✍ اتحاد لشگرهای ظهور 💪✌️
🔹 سپاه پاسداران و ارتش ایران
🔸 دفاع الوطنی و ارتش سوریه
🔹 لشگر فاطمیون افغانستان
🔸 لشگر زینبیون پاکستان
🔹 حزبالله لبنان
🔸 انصارالله یمن
🔹 حشدالشعبی عراق
#ما_ملت_امام_حسینیم #جبهه_مقاومت
🖤 السلام علیک یا اباعبدالله 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#مدافعان_حرم #لشگر_ظهور #جبهه_واحد
👇👇
https://eitaa.com/emam1214
#پشتیبانی_مردمی_از_مدافعان_وطن ...
🌴ما هنوز جنگ تحمیلی را، فراتر از تشریح عملیاتهای نظامی توسط رزمندگان میدانی، مثلا از منظر زنان خانهدار و کودکان آنروز سراسر میهن یا از منظر ایرانیان خارج از کشور یا از منظر مسلمانان جهان یا از منظر رسانههای رسمی کشورهای منطقه و بلوک شرق و غرب و امثالهم، هنوز برای جامعه خودمان بازگو نکردهایم.
📚نقل این قصه از خاطرات شهید "حسین خرازی"، نمونهای مهم از زوایای پنهان پیوندهای اجتماعی دوران دفاع هشتساله ماست که هرکس، به هر طریقی که میتوانست، سهم خودش را ادا میکرد...
👈امروز که رژیم نژادپرست و کودککش صهیونیستی و حامیانش در پی فریب افکارعمومی، بویژه نسلهای جدید در جمهوری اسلامی هستند، کنکاش و تحقیقات در زوایای انسانی و اجتماعی دفاع مقدس، ضرورت فراوان دارد:
شهید حسین خرازی، از فرماندهان بزرگ دفاع مقدس میگوید:
👏یکروز توی جبهه که "ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ" ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﻢ، ﺩﺭ یک ﻧﺎﯾﻠﻮﻥ ﺭا ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ و ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ خالی ﮐﻤﭙﻮت است ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ!
✍️ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ! ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ، هرکسی دوست دارد، ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ! ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭفتیم ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮیم.
ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭا که ﭘﺮﺳﯿﺪیم، ﻗﯿﻤﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍنستیم ﺑﺨﺮیم. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ خودمان ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ. ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ، ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ و ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ!»
✊ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺗﻮی ﺳﻨﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ با ﺍﯾﻦ "ﻗﻮﻃﯽ" ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ، ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ، ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ (از سر شوق و احساس همدلی و همبستگی ملی) هم ﺑﻮﺩ
#دفاع_مقدس
#شهید_حسین_خرازی
#خاطرات_رزمندگان
#مدافعان_حرم
#فرزندان_امامین_انقلاب
🌹شهید عباس بابایی
🔰 خاطره رهبر معظم انقلاب از شهید بابایی
سال 61 شهید بابایی را گذاشتیم #فرمانده_پایگاه_هشتم_شکاری_اصفهان.
درجهی این جوان حزباللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگتمامی ارتقاء دادیم، آنوقت آخرین درجهی ما سرهنگتمامی بود.
مرحوم شهید بابایی سرش را میتراشید و ریش میگذاشت.
بنا بود او این پایگاه را اداره کند، کار سختی بود، دل همه میلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که؛ آیا میتواند؟ اما توانست.
وقتی بنیصدر فرمانده بود، کار مشکلتر بود.
افرادی بودند که دل صافی نداشتند و ناسازگاری و اذیت میکردند؛ حرف میزدند، اما کار نمیکردند؛ اما او توانست همانها را هم جذب کند.
خودش پیش من آمد و نمونهای از این قضایا را نقل کرد.
خلبانی بود که رفت در بمباران مراکز بغداد شرکت کرد، بعد هم شهید شد. او جزو همان خلبانهایی بود که از اول با نظام ناسازگاری داشت.
شهید عباس بابایی با او گرم گرفت و محبت کرد؛ حتی یک شب او را با خود به مراسم دعای کمیل برده بود؛ با اینکه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهید بابایی تازه سرهنگ شده بود، اما او سرهنگتمامِ چندساله بود؛ سن و سابقهی خدمتش هم بیشتر بود، در میان نظامیها این چیزها خیلی مهم است، یک روز ارشدیت هم تأثیر دارد؛9 اما او قلباً و روحاً تسلیم بابایی شده بود.
شهید بابایی میگفت "دیدم در #دعای_کمیل شانههایش از گریه میلرزد و اشک میریزد.
بعد رو کرد به من و گفت: «عباس! دعا کن من شهید بشوم!»"
این را بابایی پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گریه کرد.
او الآن در اعلی علّیّین الهی است؛ اما بنده که 30 سال قبل از او در میدان مبارزه بودم، هنوز در این دنیای خاکی گیر کردهام و ماندهام! ما نرفتیم؛ معلوم هم نیست دستمان برسد. تأثیر معنوی اینگونه است.
خود عباس بابایی هم همینطور بود؛ او هم یک انسان واقعاً مؤمن و پرهیزگار و صادق و صالح بود.
1383/10/23
#امام_خامنه_ای
#شهید_بابایی
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا
#دفاع_مقدس
#مدافعان_حرم
#مدافعان_سلامت
#کلام_شهدا
#وصیتنامه
#عکس
#خاطرات
@bashohda