#دوبیتی_مناجات_اربعین
#امام_زمان_عج
چندیست که جنگ کفر و دین معلوم است
پیوند ظهور و اربعین معلوم است
از پشت همین ابر سیاه غیبت
آیندۀ روشن زمین معلوم است
✍ #مهدی_زارعی
🥀
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
از جادۀ اربعین میآید یک صبح
میآید و یک قافلهدل دنبالش
✍ #حامد_اهور
🥀
بر سینهی ما قرار برمیگردد
حال خوش روزگار برمیگردد
از خواب زمستانی خود برخیزیم
با آمدنش بهار برمیگردد
✍ #عباس_جواهری_رفیع
🥀
بیا از حال مهدی با خبر باش
مقیم موکبش با چشم تر باش
نجف تا کربلا، پای پیاده
دعاگوی امام منتظَر باش
🌹
من عشق و صفا و شور را میطلبم
با روی سیاه، نور را میطلبم
چون منتظر حجت ثانی عشرم
در هر قدمم ظهور را میطلبم
✍ #محمد_خرم_فر
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#ترکیب_بند_قابیل
#من_مات_من_العشق
حتّی کنار رودِ"فُرات"او قدم زنان
در فکر قتل عام زمین بود و آسمان
افسون مرگ را که دمید او به هر گِره
افزود دم به دم به گره های داستان
چیزی نمانده بود به پایان عمر دین
چیزی نمانده بود به تاریکی جهان
اما یلِ اَبَربشرِ شیراوژنی
فریاد زد: "چه بر سرتان آمده ست، هان؟
با روحتان چه کرده حرام از پی حرام؟
ای نسل پشت نسل، شقی و شکم چران!" 23
" حاشا که ما به موسم گل ترکِ مِی کنیم" ۲۴
" چون یار بین ماست چه حاجت به این و آن؟ " ۲۵
امروز، روزِ"ذبح عظیم"است و دلبری ۲۶
امروز پای دلبر خود می دهیم جان
رقص شهید عشق به میدان چه دیدنی ست!
در خون خود، که بوده چنین شاد و کف زنان؟
غمگین ترین حماسه ی عالم شروع شد
شاعر نشست و خواند چنین مرد روضه خوان:
آه از دمی که تاول چرکین کینه ها
سر باز کرد و ریخت به"صفین"و"نهروان "
آه از دمی که"صبحِ بهارِ"یلی رشید
در پیش چشم های پدر شد "شبِ خزان"
آه از دمی که آن یل کوچک تر از زره
در درسِ رزم و دادنِ جان داد امتحان
آه از دمی که ماه میان خسوفِ خون
غلتید و مشکِ زخمی اش افتاد از دهان
آه از دمی که دخترکان ضجّه می زدند:
برگرد سمت خیمه عموجانِ مهربان
آه از دمی که حرمله...، ای وای حرمله...!
چشمی به حلق داشت و دستی به تیردان
آه از دمی که ماند پدر بچّه در بغل؛
از مادرش چگونه کند راز را نهان؟!
آه از دمی که کشتیِ بی ناخدای دشت
در خون فرونشسته و شد سرخ بادبان
آه از دمی که کودکی از نسل شرزه شیر
با دست، حمله کرد به شمشیرِ پهلوان
آه از دمی که اسب، سرافکنده، بی سوار
آهسته سمت خیمه ی بی یار شد روان
آه از دمی که دید زمین نعل پشت نعل
با هم یکی شدند خس و خون و استخوان
آه از دمی که دخترِ شاه و یلِ عرب
شد بینِ خیلِ گرگ و حریمِ حرم شبان
آه از دمی که تازه امامی اسیر شد
لعنت به آن حرامی آورده ریسمان!
آه از دمی که رفت سر میهمانِ شهر
بالای بزمِ نیزه ی خونریزِ میزبان
آه از دمی که فخرِ کریمانِ سفره دار
شد میهمانِ سرزده ی یک تنورِ نان
آه از دمی که بُرد حرم را میان شهر
ای اُف به نانجیبی ات ای مردِ ساربان!
آه از دمی که حاکم بوزینه بازِ مست
شطرنج را گذاشت و برداشت خیزران
آه از دمی که دخترکی در کنارِ تشت
دستی به سر کشیده و جان داد ناگهان
آه از دمی ...، بس است...، همین بس که گفته اند:
" از آب هم مضایقه کردند کوفیان" 27
شاعر دوباره بهت زده، ایستاد و گفت:
الغوث از این روایت، از این قصه الامان!
تاریخ، قبل و بعدِ تو از هم جدا شده ست
خون تو نیز نقطه ی عطف است، بی گمان
تاریخ شد به دست تو اِحیا الی الابد
قابیل شد به دست تو رسوای جاودان
در درس عشق توست که مرگ - این سکوت تلخ -
"احلی من العسل"شده در کام نوجوان ۲۸
در درس عشق تو ست که "شش ماهه" می شود
در جنگِ نابرابرِ با کفر، قهرمان
در درس عشق تو ست که سوگی چنان عظیم
"زیبایی"است در دل"بانو"ی کاروان ۲۹
در درس عشق تو ست که"ساقی"گذشته است
از "هفت شهر عشق" و خطر های"هفت خوان "
در درس عشق تو ست که سرلشکر و امیر
" حر"می شود که بگذرد از منصب و نشان
در درس عشق توست که اسرارِ اربعین
با برقِ تیغِ منتقمت می شود عیان
مستانِ پنج قارّه، گِردِ خُمِ غمت
خیلِ ستاره اند و تویی قلبِ کهکشان
در اربعین توست که مجذوب و سالک اند؛
راننده و معلم و بنّا و پاسبان
جایی که در جهانِ جنونِ سهام و سود
هر موکبی به عشق تو باز است؛ رایگان!
گویا بهشتِ دولتِ بعد از ظهور را
قبل از ظهور، عشق تو آورده ارمغان
" حُب الحسین یجمعنا"رمز عاشقی ست
دل ها شقایق اند و غم توست باغبان
فرقی نمی کنند در این عشق"رنگ ها "
" مرد و زن" و "عرب - عجم" و "چهره و زبان" ۳۰
"جُونِ" سیاه پوست، "حبیبِ" سپید موی
با بال سرخ هر دو پریدند از آشیان
خونِ تو کرد روحِ بشر را عقاب خوی
مرغی که در قفس شده بود اهل آب و دان
آنان که تیر عشق تو بر جانشان نشست
کردند پشت ترس و غم و مرگ را کمان
توحید را به مسلخ خون برد دست کفر
ارکان عرش خورد در آن ابتلا تکان
" حی علی الصلاه" که گفتی میان جنگ
خون تو زنده کرد خدا را در آن اذان
درس شما به دفتر تاریخ ثبت شد:
خون است راز برتری حق؛ نه گفتمان!
خون شما رسید به رگ هایمان، شدیم -
سرباز های جان به کفِ آخرالزمان
" ثبت است بر جریده ی ایّام نام ما" ۳۱
راه ظهور می گذرد از قیام ما
شاعر: مهدی زارعی
از کتاب: من مات من العشق ، نشر سوره مهر.
#مهدی_زارعی
https://eitaa.com/Maddahankhomein