دلم گرفته است
به بغض های شبانه قسم... :)
#علمدارحرم🏴
#شبتون_شهدایی🌙
─━✿❀✿♣✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#ترتم_عاشقی❤️ #قسمت_هفتاد_و_نهم امروز شنبه بود یعنی شیش روز از تاریخ زنگ زدن علی به من میگذشت... فرد
#هوالعشق❤️
#قسمت_هشتادم
فاطمه من و قانع کرده که با محمد تماس بگیرم... بهش قول دادم زنگ بزنم.
از اولم باید به محمد همه چیزو میگفتم... تا همینجاهم کلی اشتباه کرده بودم... ولی دیگه نمیخوام اشتباه کنم...😔
گوشیمو برداشتم شمارشو گرفتم.📱
هنوز بوق نخورده بود که سریع قطع کردم😖وای خدا من نمیتونم باهاش صحبت کنم😫
سه بار زنگ زدم و قطع کردم... 😔
نه این بار دیگه میگیرم من میتونم💪
شماره رو دوباره گرفتم و خواستم دکمه اتصال رو لمس کنم که تلفن خونه زنگ خورد☎️
سریع دوییدم و گوشی رو برداشتم.
_الو.بفرمایید.
ناشناس: سلام بر عشقم😍
_ببخشید شما؟؟؟😳
ناشناس: عشق شما😊
_عوضی 😡
اینو گفتم و خواستم تلفن رو قطع کنم که گفت: بابا مهدیم دیگه😅
اه این زامبی رو کجای دلم بزارم😁
_خب هرکی میخوای باش. حالا من چیکارت کنم؟😡
مهدی: خب معلومه دیگه دوسم داشته باش☺️
تصمیم گرفتم حالشو اساسی بگیرم😈
_ببین آقامهدی من خودم یکی دیگه رو دوس دارم الانم میخواستم بهش زنگ بزنم که تویه مزاحم پیدات شد😡
مهدی با تردید گفت: جواد؟؟؟😳
_آقامحمدجواد😡
مهدی بعد یکم سکوت گفت: ببین تو نامزد منی الان غلط اضافیم میکنی به اون جوجه طلبه زنگ بزنی. فهمیدی؟😡
_د مشکل همینجاست که من تورو حتی آدمم حساب نمیکنم چه برسه نامزد خودم. هه😏
مهدی: فکر کردی با منم میتونی مثل اون پسره بدبخت رفتار کنی؟ نامزدی بهم بزنی؟ توی خواب ببینی😡
_فعلا که تو داری تو بیداری میبینی😒
مهدی بدون اینکه جواب بده تلفن رو قطع کرد.
گوشی رو محکم روی میز پرت کردم و با عصبانیت رفتم توی دستشویی و به سر و صورتم آب زدم.😑
این پسره عوضی همیشه اعصابمو بهم میریزه😣
گوشی رو برداشتم تا با محمد تماس بگیرم📱
یهو نگاهم به ساعت گوشی افتاد😱وای خاک تو سر من😱
نیم ساعت بیشتر تا غروب نمونده😁
بعد نماز زنگ میزنم محمد☺️
سریع دوییدم تا وضو بگیرم😍
#قسمت_هشتادم
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#دوستاتون_رو_تگ_کنید
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
بامــــاهمـــراه با همراه باشید
📲 @Majid_ghorbankhani_313
#هوالعشق❤️
#قسمت_هشتاد_و_یکم
نمازمو برعکس همیشه که تند میخوندم با کلی آرامش آروم خوندم☺️
توی نماز از خدا خواستم که کمکم کنه تا هر اتفاقی که به صلاح من و محده پیش بیاد😊
بعد نمازم یه سجده طولانی رفتم و دوباره دعاهامو تکرار کردم😊
تسبیح محمدم مثل همیشه توی دستم بود و باهاش ذکر گفتم😍
جانماز و چادر نمازمو جمع کردم و گذاشتم سرجاش و بعدم زیر غذای مامان رو خاموش کردم.
نزدیک اذان مغرب بود... قم هنوز نیم ساعت بعد ما اذان میگن پس تا وقت هست بهتره به محمدجواد زنگ بزنم😍
یه یاعلی گفتم و شمارشو گرفتم و گذاشتم گوشی رو در گوشم.
آهنگ پیشوازش پخش شد😊 آهنگ امام رضا حامد بود... وای از همون روز اول اینو باهم گذاشتیم پیشواز و قرار شد همیشه باهم پیشوازامونو عوض کنیم😍
یه بار...
دوبار...
سه بار...
گوشی رو جواب نداد😔
هی... حالا شاید الان کارداره... یه نیم ساعت دیگه دوباره بهش میزنگم.
گوشی رو انداختم رو مبل و بلند شدم.
یهو صدای زنگ گوشیم بلند شد 💤
با فکر اینکه محمد پریدم روی گوشی😍
*۰۹۱۵*
اینکه شماره محمد نیست... پیش شماره مشهده که...😡 ایش احتمالا مهدی خره اس😡
گوشی رو جواب دادم: الو بفرمایید
صدای نازک یه زن پیچید: سلام عزیزم
چقدر صداش آشنا بود برام😳
_سلام. ببخشید شما؟
زن: فاطمه ام عزیزدلم. نامزد محمدجواد
وای خدای من آره صدای خودشه... نمیدونم چرا یه چیزی ته دلم ریخت....
با صدایی که میلرزید گفتم: سلام فاطمه خانوم. با من کاری داشتید؟
فاطمه: اره عزیزم. جواد خواست خودش زنگ بزنه ولی گفت شاید اینجوری قبول نکنی برای همینم گفت من دعوتت کنم عزیزم.
_دعوتم کنید؟ کجا؟
فاطمه: آحر اسفند یه روز بعد اتمام فاطمیه عقدکنون من و جواده😍 واقعا خوشحال میشم بیای عزیزم😘
دیگه نمیشنیدم داره چی میگه... دستم شال شد گوشی از دستم افتاد...دنیا روی سرم آوار شد... زمین و زمان دور سرم میگشت... پیش چشمام سیاهی رفت.... دور سرمو با دست گرفتم و نشستم رو زمین... همه امیدم پرپر شد... خدایاااا😢
#قسمت_هشتاد_و_یکم
#دوستاتون_رو_تگ_کنید
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
بامــــاهمـــراه باشید
📲 @Majid_ghorbankhani_313
#هوالعشق❤️
#قسمت_هشتاد_و_دوم
نمیدونم چقدر گذشت که همونجوری وسط اتاق نشسته بودم و دور سرمو گرفته بودیم.
با بلند شدن صدای آهنگ گوشیم از روی زمین برش داشتم و به صفحش نگاه کردم.
اشک باعث شد نتونم بخونم شماره رو و همینجوری جواب دادم😭
با صدایی خشن که از اثرات گریه و هق هق بود گفتم: الو
ناشناس: سلام ببخشید شما با من تماس گرفتید؟
خدای من صدای محمده منه... دستام شروع به لرزیدن کرد😣
محمد: الووووو
سریع گوشیو قطع کردم.
محمد دوبار دیگم زنگ زد و من رد دادم.
از کاری که میخواستم بکنم مطمئن نبودم... جملات رو بارها نوشتم و پاک کردم و آخرشم با یه یاعلی سند کردم برای محمد😔
دوباره از اول پیامو خوندم😒
*سلام آقای حسینی. فائزه هستم میخواستم حاج اقا و حاج خانوم رو دعوت کنم برای عید نوروز مراسم عقدکنون دارم. به دور از ادب بود اگه خبر نمیدادم. امیدوارم تسریف بیارید. یاعلی*
واااای نههههه😱
اگه فردا شب از علی بپرسه و اون بهش بگه نه چی؟؟؟😱
باید امشب به بابا خبر بدم که من برای عید نوروز مشکلی ندارم برای عقد😢
شاید اینم قسمت و تقدیر من بوده... دل به تقدیر میدم خدایا... میدونم تو حواست بهم هست...😭
یه نیرویی منو بی اختیار به سمت اتاق علی کشید... در اتاقشو که باز کردم به سمت اولین چیزی که به چشم میومد رفتم... گیتار علی رو برداشتم و روی تختش نشستم... از بچگی عاشق گیتار بودم... بعد اینکه علی رفت کلاس و یاد گرفت به منم یاد داد... ولی هیچ وقت در نبود علی یا در تنهایی بهش دس نزده بودم... دستمو روی تار هاش کشیدم🎸
بی ارده شروع کردم به زدن و خوندن آهنگ متلاشی حامد... نمیدونم چرا... مقصر کی بود... اون... من... زمونه... قسمت... فقط اینو میدونم که تنها کسی که زندگیش متلاشی شد من بودم....😭
با بغض شروع کردم به خوندن:
*داری از تو متلاشی میشی
مثل وقتی که نباشی میشی
مثل اونی که شکستی میشی
بدتر از اینی که هستی میشی
مثل دریا متلاتم میشی
یه پریشونی دائم میشی
وقتی از دست همه گریونی
پشت اشکای کی قایم میشی*
(خواننده محترم آهنگ متلاشی رو گوش بدید لطفا😢)
#قسمت_هشتاد_و_دوم
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#دوستاتون_رو_تگ_کنید
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
بامــــاهمـــراه باشــید
📲 @Majid_ghorbankhani_313
#هوالعشق❤️
#قسمت_هشتاد_و_سوم
گیتار و گذاشتم روی تخت علی و با چشمای متورم و قرمز از اتاق بیرون اومدم.
چندتا مشت آب سرد به صورتم زدم تا چشمام برگرده به حالت طبیعی خودش... وضو گرفتم و نماز مغرب و عشامو خوندم.... دیگه نمیخواستم گریه کنم... دیگه نه... هر چقدر گریه و زاری کردم کافیه... میخوام احساسمو بکشم... منی که میخوام سر سفره عقد مهدی بشینم باید همه عشق و احساسمو له کنم... باید سنگ شم😑
بابا و مامان تقریبا ساعت یازده و نیم رسیدن خونه جلوی تلویزیون نشسته بودم و شهرزاد نگاه میکردم... چقدر شبیه شهرزاد قصه ام... اون برای جون فرهادش ازش گذشت و منم برای دل محمدم ازش گذشتم...😔
مامان و بابا کنارم نشستن و مشغول تماشای فیلم شدن🖥
بابا: چه خبر؟
یاعلی زیرلب گفتم و شروع کردم.
_بابا من برای عید نوروز آمادگی کامل دارم. هرچی شما بگید باباجون.
مامان پرید وسط حرفم: فائزه جان بابات خیلی شلوغش کرده... خیلی زوده عید نوروز... خواهش میکنم بخاطر لحبازی زود تصمیم نگیر...(به بابام رو کرد و ادامه داد)حاج آقا با شمام هستم ها... بخاطر لجبازی زندگیه دخترتو تباه نکن...😔
بابا: این دختر خودش زندگیشو تباه کرده 😡
_مامانه من شما نگران چی هستی؟ من خودم بیشتر از همه بفکر زندگیمم. همون عید نوروز عقد میکنیم.
از جام بلند شدم که برم تو اتاق دوباره برگشتم سمتشون و گفتم: من الان میرم به علی خبربدم آمادگی داشته باشه😑
گوشی رو برداشتم و یه اس براش فرستادم.
*سلام داداشی. همه برنامه ها درست شد... قرار شد عیدنوروز من و مهدی عقد کنیم...*
به دقیقه نکشیده بود که علی زنگ زد📱
_الو
علی: فائزه چی داری میگی؟😳
_خوشحال نشدی؟ عروسی خواهرته ها😢
علی: این مسخره بازیا چیه؟ چرا این قدر عجله؟😡
_بابا اینجوری میخواد... منم حرفی ندارم...
علی: بابارو بهونه نکن... شوخی نیست فائزه زندگیته ها...
_علی جان... من خودم اینجوری خواستم... تو نگران نباش... پای خودم...
علی با تندی گفت: لعنت به تو و کله شق بازیات😡
بعدم تلفن رو قطع کرد... هه... میخوام فراموشت کنم آقامحمد... شاید این ازدواج مقدمه ای شد برای فراموشی تو....
ولی من چی بگم که حتی تو ذهنتم نیستم که بخوای فراموشم کنی...
#قسمت_هشتاد_و_سوم
#دوستاتون_رو_تگ_کنید
#نویسنده_خانم_فائزه_وحی
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
📲 @Majid_ghorbankhani_313
شَهیدمَجیدقُربانخانی🇵🇸"حرمدافعانحرم"
#داداش_مجید❤️ #شهیدمجیدقربانخانی 🌹 #قسمت_سوم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥ به نام خالق ا
#داداش_مجید❤️
#شهیدمجیدقربانخانی🌹
#قسمت_چهارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
به نام خالق او🍃
صدای قل قل قلیون به گوش میخوردوبوی تنباکوی میوه ای به مشام میرسید.
تخت های دونفره و سه نفره،کنارهم نشسته و چایی میخوردندوقلیون هم کنارشان بود.☕️
گاهی یک دودی از یک تخت بالا میرفت وچندثانیه بعددر هوامحو میشد.
اینجابرای مجیدناآشنانبود.
بیشترشب وروزهای جوانی اش را روی همین تخت هابادوستانش گذرانده بود.🍃
مجیداز راه رسید.یک دفتر وخودکار هم دستش بود.📒🖊
بابیشترآنهایی که نشسته بودندروی تخت هاوگپ میزدند سلام و علیک داشت؛
گاهی بعضی از آنهاحتی برای مجیدبلندمیشدندوجابرایش باز میکردند.
یکی دونفری هم نی قلیون رابه سمت مجیدکج میکردندویک تعارفی به مجیدمیزدند.
- آقامجید،طعم پرتقال،بفرما😉
+نه داداش،من چندماهی میشه دیگه نمیکشم.☺️
- ای بابامجیدجون بیا یه دم بزن،حالش رو ببر😕
+میگم نمیکشم،تومیگی بیا یه دم بزن.😒
وبی آنکه پی حرف را بیاورد کنار حاج مسعود رفت.حاج مسعود مداح هیئت بود.🎤
بیشترمحرم ها مجید درهیئت حاج مسعود سینه میزدوگاهی میدون دار هیات هم میشود.
دربچگی اش به حج مشرف شده بودو ازهمان روزها حاجی قبل از اسمش مانده بود.🌱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ❥
#ادامه_دارد...
─━✿❀✿🌻✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
جلسه (25).mp3
9.15M
🍂🥀🍂🥀
🥀🍂🥀
🍂🥀
🥀
#آن_سوی_مرگ
#قسمت_بیستموچهارم
⭕️تجربه ای از جهان پس از مرگ ⭕️
#پیشنهاد_دانلود👌
─━✿❀✿♣️✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
#هرروز_یک_حدیث
#در_مکتب_اهلبیت
امام علی {علیه السلام}:🌹
دانش سه قسم است: فقه برای دین، و پزشکی برای تن، و نحو برای زبان.
─━✿❀♣✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
بـا غمتـــ
گاهۍنبایـد ساخت
بایـد گریہ ڪرد... :)
#علمدارحرم🌙
─━✿❀✿♣✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
#مولاناعلی✨
ذات هرکس در قیامت
نقش پیشانی اوست...
#یکشنبههایعلوی💚
─━✿❀✿♣✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
#داداش_مجید❤️
امشب بیا و بر دل زارم نگاهی کن
شاید که من هم شدم مانند تو عاقبت بخیر... :)
#شهیدمجیدقربانخانی🌹
#شبتون_شهدایی🌙
─━✿❀✿♣✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
خوشبختی نگاه خداست،🌸
در این صبح زیبای دوشنبه تون
دعا میکنم،
خدا، هیچوقت
چشم ازتون برنداره
روز و روزگارتون موفق
خوبیهاتون مستدام
در پناه خدا
وصبحتون بخیر و
سرشار از برکت و آرامش 🌺
🆔 @Majid_ghorbankhani_313
##تماملذتدنیایمنسلامِحسین؏✋❤️
[✨اَلسَّلامُ عَلی مَن جَعَلَ اللهُ الشِّفآءَ فِی تُربَتِهِ...💛🍃]
#صلاللهعلیک...
─━✿❀✿♣✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313
⭕️توجه ⭕️توجه
#چالشداریم🗣
سلام رفقای همراه😊👋
به مناسبت #سالگردشهادت #شهیدمجیدقربانخانی🌹 #چالش داریم.
به ۲ خاطره ی برتر #هدیه تعلق میگیره😍❤️
حالا شما باید چیکار کنید؟
شما عزیزان برای شرکت در چالش
خاطراتتون رو درباره ی اینکه
۱- چجوری با #شهیدمجیدقربانخانی آشنا شدید❓💕
۲- چرا داداش مجید رو به عنوان #رفیق_شهید انتخاب کردید❓🌱
۳- تاحالا شده که حاجتتون رو از شهید بگیرید❓(اگر مایل بودید تعریف کنید برامون)
۴- بیشتر جذب کدوم خصوصیت داداش مجید شدید❓✨🌷
۵- آیا شده که به خاطر رفاقت با #شهیدمجیدقربانخانی گناهی رو ترک کنید(اگر مایل بودید میتونیدبه این سوال پاسخ بدید)❓🙂
و در آخر اینکه👇
کانال ما در رابطه با شناختتون به شهید چقدر تاثیر داشته و آیا مطالب کانال تاثیری روی تغییر شما داشته❓
از ۲ طریق میتونید پاسخ هاتون رو ارسال کنید👇👇👇
1⃣
ارتباط با مدیر و ادمین
@F_Mokhtari_1382👈
@yazeynab_313_a👈
2⃣
ارتباط از طریق لینک ناشناس
👇
https://harfeto.timefriend.net/229833244👈
#چالش💫
#شهیدمجیدقربانخانی🌹
#شادیروحشهداصلوات📿
─━✿❀✿🖤✿❀✿─━
@Majid_ghorbankhani_313