eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
695 ویدیو
368 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴در عزای شب پنجم محرم الحرام 🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- عمریست بعدِ شرم ِ پشیمانی از گناه در روضه حال من شده با گریه روبراه با دستِ فاطمه(س) قلم ِ عفو میخورَد در زیر خیمه؛ پایِ علَم هر چه اشتباه با ذکرِ بِاالحُسین(ع) عجین است توبه اش هر که رسولِ تُرک شده؛ آمده به راه روضه؛ معادلاتِ جهان را شکسته است کوهِ گناه میشود اینجا بدل به کاه قران و فرش و منبر و چاییِ روضه را آماده کرده مادر سادات با نگاه چرخانده چشم و آمده از راه؛ بیقرار- آن نوکری که بوده به دنبالِ سرپناه بر سینه زد! غبار تکانْد از اتاقِ دل شد رو سفید؛ صاحبِ پیراهنِ سیاه * اشکش چکید و گفت غریبانه یاحسن(ع) در پنجمین قرارِ غم انگیزِ شامگاه داغی نشست بر دلش و گفت روضه خوان: امشب مسیرِ روضه می افتد به قتلگاه فرزندِ مجتبی(ع) به فدایِ عمو شده سر تا به پایِ پیکرِ او میدهد گواه هر کس رسید و یادِ حسن(ع)؛ بعدِ هلهله زد تیره و نیزه را به تنش طبقِ دلبِخواه با خشکیِ لبش به عمو؛ بوسه زد سپس- جان داد رویِ سینهٔ غرقِ به خونش آه... http://eitaa.com/Maddahankhomein
🍃🏴 در عزای شب ششم محرم الحرام 🏴🍃 داشت عشقِ نبرد؛ روز ازل پسرِ غیرتیِ شیرِ جمل سیزده سال از عمو آموخت جرأتی که نداشت مثل و بدَل گفت در چشم من شهادت هست- سخت شیرین! شبیه طعم ِ عسل إذن میدان گرفت مردانه داشت در سر، خیالِ خیرُالعمل غضبش ذوالفقارِ عریان بود رجزَش بود جانشینِ اجل از هجومش چقدر ترسیدند گرچه بودند مثل ؛ یل جنگجویانِ مدّعی؛ حیران... دشمنانِ پیاده؛ مستأصل... یک نفر گفت بیچاره شدیم حمله اش را کسی کُنَد مختل نیزه باران شد و به خاک افتاد پیکرش شد اسیرِ قوم ِ دغل از حسن(ع) داشتند کینه به دل پسرش را زدند بینِ جدَل (ع) از حال رفت و جایِ پدر- آمد او را عمو گرفت بغل جان سپرد و به جای آن همه تیر آب می خورد کاش حدّاقل! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @Maddahankhomein
🍃🏴 در عزای شب هفتم محرم الحرام 🏴🍃 غصه دارد؛ آسمانِ بی ستاره خوب نیست حالِ هر کس که ندارد راهِ چاره خوب نیست خود به خود از شاخه می افتد گلی که تشنه است سمت گلبرگی که پژمرده؛ اشاره خوب نیست بوسه حتی هست سنگین؛ حنجرِ شش ماهه را تیرِ شیرافکن برای شیرخواره خوب نیست گفت شاید شمر(لع): دلسوزی نکن ای حرمله(لع) کارِ خیر است و بزن!..که استخاره خوب نیست جای آن کودک که در آغوش مادر خواب بود دیدنِ قنداقهٔ خونین و پاره خوب نیست از تکان افتاده؛ خالی از علی-اصغر(ع) شده بد به غارت رفته! حالِ گاهواره خوب نیست حضرتِ زهرا(س) گمانم هست گریانِ رباب(س) حالِ مریم، حالِ هاجر، حالِ ساره خوب نیست مادری که داغ دیده، دستهایش بسته و... قاتلَ فرزند او باشد سواره خوب نیست خوانْد لالایی برای رأس ِ طفلِ بی گناه غصه دارد! آسمانِ بی ستاره خوب نیست! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @Maddahankhomein
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- نامش علیِ اکبر(ع) اما هست حیدر خَلقاً و خُلقاً هست مانند پیمبر(ص) قصدِ عبادت کرده، قامت بسته صحرا با صوتِ زیبایِ اذانش کرده محشر ممسوس در ذاتِ خدا بود و دمادم- گفته پدر با دیدنش؛ الله اکبر رزم ِ عمو عباس(ع) چشمش را گرفته آموخته جنگاوری را هر چه بهتر بسیار غمگین بود با عمه وداعش تا قلبش آرامش بگیرد خوانْد کوثر زد بوسه ای بر صورت و دستِ رقیه(س) از خیمه بیرون آمد و غم شد مقدّر بابا نگاهِ آخرش را برنمی‌داشت هنگام ِ رفتن بود و شد بسیار مضطر از پیکرش سرنیزه استقبال میکرد شمشیر می آمد به رویِ زخم ِ خنجر آمد حسین(ع) و با سرِ زانو زمین خورد چشم ِ حسودان کار دستش داد آخر افتاد پایِ پیکرِ تازه-جوانش آن پیکری که إرباً إربا شد سراسر راهِ نفس شد بسته؛ جان دادن شد آغاز از خون لبالب بود سر تا پایِ حنجر شهزاده اش را ریخت گریان در عبایش زینب(س) رسید و کربلا شد کربلا تر! https://eitaa.com/Maddahankhomein
🏴 در عزای شب نهم محرم الحرام 🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- روزِ زینب(س) شب شد از دلشوره؛ بر لب آه رفت از میانِ آسمانِ خیمه وقتی ماه رفت با حسين(ع) از "ضاق صَدري"گفت و دیگر إذن خواست آه از قلبِ حسین بن علی(ع) ناگاه رفت بی سپاهیِ برادر طاقتش را طاق کرد غربتش را بینهایت دید، پس آنگاه رفت مشکِ خالی را نگاهی کرده و شرمنده شد هرچه که این روزها پیش رقیه(س) راه رفت میرسید از کودکان هرآن صدایِ "العطش" پس علَم برداشت و با ذکر بسم الله رفت مشک را برداشت و شد مقصدش آبِ فرات حضرتِ سقایِ-مان با هیبتی دلخواه رفت موج زد در مشکِ تشنه سِیلی از آب فرات خود نخورد آب و دوباره با عطش همراه رفت عاقبت چشمش نظر خورد و به خون آغشته شد تیرِ نحسی از کمانِ عده ای بدخواه رفت بیهوا تیری اصابت کرد بر پهلویِ مشک ریخت آب و خنده بر لبهایِ صد گمراه رفت نالهٔ "أدرِک أخا"پیچید در گوش حسین(ع) مُنکسِر شد! داغ دید و با غمی جانکاه رفت اشک را با آستینِ گرد و خاکی پاک کرد از نهانِ علقمه تا عرش اعلی آه رفت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @Maddahankhomein
🏴 در عزای شب عاشورای حسینی 🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- داغدارِ توام ای خونِ خدا؛ یا جداه سوختم از غم ِ تو صبح و مسا؛ یا جداه نه محرم! که همه عمر عزادارِ توام هست بر شانه ی من شال عزا؛ یا جداه من هم از منتظرانم به خدا خوردم زخم غیرِ یک عده قلیل و شهدا؛ یا جداه... یار کم دارم و بیتاب شده منتقمت فرَجم را بطلب حینِ دعا؛ یا جداه گوشه ی خیمه ی تنهاییِ خود میسوزم از غریبیِ تو در کرب و بلا؛ یا جداه نیزه ها نقشه برای بدنت ریخته اند در وجودم شده آشوب به پا؛ یا جداه آب را بسته و این وضعِ پذیرایی نیست تیرباران شده جسم تو چرا؟! یا جداه... تا که بر سینه ی تو حرمله(لع) زد تیرِ سه پر گریه کردم! زدم از سینه صدا: یا جداه... "زینتِ دوش نبی(ص)روی زمین جای تو نیست" پیکرِ دَرهم ِ تو کشت مرا؛ یا جداه شمرِ ملعون چه بلایی به سرت آورده ریخت بر صورتِ تو خونِ قفا؛ یا جداه مادرت دید به سرنیزه سرت را بردند پیکرت ماند به گودال رها؛ یا جداه یک نفر کاش کمی داشت حیا...وقت غروب- بر تنت کاش می انداخت عبا؛ یا جداه پیرمردی وسطِ معرکه خیرات آورد سخت میزد به تنت سنگ و عصا؛ یا جداه عمه-جان زینبِ(س) من طاقتِ دشنام نداشت رفت و شد با چه غمی از تو جدا؛ یا جداه رفت و با قهقهه ی قاتل تو جان میداد وای از شام بلا، شام بلا؛ یا جداه داغدیده وسطِ هلهله دق خواهد کرد پایکوبی شده برپا همه جا؛ یا جداه سرِ بازار پُر از مردِ تماشاچی بود وای...نامحرم و ناموس ِ خدا؛ یا جداه! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @Maddahankhomein
🏴نذرشهادت بیمارمصلحتی کربلا 🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- شنیدم در غل و زنجیر با آزار می‌بردند تو را با پایِ خسته؛ رویِ سنگ و خار می‌بردند دلت میسوخت از داغِ عزیزانی که جان دادند تو را در آفتابی شعله ور؛ تبدار می‌بردند دلت میخواست میرفتی پس از دفنِ پدر اما به ضربِ تازیانه! سخت بِالإجبار می‌بردند تمام ِ راه؛ حرفِ ناروا، زخم ِ زبان، تحقیر... علی(ع) بودی! تو را با کینهٔ بسیار می‌بردند تو را از کوفه و کاخ یزید(لع) و مست هایِ پست به آن ویرانه ای که داشت حالِ زار می‌بردند چهل منزل تو را که داشتی شأنِ امامت را مسلمان هایِ نحس ِ بدتر از کفاّر می‌بردند بدونِ سیّد و سالار، با یک محملِ عریان چه بی غیرت! که با خود جمعِ دختردار می‌بردند اسارت ارثِ اجدادَت نبود و بودی آشفته- از اینکه عمّه جانت را سرِ بازار می‌بردند از اینکه عده ای با هلهله ناموسِ حیدر را میانِ سیلِ نامحرم وَ در أنظار می‌بردند گرفت از چشمهایت خواب؛ داغِ کربلا عمری امان از لحظه ای که نامی از بیمار می‌بردند تنت میسوخت و غارت به جانِ خیمه ات افتاد تو را... رأس ِ پدر را خیلِ نیزه-دار می‌بردند! @Maddahankhomein
🏴 در عزای اول ماه صفر ورود کاروان آل الله(ع) به شهر شام 🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- تمام کوچه ها و خانه ها مانده ست در ابهام چراغانی نبوده تا به حال اینقدر شهرِ شام برای اولِ ماهِ صفر تبلیغ می‌کردند به جایِ سوگواری؛ سور و ساتِ جشن شد اعلام رسیده کاروان!...با هلهله رفتند استقبال امان از داغِ پنهانی و بغض ِ عالم ِ اسلام به زینب(س) جایِ خوش-آمد بد و بیراه میگفتند نمی افتاد یک ثانیه از لبهایشان دشنام برایِ کاروانِ خسته-دل؛ جایِ پذیرایی پیاپی سنگ می بارید از اطرافِ پشتِ بام بساطِ عدّه ای کافر فراهم شد! معاذَالله... گمانم بود حتی گوشه ای ظرفِ شراب و جام امان از پایکوبی و لباس و‌ پرچم ِ رنگی چه ساعاتِ بدی طی شد برای زینب(س) و أیتام یتیمانی که می‌خوردند جای آب و نان؛ سیلی... امان از کوچه های مملو از عطرِ خوش ِ إطعام صدا زد بی حیا مردی که قطعاً بود بی غیرت- پس از کلّی تماشا؛ حضرتِ مستوره را با نام به چشمانِ حسینش(ع) روی نیزه خیره شد زینب(س) دو قطره اشکِ غم از گوشهٔ معجر چکید آرام! https://eitaa.com/Maddahankhomein
🍃🏴 در حسرت زیارت اربعین 🍃🏴 ایکاش که در حسرتِ دریا نمانم مثلِ کویرِ تشنه لب؛ اینجا نمانم کاری کُند ایکاش اشکِ روضه تا که- سرگرم ِ حقّه-بازیِ دنیا نمانم دل دل نکن! تا بیشتر از این عزیزم چشم انتظارِ لحظهٔ امضا نمانم باید سیاهی لشکرَت باشم! بیایم... بینِ عزادارانِ تو رسوا نمانم با کاروانِ عشق؛ راهی کن مرا تا- امسال هم از کربلایت جا نمانم تنها تو را دارم در این دنیا و ایکاش در خانه با داغِ حرم تنها نمانم روشن شود چشمَم بر ایوانِ طلایَت در حسرتِ شش گوشهٔ زیبا نمانم راهی شوم ایکاش!..با چشمانِ گریان خیره به پابوسیِ زائرها نمانم من داغدارِ حنجرِ خشکِ تو هستم اصلا چرا لب-تشنه در گرما نمانم؟! پایِ پیاده، اربعین، موکب به موکب در آرزویِ جنّةُ الأعلی نمانم یا سیّدالأحرار! میخواهم جدا از- جمعیّتِ زوّارِ پایین-پا نمانم! https://eitaa.com/MaddahanKhomein
🏴 در عزای شهادت امام الرئوف 🏴 عبا را بر سرش انداخت و کم‌کم قدم برداشت زمین زیر قدمهایِ غریبش رنگ غم برداشت گمانم با همان حالِ پریشان در میان راه به سختی خم شد و یک تکّه نان؛ با قدّ ِ خم برداشت علی-موسی الرضا(ع)-جانم زمانِ احتضارش بود عزایش دلخوشی را از همه دور و برم برداشت تنش در آتش ِ تب سوخت و لعنت به زهری که به جانش رخنه کرد و فکرِ نیرنگ و ستم برداشت الهی بشکند دستِ همان نامردِ پستی که برای میزبانی جای شربت؛ جام ِ سَم برداشت به زحمت؛ دست-بر دیوار، مظلومانه وارد شد تمام حجره را عطرِ خوش ِ لطف و کرَم برداشت أباصلت آمد و بالا سرش با گریه زانو زد عرق را از سر و رویِ امام‌ محترم برداشت نگاهش بود سمت کربلا و با لبِ تشنه لبانش ذکرِ "یا جداه" در هر بازدم برداشت چکید اشکش به یادِ آن غریبی که به رویِ خاک دلش هر ثانیه دلشورهٔ اهلِ حرم برداشت! @Maddahankhomein
🏴 به شوق کسب عنایت و رزق شهادت 🏴 شد برایش نوکر و دنبالِ کارش را گرفت خوش بحال آنکه رنگ و بویِ یارش را گرفت خوش بحال آنکه قلباً گفت مدحش را چنان تا که هنگام ِعمل رنگِ نگارش را گرفت شد سعادتمند آنکه از حسین بن علی(ع) نان و آب و آبرو و اعتبارش را گرفت اختیارش را به دست مادرسادات داد از خودش، از نفس ِ سرکش اختیارش را گرفت وای بر حال کسی که دل گرفت از این امام شد دچار غم! اگر قلبِ دچارش را گرفت سائلی آمد! نشست و در کنارِ حاجتش پایِ روضه حاجتِ ایل و تبارش را گرفت میخورَم حسرت به حال نوکری که عاقبت غرقِ در خون؛ با شهادت مزدِ کارش را گرفت مثلِ مادر؛ آرزویش بود باشد بی نشان... دستِ تقدیر آمد و سنگ مزارش را گرفت! https://eitaa.com/Maddahankhomein
🍃🏴 در غم ِ آرامش دلِ امام حسین(ع) 🍃🏴 داشت در چشمش همیشه اشکهای بیهوا صبح میشد هر شبش با گریه های بیصدا گُر گرفت و قلبش از غم؛ باز هم آتش گرفت یادش آمد لحظه ای که شعله ور شد خیمه ها آب خورد و سخت دلتنگِ عمو عباس(ع) شد گفت با خود زیر لب گاهی: عمو رفتی کجا؟!! عطرِ بابا؛ لحظه لحظه بر مشامش می رسید لحظه ای که بوسه میزد دستهایِ عمه را در خرابه روی خاک افتاد و دیگر نا نداشت داشت مانند رقیه(س) خون به دل...تاول به پا زنده میشد داغِ شش ماهه همینکه میگذاشت سر به زانویِ رباب ِ(س) غرق در حالِ عزا شاهدِ عینیِ شام و خیزران بود و غروب- یادِ مقتل می‌سرود از غربتِ خونِ خدا از تنِ بابایِ عطشان رویِ خاکِ قتلگاه از فرودِ تیر و نیزه، از عصایِ بی حیا عمه زینب(س)‌ روضه خوانی کرد و بعدش بیقرار شد سکینه(س) شاعرانه؛ راویِ کرب و بلا واژه واژه گریه کرد و خط به خط سردرد شد شعر گفت از آنچه دیده بود در تشت طلا! https://eitaa.com/Maddahankhomein