#دوبیتی_های_شهادت
#شهادت_امام_باقر_ع
از کرامات تو و احسان تو
باقر دین گشته ام مهمان تو
یاد قبر خاکی تو در بقیع
سوزم وگردیدهام گریان تو
ای که هستی برهمه شیعه شفیع
از چه پنهان است آن قدر رفیع
در شب شام غریبان شما
دیده گریان توام ،یاد بقیع
ای که داری برهمه جودوکرم
از طفولیت گدای این درم
گشته ام ای باقر علم نبی
دیده گریان تو شاه بی حرم
الاای ماه بی مثل و قرینه
شدی مسموم، تو با زهر کینه
ز سوز داغ تو ، ای باقر دین
شده کرب و بلای تو مدینه
خدا بنهاده مِهرت در دل من
بود لطفت همیشه شامل من
الا ای باقر علم نبیین
زده داغت شرر بر حاصل من
ای نور خدای سرمدی ادرکنی
ای باقر علم احمدی ادرکنی
ما ریزه خور خوان توهستیم همه
ای دسته گل محمدی ادرکنی
من گدایی از گدایان توام
تو کرم کردی و مهمان توام
ای امام پنجمین ازلطف حق
ریزه خوار ریزه خواران توام
ای نور دل آل عبا ادرکنی
پنجم گل بستان ولاادرکنی
باقر گل گلزار علی و زهرا
همگام شه کرب و بلا ادرکنی
تو گل گلزار احمد باقری
همچو جداطهر خود طاهری
با وجود آن همه ظلم ومحن
همچو آبائ گرامت صابری
جان فدای آن حریم پاک تو
جنت هر شیعه باشد خاک تو
در شب شام غریبان شما
گشته ام مولای من غمناک تو
#حاج_رضا_یعقوبیان
@Maddahankhomein
#مدح #شهادت_امام_باقر_ع
«چقدر آه کشیدم برای غربت تو»
کبوترانه رسیدم کنار تربت تو
اگرچه گنبد و گلدسته ای نمی بینم
ولی پر است فضا از شمیم رحمت تو
اگرچه عالَم شیعه در این غم جانسوز
عزا گرفته برای تو و مصیبت تو
ولی غم تو کجا و غم حسین کجا
به غیر کرب و بلا نیست رنج و محنت تو
ضرر نکردم اگر کل عمر گریه کنم
برای قصه پر غصه اسارت تو
تو خود اسیر شدی بعد کربلای حسین
ولی اسیر نگشته پس از تو عترت تو
هزار شکر که مأنوس با احادیثم
نشسته است به جانم نسیم رحمت تو
به پای خویش رسیدن به محضرت سخت است
کشانده است مرا رشته محبت تو
تویی که باقرِ علم پیمبران بودی
که غیر وحی الهی نبود صحبتِ تو
چگونه بود که با این جلال و شأن و شکوه
به دست قوم حرامی شکست حرمتِ تو
چقدر ناله زدم روز و شب به پای غمت
«چقدر آه کشیدم برای غربت تو»
#مهدی_شریفی
@Maddahankhomein
#شعر_آئینی
#مربع_ترکیب
#شهادت_امام_باقر_ع
دل مى طپد براى تو يا باقر العلوم
جان گشته آشناى تو يا باقر العلوم
كون و مكان گداى تو يا باقر العلوم
بر سفره عطاى تو يا باقر العلوم
ذكر لبم نواى تو يا باقر العلوم
سر چشمه جلال و تجلاى سرمدى
در علم و حلم و فضل و كرامت سرآمدى
روح مجسمى تو و عقل مجردى
آئينه كمال و جمال محمدى
رمز جنان ولاى تو يا باقر العلوم
اى هفتمين حقيقت معصوم در زمين
روشن شود ز مهر تو فانوس عقل و دين
روحالامين ز خرمن فيص تو خوشه چين
حبل المتين اهل يقين روز واپسين
يك رشته از عباى تو يا باقر العلوم
تو كعبه اى و سعى و صفا ركنى و مقام
خورشيد در طواف حريم تو صبح و شام
بهر تو اى ولى خدا پنجمين امام
آورد جابر از طرف مصطفى سلام
بوسيد خاك پاى تو يا باقر العلوم
در سينه ات حكايت مردان مرد بود
از كربلا كه قصه ايثار و درد بود
چشم تو قاب غربت روز نبرد بود
پيوسته اشك گرم تو با آه سرد بود
غم بود و لحظه هاى تو يا باقر العلوم
پائيز را به غارت گلزار ديده اى
در موج خون شهادت ايثار ديده اى
در علقمه شكوه علمدار ديده اى
در كربلا كه غربت بسيار ديده اى
پيداست ردّ پاى تو يا باقر العلوم
ديدى به باغ حادثه گلهاى چيده را
فرق شكسته ديدى و دست بريده را
خونگريه ی برادر قامت خميده را
هفتاد و دو شهيد به خون در طپيده را
بود از ازل قضاى تو يا باقر العلوم
از كربلا به كوفه و از كوفه تا به شام
دست تو بسته بود به زنجيرها مدام
زخم زبان زدند تو را جاى التيام
شد پيش منطق تو ستم لال در كلام
از خطبه رساى تو يا باقر العلوم
جور هشام بر دل تو بيشمار شد
آنسان كه تار در نظرت روزگار شد
زهرا ز داغ ماتم تو بيقرار شد
زهر جفا بهانه ديدار يار شد
اين بود ماجراى تو يا باقر العلوم
#کمیل_کاشانی
https://eitaa.com/Maddahankhomein