eitaa logo
ملاردی ها
83 دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
16.3هزار ویدیو
191 فایل
استقلال آزادي جمهوري اسلامي @Gh123 Admin @Arangeh @Malardiha https://eitaa.com/karizno
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🇮🇷خادمین مخلص شهر جدید (فازیک)بهارستان🇮🇷
همین طور خمپاره بود که می آمد. حسین عین خیالش نبود. همین طور آرام، یکی یکی دست می کشید روی سر و صورتشان، خاک ها را پاک می کرد، حال و احوال می کرد، می رفت سنگر بعد. آن ها حرص می خوردند حسین انقدر آرام بین سنگرها راه می رود. https://eitaa.com/joinchat/1478689249C92c984b30e
... 🌴ما هنوز جنگ تحمیلی را، فراتر از تشریح عملیات‌های نظامی توسط رزمندگان میدانی، مثلا از منظر زنان خانه‌دار و کودکان آن‌روز سراسر میهن یا از منظر ایرانیان خارج از کشور یا از منظر مسلمانان جهان یا از منظر رسانه‌های رسمی کشورهای منطقه و بلوک شرق و غرب و امثالهم، هنوز برای جامعه خودمان بازگو نکرده‌ایم. 📚نقل این قصه از خاطرات شهید "حسین خرازی"، نمونه‌ای مهم از زوایای پنهان پیوندهای اجتماعی دوران دفاع هشت‌ساله ماست که هرکس، به هر طریقی که می‌توانست، سهم خودش را ادا می‌کرد... 👈امروز که رژیم نژادپرست و کودک‌کش صهیونیستی و حامیانش در پی فریب افکارعمومی، بویژه نسل‌های جدید در جمهوری اسلامی هستند، کنکاش و تحقیقات در زوایای انسانی و اجتماعی دفاع مقدس، ضرورت فراوان دارد: شهید حسین خرازی، از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس می‌گوید: 👏یک‌روز توی جبهه که "ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ" ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ یک ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮت است ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ! ✍️ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ! ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ، هرکسی دوست دارد، ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ! ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭفتیم ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮیم. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕ‌ﻫﺎ ﺭا که ﭘﺮﺳﯿﺪیم، ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍنستیم ﺑﺨﺮیم. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ خودمان ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ‌ﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ!» ✊ﺑﭽﻪ‌ﻫﺎ ﺗﻮی ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ با ﺍﯾﻦ "ﻗﻮﻃﯽ" ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ، ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ (از سر شوق و احساس هم‌دلی و همبستگی ملی) هم ﺑﻮﺩ