دیده ، رویش را چونکه بعد از توسلش خوابید خواب سردارِ سر جدا را دید باز در خواب ، عرض حاجت کرد درد دل ، در حضورِ حضرت کرد سوی او حضرتش اشاره نمود لب گشود و چنین بیان فرمود گر امیدِ شفا تو را به سر است گو به آن کاو نشسته پیشِ در است روضه ی دختر مرا خواند گریه بر او بلا بگرداند در غم دخترم ، سرشک افشان تا شفایت دهد خدای جهان پس به فرمانِ آن امام شهید زود ، رو سوی در نمود و بدید شوهرِ خواهرش در آنجا بود سیّدی اهل علم و تقوا بود گفت : روضه به آه و ناله بخوان قدری از دختر سه ساله بخوان گریه بر دختری که بت شکن است داروی درد بی دوای من است سید از دیده اشک غم افشاند روضه حضرت رقیه نخواند شاید از باب او ، حیا می کرد شرم از شرحِ ماجرا می کرد عاقبت ، زاده ی پیمبرِ نور داد بر سید این چنین دستور روضه ی دخترم رقیه بخوان زآنچه دید از بنی امیّه بخوان چون به دستور نور چشم رسول شد به ذکر مصائب ، او مشغول پسر شیخ ، دیده تر می کرد بود در خواب و ناله سر می کرد همسرش ضجه های او چو شنید بر سرش خویش را رساند و بدید سیل جوشد ز چشم خونبارش کرد زآن خوابِ ناز ، بیدارش گشت بیدار و گفت با زاری خواب او بوده بِه ز بیداری بر دلش ماند حسرت بسیار که ز کف رفته ، فرصت دیدار عصرِ آن روز رفت نزد طبیب بر طبیب ، این قضیه بود عجیب تار صوتیّ و حنجرِ عالم بود چون روز اوّلش سالم دید زآن ابتلا و بیماری در گلویش نمانده آثاری کرد از نُو ، معاینه او را گفت : خوردی کدام دارو را ؟ خوب افتاده دارویت به مزاج کرده یک درد لاعلاج ، علاج در پی حلّ این معمّا شد ایستاد و جواب ، جویا شد واعظ ، از شوق ، لحظه ای بگریست گفت : این کار ، کارِ دارو نیست قصه ی آن توسلات عجیب بازگو کرد در حضور طبیب منقلب شد پزشک و حالی یافت با خدا ، حال اتصالی یافت قلمش بر زمین فتاد از دست پشت میز طبابتش بنشست دید اعجاز را عیان با عین ریخت اشک از بصر ، بیاد حسین گفت : درد تو را علاج نبود شربتی خوش بر این مزاج نبود رفع بیماری ات در اوج خطر جز توسل نداشت راه دگر ( ) به حق ، توکل کن به همین خاندان ، توسل کن با توسل به عترت اطهار شُو مقرّب به درگه دادار این توسل ، نشانِ ایمان است سَنَدش آیه های قرآن است 🤲 http://eitaa.com/Maddahankhomein
record016.mp3
2.01M
سبک: می گذرد کاروان شکر خدا عاقبت حاجت من شد روا آمده امشب پدر از سفر کربلا آمده اما چرا بی بدنش آمده این همه خون از چه رو در دهنش آمده بر روی این دندان و دهان مانده جای چوب خیزران رأس پدر در خرابه شد ماه من کاخ ستم ویران شود از آه من کشته مرا ای پدر موی پریشان تو قاتل جانم شده آن لب و دندان تو بعد تو روی سرم گرد اسارت نشست کودکم اما دگر شیشه عمرم شکست از زندگی سیرم ای پدر با داغت می میرم ای پدر من می میرم در محضرت بابا حسین حرفی بزن با دخترت بابا حسین مهدی شریفی https://eitaa.com/Maddahankhomein
4_5913329063535051613.mp3
3.59M
بند اول✍ دلم گرفته بابا توی دلم آشوبه خوش اومدی مهمونم به خونه ی مخروبه 😭 بابا لبت پراز خونه ببین رقیه گریونه شونه ندارم چه کنم موهات پریشونه 😭 نباشی همه روزام دیگه شبای تاره غمم زیاده امون ازاین لباس پاره باخنده عدو با دست میکرد بهم اشاره بابا حسین حسین جانم بند دوم✍ سه ساله دختر تو ببین که آواره شد گوشواره هامو بردن گوشای من پاره شد 😭 بابا سوخته شده موهام بابا نمی بینه چشمام پرآبله شده بابایی تموم دست وپام 😭 با تازیونه روشونه هام نشونه زدن بابانبودی نامردای زمونه زدن دیدن یتیمم منو به این بهونه زدن بابا حسین حسین جانم بند سوم✍ ببین شبیه زهرا قدم شده خم بابا شکسته دندون من موهام شده کم بابا 😭 بابا دلم چه غمگینه بابا چشام نمی بینه دستای اون مردک پست بدجوری سنگینه 😭 خدا می دونه چه تلخه درد اسیری شبیه یه شمع بسوزی آب بشی بمیری تو بغلت سرباباتو بگیری بابا حسین حسین جانم 💠💠💠 ✍ شعرای اهل بیت(ع) http://eitaa.com/Maddahankhomein
دارند هر منزل مصیبتها مسافرها بعضی خبرها را نمی گویند مخبرها جا مانده در بین منازل قصه ها بی شک گشته است بر آیندگان دنیایی از سِر ها از کوفه تا شام است هر منزل لهوفی خود هر چیز را آخر نمی بینند عابرها هر حلقه از یک سلسله نقلش جدا اما ختم است هر آزار بر آزرده خاطرها یک راه طولانی اسیر زجر گردیدن ای عسکری از غم چه می دانند شاعرها @Maddahankhomein
گوشه ی ویرانه چه غوغا شده عمه مگر گم شده پیدا شده گم شده ی غنچه به ظرف غذا دشمن حق اهل مداوا شده چشم به چشم پدرش دوخته بیشتر از مو دل او سوخته عشق به او رطل گران داده است درس سبکبالیش آموخته وای از این شام چه جان سوز شد نقل شبش زمزمه ی روز شد دختر خورشید سفر کرد باز بر همه خلق دل افروز شد دیو قرار است که رسوا شود خلق قرار است که بینا شود عسکری این فلسفه ی کربلایت جامعه شب زده دانا شود @Maddahankhomein
2024_08_01_18_26_12.mp3
1.79M
الان عموم بود نمیتونستی زمینم بزنی الان عموم بود نمیتونستی موهامو بِکَنی الان عموم بود نمیتونستی سرم داد بزنی الان عموم بود نمی خوردم از شما تودهنی این عمی العباس الان عموم بود نمیذاشت رقیه رو هُو بکنین الان عموم بود نمیداشت که قلب من باشه حزین الان عموم بود صورت کبودمو ناز میکرد الان عموم بود گره موی منو باز میکرد این عمی العباس الان عموم بود دیگه خاکی نمیشد لباس من الان عموم بود گوشواره هام میموندن واسه من الان عموم بود پهلوهام لگد نمیخورد به خدا الان عموم بود دندونام نمی شکستن بی هوا این عمی العباس الان عموم بود نمیذاشت هوش از سر من بپره الان عموم بود کی میخواست منو کنیزی ببره؟ الان عموم بود مگه هی می خندیدن به گریه هام الان عموم بود نمیذاشتن جلو من سر بابام محمدرضا زادسرور @Maddahankhomein
2024_08_01_18_22_07.mp3
2.11M
زار شدم راهی کوچه بازار شدم نبودی و خیلی خوار شدم زار شدم داد زدن سر دخترت فریاد زدن راهم به هرجا افتاد زدن داد زدن کم شده مویی که سوخته درهم شده مثل زهرا قدّم خم شده خم شده آه بابا سیلی خوردم من، جاشو نگا دزدین از من گوشواره ها آه بابا محمدرضا زادسرور @Maddahankhomein
4_5956545685892380175.mp3
5.72M
امشب میخوام با گریه هام قیامتی به پا کنم. امشب میخوام تا خود صبح. اسم تورو صدا کنم امشب می خوام برات بابا یه کمی درد و دل کنم. حالا که پیشم اومدی. سفره دل رو وا کنم. هر کی اومد از راه من و هی میزدش. بابا.   بابا.   هر کی اومد ناسزا. بود روی.  لبش بابا.   بابا.   رو پهلو مام. جا مونده جای. لگدش بابا.   بابا.  زیر ه. لگد ها نفسم. بند اومدش. بابا.  بابا.   نمونده جای سالمی بابا جونم. روی تنم بر اثر ناریونه. زخم. و کبوده بدنم. دندون ندا رم. که واست حتی یه کم. حرف. برنم نمونده.  دندونی دیگه.  می بینی توی دهمم‌ بعد تو و بعد عموم زدن من و. بابا. بابا. بابا بابا تو کوچه و‌تو‌بازرا بردن من و بابا. بابا. به جرم این که اسم تو بردم فقط بابا بابا جواب و دادن. با سیلی و لگد. بابا. بابا کف پام‌ و ببین پر از ابله و جراحته اینا همه یادگاره  غریبیه و اسارته گوشواره ی یاد گاره تورو ازم دزدیدو و برد همون که از سفره تو یه عمریه نمک می خرد ببین خونه لخته ی مونده رو سرم.  بابا. بابا.  بابا. بابا. ببین  کبودیه زیره چشمه ترم بابا بابا بعد تو حرمله شدش  همسفرم تو بابا بابا به جای تو کیا بودن دور و برم بابا. بابا. ✍ ‌https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9