eitaa logo
بنیاد مهدویت شاهین شهر
368 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
782 ویدیو
44 فایل
برگزاری دوره های آموزشی، مسابقات کتابخوانی فروشگاه محصولات فرهنگی، خیریه مهدی یاوران آدرس: خیابان فردوسی، فرعی۴شرقی،پلاک۷۳ ۰۹۱۳۸۷۶۰۹۱۸ لینک کانال @mahdaviyatshahinshahr آیدی مدیر کانال @zohoregolnarges
مشاهده در ایتا
دانلود
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#تلنگرانه شهادت میخواهی، اما نمی شود... شهادت یک اتفاق نیست... شهادت حاصل یک دوره ی «انتظار» اس
🔸 چند وقت پیش از آقا پرسیدم: «چطور می شود امام زمان را درک کرد؟» گفتند: «زیاد قرآن بخوانید و به قرآن زیاد نگاه کنید.» 🔸 از وقتی این حرف را زدند، قرآن خواندن روزانه ام ترک نشده بود؛ اما امروز خیلی دلم گرفت. با خودم گفتم: «توی این مدت، چرا نباید یک حس نزدیکی به امام زمان داشته باشم؟» 🔸 بعد از جلسه، بدون اینکه حرفی بزنم، آقا برگشتند به من گفتند: «چشم آدم باید مواظب باشه. اگر کسی میخواد آقا امام زمان عجل الله فرجه رو ببینه، باید مواظب چشمش باشه که گناه نکنه.» 🔸 سرم را انداختم پایین. حساب و کتاب چشم هایم خیلی وقت بود از دستم در رفته بود. (براساس خاطره یکی از اطرافیان آیت الله بهجت) 📚 در خانه اگر.... @Mahdaviyatshahinshahr
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#داستان_مذهبی داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار #قسمت_چهل_و_دوم تنهایی چش
داستان ، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار کنیز ملکه از شماتت های خودی و غریبه گفت. از روستا به سامره خبر رسیده بود که مردم، کم و بیش زبان به سرزنش پدرش باز کرده اند که دخترت عقدی خان نیست و صیغه ای است و هزار نیش و کنایه ی دیگر! سامره جرأت اعتراض به خان را نداشت، چرا که خان از ناحیه همسر اولش تحت فشار بود و تحمل فشار دیگری را نداشت. او یکی دوباری از خان به طعنه شنیده بود که اگر از این وضعیت ناراحت هستی، سلیم را بگذار و برو به سلامت! ماههای آخر بارداری سامره بود که او خبر رسید، پدرش در بستر بیماری است و او را رو به قبله کرده اند. مدتی بود که از صابر خان خبری نبود و سامره اجازه ی بیرون رفتن نداشت و خدمتکاران هم لحظه ای چشم از او برنمیداشتند. سامره بیتابی میکرد و راه چاره ای نمییافت. کنیز سامره به او کمک کرده بود که شبانه و بطور پنهانی به دیدن پدرش برود. او سلیم را نگه داشته بود و سامره را ملبّس به لباس خود با پسرش به بیرون از باغ فرستاده بود. گویی کنیز سامره، پله های رفته را برگشته بود تا سامره عقب نماند. بعدها که صابر خان از همدستی کنیز و پسرش، برای خروج سامره از باغ خبردار شده بود، گوشمالی حسابی به آن دو داده و آنها را از باغ بیرون کرده بود. ملکه میگفت: مدتها از آن دو خبر نداشتم و زمانیکه خبر شرایط بد زندگی آنها به من رسید، برای حمایت از آنها یک قطعه طلای خود را پنهانی و توسط مادرم برای کنیزم فرستادم. سالها بعد که او را دیدم، به من گفت که آن قطعه ی طلا زندگی اش را متحول کرد و از بدبختی نجاتش داد. سامره از باغ خارج شده بود و در حالیکه پسر کنیز را به همراه داشت به خانه پدرش رفته بود. وقتی سامره به خانه ی پدر رسیده بود با منظره ی دردناکی مواجه شده بود؛ پیکر نیمه جان پدر از یک سو و سفره ی خالی مادر از سوی دیگر. چشمان پدر خیره به سقف مانده بود و بچه ها گرسنه بودند. مادر مجبور شده بود در خانه ی دیگران کلفتی کند، اما کار او کفاف مخارج خانه را نمیداد. خان قبلاً هرزگاهی آذوقه ای به در خانه ی پدر سامره میفرستاد، اما بعد از بالا گرفتن اختلاف خان و پدرش بر سر موضوع عقد سامره، پدر سامره از پذیرش آذوقه خودداری کرده و خان هم دیگر چیزی نفرستاده بود. سامره چند روزی نزد پدر مانده بود و خدمتکاران غیبت سامره را به اطلاع خان رسانده بودند. ادامه دارد... @Mahdaviyatshahinshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 السلام علیک یا بقیه الله ✨عمری است که ✨پریشان و گرفتارِ تواَم من ✨در فکرِ تو ✨ وُ دیدنِ رُخسارِ تواَم من ✨ای شمسِ نهانْ ✨در پَسِ غیبت ، کجایی؟ ✨بی تابم و ✨مشتاقِ به دیدارِ تواَم من 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 @Mahdaviyatshahinshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ❌ برای ملاقات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده شوید. امام خمینی رحمت الله علیه: تمام دستگاه هایی که الان به کار گرفته شده اند در کشور ما..، باید توجه داشته باشند که خودشان را مهیا کننید برای ملاقات با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف @Mahdaviyatshahinshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#تربیت_نسل_مهدوی 💠عواطفی خروشان برای جایگاهی عظیم ✍ #جایگاه_مادری جایگاه ویژه ای است که به ندرت می
✅مادران منتظر و منتظر پروری ✍در طول تاریخ با بهره گیری از آموزه های دینی، بلندترین گامها را برای برداشته اند. آنان با حفظ جایگاه خود که همان است، ارزش ولایت و حب به ولیِّ خدا را به فرزندان خود منتقل می کنند و از این طریق در حفظ و احیای این مهم می کوشند. در عصر حاضر تربیت فرزندان دیندار، پویا، کارآمد و عاشق ولایت از اهمیت و جایگاه بالایی برخوردار است. چرا که شاهد هجوم ناتوی فرهنگی دشمن هستیم که بنا دارد از نسل جوان ما یک نسل بی هویت و بی ریشه بسازد. اینجاست که نقش مادران در دفاع از هویت دینی و انتقال ارزشها و پرورش نسلی مهدی یاور بسیار پررنگ می گردد. 📝مادران منتظر باید بدانند یکی از مسئولیتهایی که از طرف شارع مقدس بر عهدۀ آنها گذاشته شده، تلاش برای تربیت یک نسل ولایی است. چرا که در روایات متعدد آمده است که ولایت و مودت اهل بیت علیهم السلام از فرایض الهی است و ملاک قبول اعمال و عبادات به حساب می آید. 🌸در زیارت جامعۀ کبیره می خوانیم: «به سبب ولایت شما، طاعت واجب پذیرفته می شود و “موده واجبه” برای شماست.» 🍃از این رو رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به والدین سفارش کردند: «فرزندانتان را با محبت من و محبت اهل بیت من و قرآن تربیت و تادیب کنید.». 👌از این رو عمده ترین نقش آفرینی های مادر، است. مادر به عنوان عنصر موثر در جامعه، می تواند نقش بزرگی در یاری دادن امام زمان خود ایفا کند. مادر به عنوان نقش اصلی در تولید نسل می تواند با تربیت فرزندانی مهدوی، بهترین زمینه ساز باشد برای تشکیل دولتی مهدوی. ادامه دارد... •┈•••••✾•••••┈• 👇👇👇 @Mahdaviyatshahinshahr
بنیاد مهدویت شاهین شهر
#داستان_مذهبی داستان #سامره، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار #قسمت_چهل_و_سوم کنیز ملک
داستان ، داستان یک منتظر است در پیچ و خم برج انتظار بازگشت صدای دلنواز أذان از بلندگوهای مصلی پخش شد و صفهای به هم پیوسته نماز فشرده تر شد. ساعت حدود هشت بود. در بین نمازگزاران شیرینی و شکلات پخش کردند تا قبل از شروع نماز افطار کنند. همه شیرینی به دست و مردّد، که بخورند یا نخورند. شیرینی اطاعت از معبود را نمیشود با شیرینی دنیایی جایگزین کنی، جز آنکه به شیرینی افطار آغشته اش کنی و زیر لب بگویی "اللّهُمَّ لَکَ صُمنا و علیَ رِزقِکَ افطَرنا" . افطار کردیم و هنوز طعم شیرین "لَکَ صُمنا" زیر زبانمان بود. نماز مغرب و عشاء با شکوه و جلوه ی خاصی برگزار شد و من و ملکه در میان ردیفهای به هم پیوسته، همچون دو دانه تسبیح به بقیه دانه های تسبیح وصل شده بودیم و با نخ تسبیح بندگی حرکت میکردیم، انگار از نرده های پلکان برج گرفته و بالا میرفتیم و اوج میگرفتیم! چه تفاوت میکرد که کجای این نخ تسبیح قرار گرفته باشی؟ سر تسبیح باشی یا وسط و یا حتی ته آن! مهم این بود که پیوسته باشی و در ید قدرت الهی جابه جا شوی و خدا نیاورد که گسسته باشی و در ید خلق اسیر شوی! سامره سالهای مدیدی را در خانه باغ و در خفّت و تنهایی سپری کرده بود و در میان خبرچینان و جاسوسان خان و همسرانش غریبانه زندگی کرده بود؛ خانه باغ شبیه زندان هارون الرشید شده بود و باغ، پادگان عسگری، و روستا برای او سامراء دیگری بود. سامره از همه طرف محاصره شده بود؛ شماتت دوست و دشمن، کنایه ی همسایه و غریبه، بیماری پدر، دلخوری مادر و بی اعتنایی خواهر و برادران. دیگر در محل کسی نبود که به آنها نیش و کنایه نزده باشد و بیشتر از همه، زن همسایه که وعده ی سامره را به خان داده بود و سامره را برای او لقمه گرفته بود! زن همسایه از روی نعش سامره رد شده بود تا مگر پله ای بالاتر بایستد. ملکه بعد از نماز دستهایش را بالای سرش میبرد و خدا را شکر میکرد. هیچ کس در اطراف ما اینگونه خدا را شکر نمیکرد. همچون کودک سرکش فرار کرده از آغوش مادر که اسیر دیو روزگار شده باشد و زخم افعی های زمان را چشیده باشد و آتش اژدهای دوران را خورده باشد و بعد نادم و پشیمان به آغوش مادر برگشته باشد! چهره اش مثل ماه شب چهارده نورانی و معصومانه شده بود و لبخند رضایت معبود بر لبهای او نشسته بود! دستهای ملکه، دیگر از آستان معبود جدانشدنی بود. ادامه دارد... @Mahdaviyatshahinshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 ای راز نگه دارِ دل زار کجایی؟ ای برق مناجاتِ شبِ تار کجایی؟ صحرای غمت پر شده از قافله ی عشق ای قافله را قافله سالار کجایی؟ فرج مولا صلواتـــــــ 🌸 @Mahdaviyatshahinshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا