هدایت شده از بصیرت انقلابی
3.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ویژه
🎥 استاد #حسن_عباسی:
من پلاکم هنوز گردنمه...
مارو از #زندان نترسانید...
پاسخگو باشید...
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
هدایت شده از سیره آقا
✅ #سیره_اخلاقی_آقا
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨#توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها
🔘 حجت الاسلام علی صادقی کاشمری:
💠در سال ۱۳۵۰ هجری شمسی ، که قضیه جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی پیش آمد. ندای #امام ره از نجف اشرف باعث حرکت هایی در حوزه علمیه مشهد گردید و #ساواک با اطلاع از اینکه همه ی این تحریک ها ، به محوریت چند نفر انجام می پذیرد که در رأس آنها حضرت #آیت_الله_خامنهای است ، ایشان را دستگیر و روانه #زندان کرد. بنده نیز به همین دلیل در زندان بودم. فردای آن روز معظم له که در #سلول مجاور من بود ، بر اثر #نفوذی که در زندانبانان گذاشته بود ، موفق شد از سلول بیرون بیاید . ایشان وقتی مرا با آن وضع رقت بار دید ، فرمودند: دیشب تو بودی که ناله میکردی؟ پاسخ دادم: بله و ادامه دادم : با همین وضع #خون_آلود مجبور شدم نماز صبح را برای اینکه قضا نشود ، به جا آورم ، آیا نمازم صحیح است؟ آقا فرمودند: بهترین نمازی که شاید در عمرت موفق به خواندن آن شدی همین دو رکعت بوده است ، دیشب که ناله های تو را به این نحو میشنیدم با خود می گفتم این شخص کیست؟ یک لحظه در دلم به جده ام #حضرت_زهرا سلام الله علیها متوسل شدم که صاحب این ناله هر که هست از شکنجه خلاصی یابد . این سخن آن چنان در من تاثیر گذاشت که دردهای ناشی از #شکنجه را به فراموشی سپردم .
📚 سلاله الابرار - بهاء الدین قهرمانی نژاد - ص ۱۰۲
📚 حدیث آفتاب - مرتضی یقینی پور - ص۳۱۲
🆔 @sireh_agha
هدایت شده از سیره آقا
✅ #سیره_خانوادگی_آقا
✅ #سیره_اخلاقی_آقا
🚨برای سلامتی حاج خانم صلوات بفرستید...
💠 یکی از نزدیکان مقام معظم رهبری می گوید :
مقام معظم رهبری ، احترام زیادی به #همسر خود می گذارند و این احترام ، جواب سالها #صبر و #استقامت همسرشان است .
معظم له درباره همسرشان می فرماید : «ایشان حتی یک بار هم ، از وضع سخت زندگی و هنگامی که در #زندان بسر می بردم ، گله نکرده اند.»
یک روز من بر سر سفره ای در کنار رهبر نشسته بودم . خانم ایشان ، هنوز نیامده بودند . وقتی ایشان آمدند رهبر ما ، با حالت شوخی و احترام فرمودند : «برای سلامتی #حاج_خانم صلوات بفرستید»
📚 حکایت نامه سلاله زهرا (س) -حسن صدری- ص ۱۰۸
🆔 @sireh_agha
هدایت شده از سیره آقا
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🚨 سلول بیست
🔘#شهید_رجایی در خاطراتش درباره #زندان سال ۱۳۵۳ می گوید:
💠 سلولی که بودم ، سلول هجده بود که در سلول مجاور آن یعنی #سلول_بیست ، آیت الله خامنه ای زندانی بود .
من در سلول ، زدن #مورس را یاد گرفته بودم . اکثراً با سلولهای مجاورم از طریق زدن مورس اخبار را میدادیم و می گرفتیم. از جمله اخبار را به سلول پهلویی میدادم و آن هم به #آیتالله_خامنهای و ...
خاطرم هست که #ریش ایشان را تراشیده بودند و برای تحقیر ، #سیلی به صورت ایشان زده بودند و ایشان هم مقاوم و محکم بلوز زندان را به صورت #عمامه به سرشان می بستند و رفت و آمد می کردند. من یک روزی در دستشویی بودم که با حالت شادی و شعف با ایشان روبرو شدم .
علی رغم همه این فشارها و شکنجه ها، #ساواک نتوانست پی به اسرار این #شاگرد_مقاوم_امام ببرد و محکومیتی برای او درست کند.
📚 مرجعیت آیتالله خامنهای از دیدگاه فقها ، ص ۵۶
🆔 @sireh_agha
هدایت شده از سیره آقا
✅ #سیره_سیاسی_آقا
🛑خاطرات رهبر انقلاب از #زندان ستمشاهی!
🚨من خودم را برای #اعدام آماده کردهام
🔘 رهبر انقلاب :
💠 [بازجو پرسید:] شما این حرف ها را در #منبر زدهاید؟ اشاره کرد به بعضی از حرفهایی که زده بودم؛ از جمله دعوت مردم به شورش و قیام . من #انکار کردم.
-گفت: پس در منبر چه حرفهایی زدهاید؟
-گفتم: درباره #مدرسه_فیضیه و فجایعی که در آنجا اتفاق افتاد صحبت کردم ، چون من #طلبهام، #مسلمانم، از فجایعی که در مدرسه فیضیه گذشت، سخت متاثرم، خواستم مردم نیز بدانند که بر سر طلبهها چه آمده است.
شروع کرد مرا نصیحت کردن و در پایان گفت: #قول بدهید که دیگر از این حرفها نزنید و بروید.
-گفتم: من چنین قولی نمی توانم بدهم.
-گفت: اگر قول ندهید من مجبورم به شما #سخت بگیرم، زیرا که مأمورم.
-گفتم: من هم #مأمورم، من هم مأمورم که این حرفها را بزنم. یکباره چشمش گرد شد که من چه ماموریتی دارم و از طرف چه کسی مأمورم.
-پرسید: از طرف چه کسی مامورید؟ -گفتم: #از_جانب_خدا.
-سخت تحت تاثیر قرار گرفت و گفت: این کار خطر دارد، مشکلات دارد، شما #جوانید.
-گفتم: من فکر نمیکنم بالاتر از #اعدام کاری باشد. شما بالاتر از اعدام ندارید و من خودم را برای اعدام آماده کردهام ، همه کارهای شما زیر اعدام است.
-واقعاً #مبهوت شده بود و گفت: شما که خود را برای اعدام آماده کردهاید، من به شما چه بگویم. پس در اتاق تشریف داشته باشید....
📚شرح اسم ، ص ۱۳۶
🆔 @sireh_agha
هدایت شده از سیره آقا
🚨 #پسرم مرا نشناخت!
💠 یک روز پسرم #مصطفی را که دو ساله بود، به #زندان آوردند. یکی از سربازان دوان دوان آمد و گفت: پسر شما را آوردهاند. به درِ زندان نگاه انداختم، دیدم یکی از افسران، مصطفی را بغل گرفته و به سوی من میآید. مصطفی را گرفتم و بوسیدم. کودک، به علت این که مدتی طولانی از او دور بودم، مرا نشناخت. لذا با چهرهای گرفته و اخم کرده و حیرت زده به من مینگریست سپس زد زیر گریه به شدت میگریست نتوانستم او را آرام کنند لذا او را دوباره به افسر دادم تا به همسرم و بقیه -که اجازهی دیدار با من را نداشتند- بازگرداند.
این امر به قدری مرا #متاثر ساخت که تا چند روز بعد نیز همچنان دل آزرده بودم.
📙 #خون_دلی_که_لعل_شد، ص ۱۵۱
🆔@sireh_agha
هدایت شده از سیره آقا
🚨 افطاری مورد علاقه #رهبر_انقلاب
💠 رهبر انقلاب نقل میکنند #ماه_رمضان ۱۳۹۰(قمــری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شــد؛ چون از کودکی این ماه را دوست میداشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادیآور سر سفره افطار در کنار خانواده، با #سماوری که در برابر ما میجوشید، در خاطرم گذشت. خوردنیهای سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه #ماقوت مختص خود را(غذای معروف مشهدیها که ظاهراً مختص خود آنها است) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست میداشتم. این «ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه میشود و به شیوه خاصی آن را میپزند. #همسر من نیز در پختن آن، همانند پختن سایر غذاها، بخوبی وارد است. ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شــده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوعتر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. #روز_دوم، نگهبــان اطلاع داد که چیزی برای شــما فرستاده شــده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، در چند بشقاب برایم فرستاده شده اســت. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده ساخته بود و توانسته بود به #زندان برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وســایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشــمزه و مطبوعی بود که به قــدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.
📙 کتاب خون دلی که لعل شد
🆔 @sireh_agha