سلام_امام_زمانم🤚🌸
من نمیخواهم
#جهانی را که در آن نیستی
کلِ #دنیا بی تو از
#چشمانِ من افتاده است
🤚الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج🌸
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
#دم_اذانے...
🍃لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ🍃
🥀چشمها او را نمیبینند؛
ولی او همه چشمها را میبیند...🥀
🍂سوره مبارکه انعام / آیه ۱۰۳🍂
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
#تلنگرانه
شهادت میخواهی، اما نمی شود...
شهادت یک اتفاق نیست...
شهادت حاصل یک دوره ی «انتظار» است. انتظاری که «خونِ دل خوردن» ها دارد و به «بی درد» ها و «عافیت طلب» ها نمی دهند.
#منتظر_شدن پلی است برای رسیدن به شهادت...
اگر دغدغه ی «ترک گناه»، دغدغه ی «بازگشت به فطرت خود»، دغدغه ی «مردم» داشته باشی، تو را برای شهادت انتخاب می کنند...
قلبت را نگاه می کنند؛ دنیایی باشد یعنی زنگار دارد، از قلبت می گذرند تا زنگار از دل زدوده شود...
منتظر که باشی یعنی «سرباز» مسیر امام زمانت هستی و نه «سربار». خوب که مبارزه کنی تو را «انتخاب» می کنند. آنوقت شهادت حتی در میان همین شهر شلوغ تو را به آغوش می کشد...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#داستان_مذهبی داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار #قسمت_چهلم مرصاد رفته رفت
#داستان_مذهبی
داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار
#قسمت_چهل_و_یکم
الله
هنوز مقداری تا أذان مغرب مانده بود. فرصت خوبی بود تا با فراز های جوشن کبیر از سنگینی ذهن خلاصی پیدا کنم. از فراز سی و هشتم جوشن کبیر شروع کردم؛ در این فرازها میتوانستی جواب همه ی سؤالاتت را پیدا کنی. هرچه میپرسیدی، جوابش در آنجا بود فقط باید چشم دل را باز میکردی و چشم سر را تیز. انگار تفسیر نام الله را در لوحی نوشته باشند و به سرگشتگان برهوت دنیا هدیه داده باشند که:
ای گمشدگان و ای گمراهان! "خَیرَالمَرهوبین و خَیرَالمَسئولین" همان الله است، مبادا بیراهه بروید.
و ای مدعیان و ای متکبران! "مَن خَلَقَ فَسَوّی و مَن خَلَقَ الزّوجینِ الذَّکَر و الاُنثی" همان الله است، چه تخیّل می کنید؟
و "من فی البرِّّ و البحرِ سبیلُهُ و من فی النّار عِقابُه" همان الله است به شُبهه نیفتید!
و آنقدر بود و بود که نمیشد به گرد پایش رسید، چه برسد که بخواهی آنها را به بند کلمات بکشی و تازه وقتی از خواندن جوشن کبیر نفس کم میآوردی و کمر تا میکردی، معنی آیه "ما نَفَدَت کَلِماتُ الله" را کمی درک میکردی که " اگر آنچه درخت در زمین است قلم باشد و دریا و هفت دریای دیگر، آن را پس از پایان یافتنش مدد رسانند کلمات خدا پایان نپذیرد" .
جوشن کبیر را تا انتها خواندم. گرچه از شیرینی شربت معرفتش سیر نمیشدم، ولی زمان کم بود و بُنیّه کم و ملکه منتظر! ملکه بدون من پله ای بالاتر نمیرفت. تمام مدت زیر چشمی به من نگاه میکرد و منتظر بود که حرفهایش را ادامه دهد. خاطرات ملکه تمامی نداشت و مصداق "ما نَفَدَت " شده بود، مگر میشود، بنده الله باشی و بی انتها نشوی! ملکه تا ابد حرف برای گفتن داشت و سامره در خانه باغ منتظر بود. عزم رفتن کردم؛ یک قدم سوی ملکه، قدم دیگر به طرف سامره! ملکه بدون سامره هم قدم از قدم برنمیداشت؛ باید پا به پای ملکه و سامره صعود میکردم. برای رفتن همیشه به پاهایت نیاز نداری و چه بسا که پا مزاحم باشد؛ گاهی فقط باید گوش باشی تا به هزار راه نرفته راه یابی و از میان درهای قفل زده وارد شوی و از پشت پرده های اسرار مطلع شوی!
ادامه دارد...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
سلام آقای خوبی ها ....صبح شما بخیر!!!
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr
غایب ز نظر باشی و در قلب و هویدا...
#بنیاد_مهدویت_شاهین_شهر
@Mahdaviyatshahinshahr