هدایت شده از بیرون پراکنی درونییاتم!
کلمات ، درد دارند.
باعثِ خونریزی درونی میشوند
و زخم های ناشی از کلماتِ بدون فکر ،
هیچ گاه التیام نخواهد یافت ؛
‹مـٰاهِ مَـڹ›
ما را غمِ هجرانِ تو بد واقعه ای بود؛ ‹چه خوبه شنیدن صدایشما؛عزیزِجانم(:′› #جان_فدا
چهل روز تا تو:)؛
روز هفتم به نیتِ شهید مصطفی احمدی روشن🫀!
-سالم الرویلی-- الانفطار -.mp3
زمان:
حجم:
3.5M
آنگاه كه آسمان از هم بشكافد ..
‹مـٰاهِ مَـڹ›
-
•
نقص در معرفتِ ماست نگارا وَر نه ؛
نیست بیمصلحتی حکمِ خداوندِ حکیم :)
•
طبق معمول در کوچه پس کوچههای دنیای مجازی در حال قدم زدن بودم که خبری چشم هایم را میخکوب به صفحهی موبایل کرد.
با دیدن آن خبر درد چون درختی تنومند ریشه در وجودم دواند و ناخودآگاه چشمانم از دیدن، قالب تهی کرد. به گوشهای کز کردم و مثل همیشه در لا به لای افکارم چادری زدم و ساکن شدم.
شرح آن خبر به این صورت بود:
«زن نیشابوری به دلیل سقط جنین غیرقانونی فوت کرد؛
متاسفانه این بانوی باردار ۳۰ ساله که دو فرزند دارد برای سقط فرزند سوم خود با مراجعه به مراکز غیرقانونی و مصرف قرص پرخطر در منزل خود فوت کرده است.»
به این فکر میکردم که شاید اگر تیتر خبر با عنوان ″مادری که قاتل فرزندش بود″ به چشممان میخورد، قبل از خواندن خبر میگفتیم چه مادرِ بی رحمی بوده که جرعت ریختن خون عزیزش را کرده.
اصلا شاید از همین رو نوشته اند زن جوان!
چرا که از مادر بر نمیآید چیزی جز محبت و مهربانی:)′
اصلا مگر میشود خدایی دست به کشتن مخلوقش بزند؟
شاید با خواندن این خبر همه بگویند:بیچاره زَنَک جوان!چقدر آرزو داشته.
یا اگر خیلی خوشبینانه بخواهیم بگوییم؛ میگویند: ما حق قضاوت نداریم و زندگی هرکس به خودش مربوط است.
مشکل همینجاست؛
اینکه هربار با هزاران شیوهی بشر دوستانه ادعای انسانیت میکنیم و بعد در برابر مرگ کودکِ بی دفاعی که به دست زن جوانی که از قضا مادر بوده، سکوت اختیار میکنیم و اسمش را میگذاریم فرهنگ″.
همه چیز را با عقلِ ناقصِ خود میسنجیم و گمان میکنیم طفلی که از لحاظ فیزیکی کمی با ما فرق دارد حق زندگی ندارد، بماند که بسیاری از این کودکان قربانی مثل همهی من و شما حق حیات دارند و چه بسا همان کسانی هستند که قرار است چون ادیسون، بشر را از تاریکی جهل نجات دهند.
کارمان این است که همیشه ادعا کنیم و با ادعاهایمان گوش فلک را کر کنیم! برای روضهی طفل شش ماهه و تیری که بر گلویش اصابت کرده، گریه میکنیم و دربارهی کودکی که درون شکم مادر کشته شده، میگوییم حق دخالت و قضاوت نداریم.
انسان های بی رحمی هستیم که خدا مدال اشرف مخلوقات بودنش را بهناممان زده و گاهی از حیوانات و نباتات نیز پست تر میشویم.
اما من دختری هستم که همه او را با ویژگیِ بچه دوستی میشناسند؛
نمیتوانستم سکوت کنم در برابر قتلی که روزانه چون طناب داری راه نفس هزاران طفل بی دفاع را میگیرد و هیچکس ذره ای عین خیالش نیست!
باید مینوشتم؛
از خبری که چند روزیست افسار افکارم را در دست گرفته و چون پیله ای بال پروازم را زندانی کرده.
باید مینوشتم؛
از قتلی که روزانه بدست هزاران زن جوان که از قضا مادر هستند رخ میدهد و هیچکس حق اظهار نظر دربارهی آن را ندارد.
و چه رنج است برایم، که در دنیایی نفس میکشم که مادر قاتلِ فرزندِ بی گناه و بی دفاعش شده و هیچکس لب به سخن گفتن دربارهاش باز نمیکند.
و براستی تقاصِ جهل بشر را چه کسی میدهد؟
نمیدانم.
الهی خود باز کن گرهی کور جهل را از طناب افکارِ ما؛
[ #زینبِبهار| برای کسانی که قبل از مردن، در دنیای کوچک رحم مادرشان میمیرند؛ برای نوزادانی که قربانی شدند بدست خودخواهی؛ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ ]
‹مـٰاهِ مَـڹ›
ما را غمِ هجرانِ تو بد واقعه ای بود؛ ‹چه خوبه شنیدن صدایشما؛عزیزِجانم(:′› #جان_فدا
چهل روز تا تو:)؛
روز هشتم به نیتِ شهید داریوش رضایی نژاد🫀!
#یکتکهکتاب
من همین مصطفایی را که الان هست میخواستم، نه مصطفای ترسو که از ترس جان کارش را رها کند. اندازهی دوست داشتنم به قدری است که الان اگر قدرت داشته باشم بچه ام را پس بگیرم، میگیرم.
ولی با همهی علاقهای که به اون دارم، مرد بودنش را میخواهم. محکم بودنش را دوست دارم. هدفش را دوست دارم. پیرو آقا بودنش را دوست دارم ..
[ من مادرِ مصطفیٰ؛رحیم مخدومی ]
هدایت شده از ʀᴇᴊᴇsᴛᴇᴅ
روبه راه نیستم چند وقته ..
یکمی از دعاهاتونم میشه برای من باشه؟
‹مـٰاهِ مَـڹ›
روبه راه نیستم چند وقته .. یکمی از دعاهاتونم میشه برای من باشه؟
تنت سالم باشه آبجیِ من؛
این روزا میگذره.
یادمه وقتی سن تو بودم این اتفاقاتی که الان داری تجربه میکنی رو با وجودم چشیدمش.
میدونی تهش چیشد؟
هیچی.
همهی اون روزا با آدماش و حال بدیایی که شبا خواب و از چشمم میگرفت گذشت.
تنها چیزی که این روزای پر تشویش لازمه برای هر آدمی، صبرِ!
‹بقول آقا محمد:
صبور باش:)›
درست میشه همهچیز.
بسپار به خود خدا..
هدایت شده از پناھ
جبران خليل جبران حرف خوبی میزنه، میگه :
پخته نخواهی شد مگر ، بعد از آنکه
احساس کردی سرشار از سخنی، ولى
لازم نمیدانی به کسی چیزی از آن بگويی
#شبتونبخیر #پناھ
چه شد کز صحبت یاران چنین رنجیده می آیی
ز گلزاری که می رفتی گلی ناچیده می آیی