مادر؛
بهت قول میدم چادر که سر میکنم مراقبِ رفتار هام باشم که کسی بدی هامو نذاره پای یادگارِ تو″
بهت قول میدم تا روزی که زندم و نفس میکشم نذارم کسی به چادرت بی حرمتی کنه .
مادر؛
بهت قول میدم نذارم چادرم از سرم بره(:′
یچیزی بگم؟
وقتی چادر سرم میکنم حس میکنم یکی بغلم کرده و مراقبمه،
کاش اون دنیا بیای و بگی دخترِ من؛
اون حسی که بغلت کرده بود فقط یه حس نبود،
من بودم(:″
بیا و بگو که بغلم کردی تمومِ وقتایی که چادر سرم بود و سنگینی نگاهِ خیلیا آزارم میداد؛
بیا بگو که تمومِ اون وقتا خودت بودی که دلگرمم میکردی:)
[ نگیر از سرم سایهی چادرت را
پناهی از این خیمه بهتر ندارم(:′]
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
-قیمتِ صدای اذان
گفتگو امیرالمومنین(ع) و حضرت زهرا(س)
*ما نبودیم و فقط شنیدیم چه شد؛ مردیم برایت؛
تو که دیدی داغِ مادر،
چه بر سرت آمد؟′
هدایت شده از بیرون پراکنی درونییاتم!
📌
- یا فاطمة الزهرا؛
ای که نامت تسلی بخش دلها ... 🌱
این پیام رو فروارد کنید کانالتون، یک جمله درمورد حضرت زهرا بهش ریپلای کنید. براتون چند خطی درموردش، به مدد خود حضرت زهرا مینویسم✍🏻
-
‹مـٰاهِ مَـڹ›
📌 - یا فاطمة الزهرا؛ ای که نامت تسلی بخش دلها ... 🌱 این پیام رو فروارد کنید کانالتون، یک جمله درمو
•
گر به زهرا برسد نامه ما نیست غمی
هر کسی بچه بد را زده مادر نزده(:
•
هدایت شده از بیرون پراکنی درونییاتم!
"گر به زهرا برسد نامه ما نیست غمی
هر کسی بچه بد را زده مادر نزده"
وقتی که در زندان رنجی اسیرم. وقتی که سینهام پر از درد است. آنجا که در کنجی زانوی غم به بغل گرفتهام. لحظهای که چشمانم بارانی است و کوهها روی سرم آوار، به آغوش که پناه ببرم مادر جان؟!
یک گوشهی نگاهت مرهم است بر زخمهای دلم. بچهی آلوده را چه کسی تمییز میکند جز مادر :)
-ماه من-
بچه سید نیستم؛
شاید وصلهی ناجور باشم برایتان اما چه باک از ترد شدن درحالی که میدانم دست رد به سینهام نمیزنید؟
امروز به دنبال چیزی میگردم برای اینکه آرام باشم .
داستان غمِ شما قبلش درد است و
بعدش غربت؛
درد های شما قبل از رفتنتان
و غربت های باباعلی بعد از رفتنتان ..
صدایتان میکنم مادر و قسم میدهم به حرمتِ نان و نمکی که سر سفرهی مهرتان خوردم؛
این طفلِ پر خبط و تنها را پناهی دهید که از قدیم گفته اند بخشش از بزرگان است .
مادر(:′
در غمتان سوختم و چونان طفلِ یتیمی امروز برایتان بی تابی کردم؛
سینه ام درد میکند از غصهی غربتتان و غم میشکافد پردهی چشم هایم را و چون بارانِ بهاری از چشمانم سرازیر میشود داغِ نبودتان .
نمیدانم چه بنویسم و چه بگویم که عظمتِ رنجِ مقدسِ حادثه را بدرستی بیان کند′!
تنها با چند سلام قلبِ بیتابم را آرام میکنم:
سلام خانمِ قلبهای مضطر،
سلام بانوی درد های پشتِ در،
سلام عروسِ زیبای بیتِ حیدر،
سلام خورشیدِ افلاکِ مهرگستر؛
سلام مادر(:′
#زینبِبهار
[ حال و هوای غروبِ نبودنت مادر؛ ۶ دی ۱۴۰۱ ]
زمان:
حجم:
96.9K
امشب همه مثلِ یتیما گریه میکردن؛
و چقدر منتظرِ خوندنِ این وداع بودم(:′