eitaa logo
فرزندان حآج قٵسِـــم
476 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
▒هَݩــۉز هـــم بــڑﭑے شـــهـید شڍݩ ڢْࢪصت هسـت▒ 🌱ڍڷ ࢪﭑ بآیـــڍ صـﭑڢْ ڪࢪڍ🌱 به یاد سࢪدار دلــ♥️ــها•| **تبادل ادمینی نداریم** کپی آزاد با ذکر صلوات برای سلامتی وتعجیل در فرج مولا
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر معظم انقلاب اسلامی: مهم‌ترین کمک به همسر، این است که سعی کنید همدیگر را دین‌دار نگهدارید. مراقب باشید همسرتان خطای دینی نکند. این مواظبت هم به معنای پاسبانی و دیده‌بانی نیست. این مراقبت، مراقبت اخلاقی است، مراقبت مهربانانه و مراقبت پرستارانه است.
💚 پیامبر اکرم (ص) ✍🏻 مسواک زدن دوازده فایده دارد: ☜خدا را خشنود ☜بلغــــــم را ڪم ☜دندان ها را سفید ☜دهـــــان را پاڪیزه ☜غـــــــذا را مطبـوع ☜جرم دندان ها را پاک ☜لثه محڪـــم مى شود، ☜به سنت عمـــل مى شود ☜حسنات را چندین برابر مى کند، ☜فرشتگان حضـــور پیدا مى کنند، ☜بر گذرگاه تلاوت قــــــرآن مى گذرد ☜و دو رکعت نماز با مسواک، نزد خداوند ☜محبوبتراست ازهفتادرکعت نماز بى مسواک 📚خصال ص 480، ح 52
امیرالمؤمنین✨ نماز‌را‌در‌وقت‌معین‌بخوان🌱 به‌دلیل‌بیکار‌بودن‌آن‌را‌جلو‌نینداز... و‌به‌دلیل‌اشتغال‌به‌کاری‌آن‌را‌به‌تاخیر‌نینداز🍂 و‌بدان‌که☝️🏻 همه‌کارهایت‌‌تابع‌نماز‌توست 🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍آیت الله (ره): ✅کسی که زیاد استغفار کند ۴ خاصیت دارد: 1️⃣ رهایی از غم و غصه 2️⃣ احساس امنیت 3️⃣ نجات از تنگناهای زندگی 4️⃣ زیاد شدن روزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍️ چرا در قیامت حتی اعمال مثبت بی نماز پذیرفته نمی شود؟ 🎙حاج آقا قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿 ۱۰ نفر اولی که عضو کانال زیر بشن😍😍😍💜💜💜👇👇👇👇👇 لینک کانال🌼: https://eitaa.com/joinchat/646905980C2f4ee89180 آیدیم🌼: @Modafechadorr مدرک🌼: اسکرین شات☺️🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیستم اهل حساب و هندسه ... اما بدان بین اشکال ریاضی،عاشق شش گوشه ام ✨اللهم_الرزقنا_زیارت_الحسین😍 ✋ 🤩یه رزق ویژه
🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻 پارت۱۱۶ نویسنده:ت،حمزه لو آن سال با سختی و مشقت گذشت.همان سال ،قطعنامه ۵۹۸پذیرفته شد و آتش بس اعلام شد.من و علی از طرفی خوشحال بودیم جنگی که عزیزانمان را از ما گرفته ،تمام شد و از طرفی ناراحت بودیم که چرا مثل هزاران نفر از همرزمانمان شهید نشده ایم و از قافله ی شهدا جامانده ایم. اوایل پاییز خسته از بیکاری و ناامید از آینده باعلی حرف میزدم .علی،اعتقاد داشت حالا که جنگ تمام شده ،باید تکلیف زندگیمان را مشخص کنیم.با بی حوصلگی پرسیدم:«خب چیکار کنیم؟!» علی،با نگاهی که به دوردستها خیره مانده بود آهسته گفت:«فقط،یک راه داریم!!!» پرسشگرانه نگاهش کردم که ادامه داد:«ما که دیگه سربازی نباید بریم،سرمایه ای هم نداریم که کار و باری راه بیندازیم،اهل کار کردن زیر دست بقیه هم که نیستیم،پس تنها راهمون ادامه تحصیله!!باید از همین فردا شروع کنیم به درس خوندن و خودمون رو برای کنکور آماده کنیم!!» با نا امیدی گفتم:«واای علی!!!اصلا حوصله ش رو ندارم ،از هرچی درس و کتابه بیزارم،ول کن بابا!!!!» علی سر به زیر انداخت و گفت:«به همین زودی وصیت مادرت رو فراموش کردی!! یادت نیست مادرت چقدر دلش،میخواست که تو مهندس بشی!!بلاخره که چی؟!....تو باید زندگی کنی!!میخوای با بقیه ی عمرت چیکار کنی؟؟!میخوای برای همیشه زانوی غم بغل بگیری ؟!!اینجوری چیزی درست میشه؟!یه کم منطقی فکر کن حسین!!» به فکر فرو رفتم....حق با علی بود!باید برای ادامه ی زندگی ام فکری میکردم،نمی شد تا آخر عمر سربار پدر و مادر علی باشم.تنها راه ،همان ادامه ی تحصیل بود.از فردای همان روز با تشویقهای پدر و مادر علی شروع کردیم به درس خواندن و آماده شدن برای کنکور.... چند ماه مانده بود به آزمون سراسری، یک شب سر سفره نشسته بودیم که با پریدن دانه ای برنج به گلویم همه چیز شروع شد. آنقدر سرفه کردم که به حال مرگ افتادم.همه هول شده بودند،علی محکم به پشتم میزد ولی بی فایده بود و سرفه هایم قطع نمی شد.بازحمت خودم را به دستشویی رساندم .از شدت سرفه،صورتم سرخ شد و اشک از چشمانم سرازیر شد و ناگهان خون تازه از گوشه لبم جاری شد.با وحشت به خونهای جاری در روشویی خیره شده بودم..علی هم که به دنبالم آمده بود وحشت زده صدایم میکرد.. همان شب با اصرار علی و پدر و مادرش به بیمارستان رفتم.اول همه ی پزشکان فکر میکردند که دچار عفونت ساده ای شده باشم.اما وقتی آنتی بیوتیک های مصرفی ،تاثیری در بهبودی حالم نداشت ،به دیگر امکانات بیماری،فکر کردند.سرانجام پزشک سالخورده و با تجربه ای،بالای سرم آمد و با نگرانی پرسید:«پسرم،شما جبهه هم بودی؟؟!» سرم را به تایید حرفش تکان دادم که بلافاصله پرسید:«چند وقت جبهه بودی؟» به سختی گفتم:«حدود دو سال!» پیرمرد رنگ صورتش پرید،سعی میکرد هیجانش را نشان ندهد،سرانجام بعد از اندکی این پا و آن پا کردن گفت:«توی اون مدت هیچ وقت گاز شیمیایی استنشاق نکردی؟؟!» با این سوال ،ذهنم به پرواز در آمد؛علی را میدیدم که بیتاب از درد بازو روی زمین افتاده و بازحمت به دنبال ماسکش میگردد.و خودم را دیدم که بدون لحظه ای درنگ و معطلی ماسکم را برداشتم و روی صورت علی که از حال رفته بود، قرار دادم.چفیه را دور بینی و دهانم پیچیدم و ناگهان بوی عجیبی به مشامم رسید.حتما همان لحظه آلوده شده بودم!!! همه چیز را برای دکتر توضیح دادم و سرانجام همه ی پزشکان بعد از انجام آزمایشات و بررسی در کمیسیون پزشکی به این نتیجه رسیدند که من آلوده به مواد شیمیایی شده ام..خودم از شنیدن این خبر اصلا ناراحت نشدم،بیشتر به خاطر علی ناراحت بودم که از شدت غصه و عذاب وجدان رو به موت بود. 🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻🌙🌻
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 تفاوت‌های روانشناختی زن و مرد ➕ خاطره جالب علیرضا پناهیان از یک اردوی دانشجویی