#روایت از خواهرشهید:
#شهید عارفی تنها پسر خانوادهمان بود. ما اصالتاً اهل تربت جام از شهرهای مرزی خراسان رضوی هستیم. اما از سال 1374 به بعد به علت انتقال پدرم که در وزارت کشور و در بخش فرمانداری استان کار میکرد به مشهد رفتیم و ساکن آنجا شدیم.
پدرم اسم #مصطفی را به علت ارادتی که به #حضرت محمد(ص) و #فرزند شهید امام راحل داشت انتخاب کرد. پدر همیشه میگفت #مصطفی به معنی #برگزیده🍃⚘🍃است. چون تکپسر خانواده بود، پدر و مادرم دوست داشتند او همیشه در همه کارهایش بدرخشد. در دوران کودکی هم مصطفی نسبت به همسالان خودش خلقیات خاصی داشت و از نبوغ بالایی برخوردار بود. کم حرف میزد و در مسائل مورد علاقهاش کنکاش میکرد. از همان بچگی به لباس بسیج و سپاه علاقه داشت واگر ما میخواستیم با او عکس خانوادگی بیندازیم ترجیح میداد در این لباس و با انداختن چفیه به گردن عکس بگیرد. از همان ابتدا روحیه مدیریت و رهبری گروه را در اردوهای بسیج به عهده داشت و علاقه او به نماز و روزه قبل از سن تکلیفش بود.
اما امام رضا(ع) جور کرد و اسفندماه همان سال 81 با هم ازدواج کردیم. ما حدود 13 سال در کنار یکدیگر عاشقانه زندگی کردیم. اول اسفند 81 با هم ازدواج کردیم و 24 اسفند ماه 94 هم #مصطفی شهید شد. حاصل ازدواجمان دو پسر به نام طاها 12 ساله و امیر علی سه و نیم ساله است.
#شهید عارفی سال 90 برای اولین بار عتبات عالیات و شهر #سامرا رفته بود. در #سامرا عشق و علاقهاش به اهل بیت گل کرده بود. میگفت آنجاست که با #غربت اهل بیت(ع)🍃⚘🍃بیشتر انس میگیری. #مظلومیت شیعهها بیشتر توجه #مصطفی را به خود جلب کرده بود.
من از ۱۶ سالگی هر لحظه در کنار #آقا مصطفی بودم و زندگی ما شهره اطرافیان بود. از طرفی با دوری خانوادهام در مشهد خیلی غریب بودم. ولی چون آرمانهای انقلابی و اسلامی از هر چیز دیگری در زندگی برایم مهمتر بود به رفتن #مصطفی رضایت دادم. سال ۹۴ مدافعین حرم خیلی #مظلوم🍃⚘🍃بودند. حتی از افرادی که خودشان را در وادی دفاع مقدس و شهدا میدانستند هم میشنیدم که میگفتند مدافعین حرم برای خودکشی و گرفتن پول میروند. حتی شایعه درست میکردند که رهبرمان نیز با رفتن اینها مخالف است. اما مصطفی به من گفته بود کمر همت را ببند از این لحظه به بعد زخم زبانهای زیادی از مردم میشنوی.
#آقامصطفی در عراق صاحب تجربیات رزمی بسیاری شده بود. آنجا در پاکسازی مناطق مینگذاری شده در فلوجه فعالیت داشت و احساس میکرد میتواند در جبهه سوریه هم مفید واقع شود. ضمناً در عراق یکی از دوستان نزدیکش به اسم #کوهساری⚘ را از دست داده بود. خودش میگفت وقتی #کوهساری در منطقه مین فلوجه رفت تا زمانی که #شهید شد با هم از طریق بیسیم ارتباط داشتیم. #شهید کوهساری از استان خراسان رضوی بود. بعد از او دیگر #مصطفی خودش را متعلق به این دنیا نمیدانست. لذا به محض بازگشت از عراق پیگیر رفتن به سوریه شد.
#پیکر شهید با لبهای خندان در فضای مجازی شهرت یافته است.
#نحوه شهادت شهید:🍃⚘🍃
همرزمش آقای علی مردانی در خصوص #شهادت آقا مصطفی نقل کرده است: #مصطفی در جریان عملیات آزادیسازی «تدمر» به ارتفاعات جبلالمزار عزیمت کرد. متأسفانه جاده مورد حمله تروریستها قرار گرفت و درگیری سنگینی رخ داد. در اثنای درگیری داعشیها یک نارنجک به سنگر #شهید عارفی پرتاب کردند که باعث مجروحیت دست و پهلویش شد. #مصطفی از بقیه نیروها جلوتر بود و به دلیل حجم آتش دشمن و همین طور بعد مسافتی که او با دیگر همرزمان داشت، پیکرش داخل سنگر ماند.🍃⚘🍃
البته به فرمانده بیسیم زدند که #علمدار داریم. استعاره «علمدار» در مورد زخمیها به کار برده میشود. هرچقدر هم که به خود #مصطفی بیسیم زدند که «طاها، طاها» کسی جواب نداد و پس از گذشت 30 ساعت #پیکر شهید در سنگر توسط #شهید هریری⚘ از همرزمانش به عقب منتقل شد. #شهید هریری از هیبت شهید عارفی گفته بود: مانند #حضرت ابوالفضل🍃⚘🍃 دست در بدن نداشت و خون گرم تمام تنش را فراگرفته بود. #لبخند بسیار زیبایی هم بر چهره داشت. قبل از شهادت خود #آقامصطفی خطاب به همرزمانش گفته بود: از این تعداد پنج نفری که با هم هستیم یکیمان خمس این راه میشویم ولی آن کسی که به #شهادت میرسد وقتی سرش در دامان #حضرت امام حسین(ع)🍃⚘🍃 قرار گرفت لبخند بزند. از تعداد #شهدایی که به مشهد آورده بودند فقط #آقامصطفی لبخند بر لب داشت.
سرانجام #شهید مصطفی عارفی هم در تاریخ 1395/02/05 در تدمر_سوریه به آرزویش که همانا#شهادت بود رسید.
مزار#شهید
مشهد بهشت رضا(ع)قطعه15