eitaa logo
شیدائی
65 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
241 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حوضِ فیضیّه ⁉️
👌😳 بستری شدن همسر رهبر انقلاب 💠 چند سال پیش رهبر انقلاب بیمار شدند و برای عمل جراحی به بیمارستان بقیه الله رفتند. همسر ایشان با وجودی که روز در بیمارستان بستری بودند، هیچ کس اطلاع نداشت که همسر مقام معظم رهبری هستند و همه کارها اعم از دریافت ویزیت، دارو و سایر کارها را در انجام دادند. دو روز مانده به مرخص شدن همسر رهبر انقلاب، به مسئولان بیمارستان خبر دادند که قصد دارند در بیمارستان بقیه‌الله به عیادت بیایند؛ آن وقت مسئولین بیمارستان تازه متوجه شدند که ایشان برای عیادت همسرشان به بیمارستان آمده‌اند _____ اساتید و نخبگان بسیجی حوزه 🔰 @basij_asatid
هدایت شده از گزیده‌ها gozideha1404@
✅ ماموریت ویژه ی یکی از مدافعان حرم برای شناسایی پیکر مطهر *شهید‌_محسن‌حججی* 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بعد از شهادت این شهید بزرگوار تا مدتها ، پیکر مطهرش توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد حزب الله لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند. ■ بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند. به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" ● می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود. قبول کردم خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف . ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید. ■ پیکری متلاشی شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!" میخکوب شدم از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. 😱😭😩 رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن *اربا_اربا شده* . این بدن قطعه قطعه شده!" ● بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه؟! کو دست هاش؟!"😡😭😬 حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای شریعت_محمد آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید؟!" داعشی به زبان آمد. گفت: "تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام، و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!" هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر." اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." ■ نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد. توی دلم متوسل شدم به *"حضرت زهرا علیها السلام"* گفتم: "بی بی جان خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭😫 ■ یکهو چشمم افتاد به تکه استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به هم زدن،استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم!😞 بعد هم به حاج سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر . از ته دل خدا رو شکر کردم که توانستم بی خبر آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب الله، استخوان را دادم بهشان که از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم خسته ی و هم . واقعا به استراحت نیاز داشتم فرداش حرکت کردم سمت دمشق همان روز بهم خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب الله، پیکر محسن را تحویل گرفته اند.💝😍 به دمشق که رسیدم، رفتم حرم *بی بی حضرت_زینب علیهاالسلام* وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها اومد پیشم و گفت: " و شهید حججی اومده‌ان سوریه. الان هم همین جا هستن. توی حرم." من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، اومد جلو و مرا توی بغلش گرفت و گفت: "از محسن خبر آوردی" ■ نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. 😴😥 😨 بگویم یک پیکر را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟😭 گفتم: "حاج‌آقا، پیکرمحسن مقر حزب الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش." گفت: "قسمت میدم به بی‌بی که بگو." التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست.😭 دستش رو انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیها السلام و گفت: "من محسنم رو به این بی بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تارموش رو برام آوردی، راضی ام." ● وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: "حاج‌آقا، سر که نداره!بدنش رو هم مثل علی اکبر علیه السلام اربا اربا کرده ان."😭 هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: "بی بی جان، این هدیه را از من قبول کن!"💔🤲 راوی: یکی از رزمندگان مدافع حرم 🌹🌷💐🌹🌷💐🌹🌷
هدایت شده از سفیر
🚨برای سلامتی حاج خانم صلوات بفرستید... 💠 یکی از نزدیکان مقام معظم رهبری می گوید : مقام معظم رهبری ، احترام زیادی به خود می گذارند و این احترام ، جواب سالها و همسرشان است . معظم له درباره همسرشان می فرماید : «ایشان حتی یک بار هم ، از وضع سخت زندگی و هنگامی که در بسر می بردم ، گله نکرده اند.» یک روز من بر سر سفره ای در کنار رهبر نشسته بودم . خانم ایشان ، هنوز نیامده بودند . وقتی ایشان آمدند رهبر ما ، با حالت شوخی و احترام فرمودند : «برای سلامتی صلوات بفرستید» 📚 حکایت نامه سلاله زهرا (س) -حسن صدری- ص ۱۰۸ 🆔 @sireh_agha
هدایت شده از سفیر
🚨 پزشک خصوصی ! 🔘حجت الاسلام احدى : 💠 روزى در منبر رفتم و خاطراتى را از زندگى مقام معظم رهبرى بيان كردم . بعد از سخنرانى ، به من مراجعه كرد و گفت : بگذار من هم خاطره اى براى تو بگويم : روزى در نشسته بودم ، به اتفاق فرزندش به من مراجعه كردند. پس از معاينه ، قيافه ى فرزند مرا به فكر فرو برد. خيلى به مقام معظم رهبرى شباهت داشت . نام و فاميل وى را پرسيدم . چون پاسخ شنيدم ، از آن خانم سؤال كردم : آيا شما با آيت الله خامنه اى ، نسبتى داريد؟ گفت : بله ! اما شما به كسى نگوييد من ايشان هستم ! تعجب وجودم را گرفته بود. به همسر مقام معظم رهبرى گفتم : مگر شما نداريد؟ ايشان گفت : ؛ آقا اجازه ى چنين كارى را نمى دهند و مى گويند: شما چون ساير مردم مانند يك نيروى عادى در نوبت هاى ، به پزشك مراجعه كنيد. من اين خاطره را از زبان آن پزشك در جماران شنيدم . تمام مشخصات وى نيز نزد من است . با اين حال ، بيش تر تحقيق كردم و از هم پرسيدم . ايشان هم موضوع را تاييد فرمودند. اين شيوه ى زندگى آيت الله خامنه اى است . اين عظمت ، مرا معظم له نموده است .  📚پرتوی از خورشید ، ص ۶۴ 🆔 @sireh_agha
هدایت شده از سفیر
🚨 سخنان جالب همسر رهبر انقلاب 💠 سالهاست كه ما اشیای را به خانه‌مان راه نداده‌ایم. زیبایی خوب است اما نباید خودمان را درگیر زندگی تجملاتی بكنیم. ما در خانه‌مان به معنای متداول آن، فرشها و پرده‌های قیمتی، مبلمان و غیره نداریم. سالها پیش خودمان را از این چیزها رها كرده‌ایم، والدین آقای خامنه‌ای در این رابطه سرمشق ما بوده‌اند و مادر ایشان چنین تجملاتی را مورد انتقاد قرار می‌دادند و من نیز همین عقیده را دارم. همیشه به فرزندانمان توصیه می‌كنم كه آنها هم باید در رفتار شخصی‌شان این گونه باشند. زیرا اشیای غیر ضروری می‌باشد. 🌐 مصاحبه با ، مجله‌ی خانوادگی محجوبه، سال ۱۳۷۲ 🆔@sireh_agha
هدایت شده از سفیر
🚨 افطاری مورد علاقه‌ 💠 رهبر انقلاب نقل می‌کنند ۱۳۹۰(قمــری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شــد؛ چون از کودکی این ماه را دوست می‌داشتم. هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادی‌آور سر سفره افطار در کنار خانواده، با که در برابر ما می‌جوشید، در خاطرم گذشت. خوردنی‌های سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه مختص خود را(غذای معروف مشهدی‌ها که ظاهراً مختص خود آنها است) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست می‌داشتم. این «ماقوت» از آب و نشاسته و شکر تهیه می‌شود و به شیوه خاصی آن را می‌پزند. من نیز در پختن آن، همانند پختن سایر غذاها، بخوبی وارد است. ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شــده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند، که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمی کرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوع‌تر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت. ، نگهبــان اطلاع داد که چیزی برای شــما فرستاده شــده. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، در چند بشقاب برایم فرستاده شده اســت. این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را آماده ساخته بود و توانسته بود به برساند. همچنین در همان روز، از منزل برایم وســایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشــمزه و مطبوعی بود که به قــدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیان فرستادم. این کار هر روز تکرار شد.  📙 کتاب خون دلی که لعل شد 🆔 @sireh_agha
هدایت شده از شیدائی
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاجیه خانم برکچی از مقاومت پدرش در دوران ممنوعیت عزاداری امام حسین ع می گوید. مادرش از آذری های اردبیل است که در جوار امام رضا ع ساکن شده اند. خانه ای که روضه امام حسین ع بیش از صد سال در آن برپاست. فرزند اوست. فیلم متعلق به آرشیو طرح جمع آوری خاطرات مسجد گوهرشاد مشهد است سعید جلیلی اهل خودنمایی و استفاده ابزاری نیست دنبال رای حلال گرفتن هست ترک داره پزشک ،تحصیلکرده نخبه دانشجوی شریف https://eitaa.com/joinchat/573440827Cffb0d2edd5