#محرّم۱۴۰۳
💠 صَلّی اللّٰهُ عَلَیْکَ یٰا اباعَبْدِاللّٰه
بـایـد مـحـرّم شـعـلـه در دلهـا بیاندازد
شــــور ولایــت در دل دنـــیـــا بیاندازد
شوری که باعث شد برای محو آن، دشمن
آتـش بــه درب خــانــه زهـرا(س) بیاندازد
راه نجاتی جـز در این خـانـه بـر مـا نیست
شــیــطــان مـبـادا از ســرت آن را بیاندازد
ایـنـجـا کـریـمـی میشناسم کـه توان دارد
دنـــیــا گــشــایـش در مـسـیـر مــا بیندازد
شـشماههای کـه بـا حـضـور خود توانسته
غــوغــای مــحــشـر در دل صـحـرا بیندازد
تیر سه شعبه، حرمله، حنجر، علی اصغر
ایـن تــیــر رفـتـه تـا کـه را از نــا بیندازد ؟
تـیـری کـه باعث شـد یلِ ام البنین، عباس
ســـردار مــیــدان دیــده را از پــــا بیندازد
کـرب و بـلا مـرز میان نــور و تاریکی ست
بـایـد جهان ایـن را بـه گوشش جـا بیندازد
آن کس که میخواهد نباشد غرق گمراهی
گــاهـی دلـی در مــوج ایـن دریــا بـیـنـدازد
هــرگـز نـشـان از مشکلات مـا نخواهد ماند
شـشمـاهـه حـتی یـک نظـر بـر مـا بیاندازد
بـا دسـتهـای کوچکش ایکـاش یـک روزی
آقـــــا تـــهِ پــرونـــدهام امـــضـــا بـیـنـدازد
" مـحـمـّد درّودی (شـاعـر) "
@Maddahankhomein
687.5K
🥀😔🥀
افتاده بر جانم تبِ ماتم دوباره
حالم دگرگون میشود از غم دوباره
از عرش میآید صدای گریه زاری
در کوچه وقتی میزنم پرچم دوباره
از پنج تن إذنِ عزاداری گرفتم
دادند راهم...پس شدم مَحرَم دوباره
حاجت گرفتم! گفته آقایم أباالفضل(ع)
پایِ علَم امسال هم باشم دوباره
آوردهام؛ بیتابیِ یکساله ام را...
حال دلم خوش میشود کم کم دوباره
بیچارهام کرده به قرآن دردِ غفلت
عاصی شدم! کی میشوم آدم دوباره؟!
هرکس که مثل من مریض و دردمند است
با توبه میآید پیِ مرهم دوباره
همراه با صاحب عزایِ روضه جاریست
از چشمهایم چشمهٔ زمزم دوباره
هنگام ذکرِ"یا لَثاراتِ الحسین(ع)" است
افتاده در شور و نوا عالم دوباره
شال عزا را با اذان؛ بر گردن انداخت
صاحبزمان(عج) با گریهٔ نمنم دوباره
از داغِ آن پیراهنِ آغشته در خون
در کربلا زد خیمهٔ ماتم دوباره!
#صلی_الله_علیک_یا_أباعبدالله_الحسین_ع
#آجرک_ٱلله_یا_صاحب_ٱلزمان_عج
✍#مرضیه_عاطفی
دکلمه:👇
#فاطمهدستجردی
https://eitaa.com/Maddahankhomein
#حضرت_رقیه_س
ای سفیر کربلا بنت الحسین
دختر خون خدا بنت الحسین
باب مظلوم و غریب تو حسین
پنجم آل عبا بنت الحسین
همچو جد و جده ی مظلومه ات
بر همه مشکل گشا بنت الحسین
بر زمینی ها تویی نور امید
نوربخش ماسوا بنت الحسین
مظهر ایثار و صبر فاطمه
منشاء جود و سخا بنت الحسین
در دو عالم از کرامات خدا
کار تو لطف و عطا بنت الحسین
هر گره وا می شود با دست تو
ای گل باغ ولا بنت الحسین
با ولای تو خداوند کریم
بخشد هر جرم و خطا بنت الحسین
هرکه آید سوی تو با معرفت
می شود از غم رها بنت الحسین
سائلان درگهت را از کرم
می کنی حاجت روا بنت الحسین
مینمایی با دو دست کوچکت
درد بی درمان دوا بنت الحسین
دستگیر شیعیان مرتضی
این جهان و آن سرا بنت الحسین
تو گل گلزار عشقی، ما چو خار
در گلستان شما بنت الحسین
صورت پاک ترا کرده کبود
سیلی خصم دغا بنت الحسین
بر تو و بر عمه دشمن زد کتک
کوفه و شام بلا بنت الحسین
در خرابه خون نموده قلب تو
آن یزید بی حیا بنت الحسین
در طبق آورده پیش روی تو
آن سر از تن جدا بنت الحسین
بود از دیدار رأس پر زِ خون
بر لبت شور و نوا بنت الحسین
تو زدی با اشک و آهت از جگر
ناله ی وا غربتا بنت الحسین
کنج ویرانه سرا جان تو شد
در ره بابا فدا بنت الحسین
دستگیری کن ز من روز جزا
ای امید این (رضا) بنت الحسین
#رضا_یعقوبیان
@Maddahankhomein
لاله ای را که فلک داده بسی آزارش
غنچه ها سر زده از زخم تن بسیارش
ضرب سیلی زده بر ماه رخش رنگ کبود
که شده یاس کبود آینه ی رخسارش
از مغیلان که بپرسی غم آن دردانه
بشنوی از لب تیغش سخن غمبارش
تا که افتاد زمین از سر ناقه بدنش
نفسش تنگ شد و ناله شده آثارش
بین صحرای پر از دهشت و اندوه و هراس
ترس و وحشت کند از خواب خوشش بیدارش
سخنانش که ز لبهاش برون میآمد
یک جهان درد نهان بود و نمود اظهارش
مثل آن دشتِ پر از پیکر صد تکه شده
مثله مثله بدن جمله در آن گفتارش
ریسمان است و شراب است و سری غرق به خون
خیزران گفت به صد خونجگر اسرارش
غنچه را در بر گل دست قضا آورده
که به دور از همه شد وقت خوش دیدارش
غنچه ای بود که از دست بلاخیز فلک
کنج ویرانه شد از حادثه ها گلزارش
محمد حسین علیرمضانی
@Maddahankhomein
غزل مصیبت حضرت رقیه
غنچه ای پژمرده ام دست بلا افتاده ام
بلبل شوریده حالم کز نوا افتاده ام
کوثری جنت مکانم درگهم باب المراد
غرق دریای غمم خود در بکا افتاده ام
چون یتیمم کس نشد همبازیم در کوچه ها
خارج از بیت الغزل همچون هجا افتاده ام
بس که نقش صورتم با مادرت باشد شبیه
روی خاک از سیلیِ اهل دغا افتاده ام
در بهار کودکی همچون کمان شد قامتم
نا توان از رفتن و طفلی ز پا افتاده ام
شمع تابان بودم و سوسو زنان شد عمر من
شام تاریک است و من همچون سها افتاده ام
روزگاری مامنم دامان پر مهر تو بود
حالیا بنگر پدر اینک کجا افتاده ام
محمد حسین علیرمضانی.
329.8K
نوحه سینه زنی زمینه و شور
امشب به ویرانه، دستهگل آوردند
یک لالهی خونین بر بلبل آوردند
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن۲
گر جان دهم امشب، والله حق دارم
کـز دامـن زهـرا، گل در طبق دارم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن۲
با گریه میگردد چشمان بابایم
باشـد نگاهـش بــر آبلــۀ پایم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن۲
از لعـل لبهـایش گلبوسه میگیرم
با گریه میسوزم، با خنده میمیرم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن۲
امشب پدر از لطف، شرمندهام کردی
مـن مـردهای بودم، تو زندهام کردی
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن۲
ای کودکان آرام، من میهمان دارم
بهـر پذیـرائی، یک نیمـهجان دارم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن۲
وصـلت تسـلاّ داد بـر قلب پرخونم
هم از تو شرمنده، هم از تو ممنونم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن۲
غلامرضا سازگار
@Maddahankhomein
مجمع الذاکرین خمین🎤
نوحه سینه زنی شور
"من نخل شکستۀ حسینم
در سوگْ نشستۀ حسینم
هم اختر آسمان عصمت
هم ماه خجستۀ حسینم
دریا شده تشنهکامِ اشکم
پیغمبـرخون، امام اشکم
من سورۀ کوثر حسینم
همسنگر مادر حسینم
مانند عمو، گرهگشایم
والله! قسم در حسینم
یاباب الحوائج۴
آزاده یتیمــهای صغیــرم
صد قافله دل، بوَد اسیرم
قرآنِ فتاده زیر پایم
هر چند، غریبم، آشنایم
هم لالۀ سرخ باغ خونم
هم یاس بهشت کربلایم
با مصحفِ روی لالهگونم
پیغمبــرِ قتلـگاه خـونم
آیینۀ روی سیّدالناس
سرتا به قدم، صفا و احساس
بوده است همیشه جایگاهم
دامان حسین و دوش عباس
یاباب الحوائج۴
هم بـوده حسیـن، سرفرازم
هم دخت علی، کشیده نازم
ویرانه، اگر چه جای من بود
عالم، همه کربلای من بود
چشم ملک از پی تبرّک
بر آبلههای پای من بود
میبود به جنگ اهل بیداد
در هـر نفسـم، هـزار فریاد
یاباب الحوائج۴
خال لب من، شده است، تبخال
از سوز عطش، زدم پر و بال
نیش سر خارها، به پایم
انداختهاند عکس خلخال
بر من دف و چنگ، گریه میکرد
کعب نـی و سنگ، گریه میکرد
یاباب الحوائج۴
بودم به حسین، سرسپرده
کوه غم او، به دوش برده
هر چند که دختری صغیرم
یک مرد، چو من، کتک نخورده
رخسـار منـوّرم، کبـود است
سر تا سر پیکرم، کبود است
یاباب الحوائج۴
من بودم و قلب داغدیده
من بودم و قامت خمیده
آن شب که اجل، گرفت جانم
من بودم و یک سر بریده
سر را روی سینهام، فشردم
در گـوشۀ این خرابه، مردم"
یاباب الحوائج۴
استادسازگار
@Maddahankhomein
ا﷽ا #شب_سوم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
از زبان زجر(لعنت الله علیه)
خسته ام بس که بین این صحرا
در پی تو دویده ام ای طفل
چکمه هایم خراب شد از بس
خار از آن کشیده ام ای طفل
نام من را شنیده ای تاحال
خوب بشنو که نام من زجر است
از من و شغل من چه می دانی
کار هر صبح و شام من زجر است
دیدم از دور با کسی انگار
درد دل بی حساب میکردی
چه کسی را در این بیابان ها
مادر خود خطاب میکردی
به امید کمک مباش ای طفل
احدی بین دشت هرگز نیست
زحمتم دادی و نمی دانی
در مرامم گذشت هرگز نیست
وقتی از روی ناقه با لگدم
به روی خاک با سر افتادی
باید این را حساب میکردی
که تو با بد کسی درافتادی
از همان لحظه نیزه پدرت
با غضب در زمین فرو رفته
همه فهمیده اند کار من است
از منِ زجر آبرو رفته
از زبان حضرت رقیه(سلام الله علیها)
بس کن ای زجر کم گزافه بگو
گرچه طفلم ولی یلی هستم
جز خدا از کسی نمی ترسم
نوه مرتضی علی هستم
اگر آهم درآید از سینه
کار تو اشک و آه خواهد شد
هرکسی با رقیه در افتد
روزگارش سیاه خواهد شد
تو مرا هر چقدر هم بزنی
باز هم جان نمی سپارم من
مقصد آخرین من شام است
با حبیبم قرار دارم من
من خبر دارم او شهید شده
ورنه بی من نمی رود سفری
خواستم عمه غصه کم بخورد
زده ام خویش را به بی خبری
من اگر که تو را حلال کنم
ولی از حرمله نمیگذرم
از کلام رباب فهمیدم
پیش لشکر خجل شده پدرم
قصد دارم در انتهای قیام
آبروی یزید را ببرم
بعد هم با خیال آسوده
می روم، می روم سوی پدرم
#علی_ذوالقدر
@Maddahankhomein