eitaa logo
599 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 خاطره ای از شهید حمزه حجت انصاری 🌹 نزدیکای  سال ۶۵ بود... فکر می کردم حالا که بچّه ها هستند عید و سال نـو یادشون نیست... چند دقیقه‌ای که مونده بود تا سال تحویل بشه دیدم  جنب و جوشی تو سنگرمون به چشم می‌خوره یکی از بچّه‌ها رفته سفره‌ای رو آورده و پهن کرده. خدا رحمت کنه احمدزاده رو؛ ازش پرسیدم چـه خبـر شده؟ گفت چند لحـظـه‌ی دیگه، سال تحویـل می‌شه، برای همینه که بچّه‌ها گفتند بهتـره سفره‌ی پهن کنیم. مونده بودم چطور می‌شه تو سنگـر، سفره‌ی هفت سین پهن کنیم؟! دور و برمو  با دقّت نگاه کردم، راستش یه کمی نون خشک بود و چند تا دونه کنسرو ماهی! همین که داشتم فکر می‌کردم دیدم شش نفر اومدن تو سنگر و رفتن سراغ سفره، حتما براتون جالبه که بگم یکی‌شون سه چهار سانت سیم خاردار تـو دستش بود که گذاشت سر سفره، یکی‌شون سلاح و خلاصه سمبـه (وسیله‌ای که باهاش سلاح‌شون رو پاک می‌کردن) کمی علف به عنوان سبـزه، سرنیزه، سربند. شمردم دیدم شش تا شده، با خنده گفتم: هفتمیش کو؟‍! شهید احمدزاده خنده‌ای کرد و گفت: خودت سیّد!  آره با خودت می‌شه هفت تا... یکی از بچه‌ها رفت دفتر تبلیغات رادیوی کوچیک رو آورد. رادیو  که روشن شد تیک تاک پخش می‌شد. فهمیدیم چند ثانیه بیشتر به تحویل سال نو باقی نمونده...      🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹 سال نو بر همه شما بزرگواران مبارک باد 🍃با آرزوی آقامون صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ان‌شاءألله و عاقبت بخیری همه بزرگواران🍃 @fatemiioon_news
درود بر درود بر درود بر تقابل تمام حق امروز ....در مقابل تمام باطل حق پیروز است ان مع العسر یسرا @fatemiioon_news
📛امید (خواننده لس آنجلسی) وقتی که در دعای می خوند !! خدا عاقبت ما رو به خیر کنه @fatemiioon_news
✍یکی از فرماندهان روسی به خیلی علاقه‌مند شده بود. هر بار سری به مقر می‌زد و می‌دید سردار سلیمانی نیست، ناراحت می‌شد. به بچه‌ها سپرده بود هر وقت ژنرال سلیمانی آمد، او را با خبر کنند یا به سردار بگویند که او سراغش را گرفته است. یک بار که حاج قاسم آمد، به سردار گفتیم، فلانی جویای احوالت بوده و اصرار داشته شما را ملاقات کند. اول حاجی چندان جدی نگرفت. اما وقتی از اصرار او برای ملاقات شنید، گفت برویم به دیدارش. او در لاذقیه سوریه مستقر بود. سردار سلیمانی گفت که چون سوغاتی برایش نیاوردم، نمی‌شود دست خالی برویم. از بچه‌ها پرسید که چند فرزند دارد. بعد، هدیه‌ای برای خانواده‌اش تهیه کرد؛ شامل یک گردن‌بند برای خانمش و مقداری طلا برای دخترش. جلسه فرمانده روسی با حاج قاسم برگزار شد و بعد از پایان جلسه حاج قاسم به بچه‌ها گفت که من که رفتم، شما را به او بدهید. جالب اینجا بود که افسر روسی، نبود، اما وقتی حاج قاسم قرار بود به خانه آنها در لاذقیه برود، همه را جمع می‌کرد. حاجی که خداحافظی کرد، بچه‌ها هدیه را به افسر دادند. او با دیدن هدیه خیلی متعجب شده بود. چرا که تصور نمی‌کرد حاج قاسم با آن ابهت که یک فرمانده نظامی و مقتدر است، چنین هدیه‌ای بیاورد! خود افسر روسی تعریف می‌کرد که وقتی هدیه را به همسر و دخترم دادم، هر دو در کنار خوشحالی، متعجب شدند و گفتند: واقعا ژنرال سلیمانی چنین هدیه‌ای داده است؟ حاج قاسم با این کار، هم خود افسر روسی و هم خانواده او را تحت تأثیر قرار داد؛ تا جایی که افسر روسی حتی به نیروهای حاج قاسم در سوریه گفته بود که می‌خواهم هدیه‌ای به ژنرال سلیمانی بدهم. به نظر شما چه چیزی مناسب است و خوشحالش می‌کند؟ خلاصه اصرار می‌کند و می‌گوید که او هر چه بخواهد ما می‌دهیم. این اصرار به گوش حاج قاسم می‌رسد و سردار سلیمانی هم چون همیشه به فکر دفاع از بود، به جای اینکه برای خودش چیزی طلب کند، برای مقاومت از افسر روسی چیزی خواست. حاج قاسم به بچه‌ها گفته بود، بگویید ۱۰۰۰ کروز لازم داریم! شما این موشک‌ها را به ما بدهید تا از شما بخریم. افسر روسی هم در جواب درخواست حاج قاسم گفته بود که ۱۴۰ تا موشک کروز داریم که ۱۰۰ تا را به شما می‌دهیم و ۴۰ تا را برای خودمان نگه می‌داریم. او این موشک‌ها را که هر کدام ۷۰ هزار دلار قیمت داشت، به حاج قاسم هدیه داد و روسیه هیچ پولی بابت این موشک‌ها دریافت نکرد. یعنی هفت میلیون دلار. با این اقدام، نیروهای مقاومت مسلح شدند و رژیم صهیونیستی دیگر جرأت جولان دادن نداشت. این افسر روسی که اکنون فرمانده هوافضای ارتش روسیه است، زمانی که حاج قاسم به رسید، در کنار همسر و فرزندش با عکسی از سردار سلیمانی عکسی انداخته و آن را فرستاده بود تا از این طریق از شهادت حاج قاسم ابراز تأسف کرده باشد؛ به طوری که در زیر عکس‌شان نوشته بود، ما هیچ کاری نتوانستیم انجام دهیم، اما ما را در غم خود شریک بدانید ✍احمد رونده، مشاور فرمانده نیروی قدس سپاه eitaa.com/fatemiioon_news
⭕️ دو داشتیم در طول ۱- 2- کنیم زندگی و مرگ هر دو را زحمات و بهرمندی هر یک از سفره انقلاب یکی با ادعا یکی بی ادعا یکی طرفدار داری یکی خاکی و طرفدار و مستضعفین یکی طرفدار و ذلت در برابر دشمن یکی طرفدار مقاومت و همیشگی یکی چهل سال در مملکتی یکی چهل سال در های مقاومت یکی همسر و فرزندانش گر و آقازاده و بهره مند سفره انقلاب یکی همسر و فرزندانش الگوی و علوی یکی با خط امام و یکی تا آخرین لحظه در امام و یکی در عزت یکی در عزت یکی مرگش در فرح یکی مرگش در راه خدا یکی مرگش در بی تفاوتی ملت یکی مرگش در توجه و ناراحتی ملت یکی جمعیت تشییعش در حد یکی جمعیت تشییعش در حد «رحمه الله علیه» یکی دفن زورکی در کنار امام «رحمه الله علیه» یکی دفن در جایی خاکی و معمولی یکی سنگ قبرش میلیاردی یکی سنگ قبرش ... و مثل قبور سایر شهدا یکی... یکی... روحت شاد سردار دلها که هم زندگی ات و هم شهادتت باعث برکت و زنده شدن خط امام و رهبری شد. ⁦🥀 eitaa.com/fatemiioon_news
❌همه در امروز هستیم ❌ جبهه امروز 🧱خاکریز ندارد🧱 لباس خاکی و نظامی ندارد ⚰️اما بمباران دارد ⚰️ 📲گلوله های آن از جنس عکس 📲 و📱 نارنجک های آن از جنس فیلم و کلیپ هستد 📲 📍در این جنگ بزرگ، جنگ اگر شخصی از جبهه انقلاب تیر بخورد شهید نمیشود 🦠بلکه به دشمن روی می آورد 🦠 ❌رسانه خیلی ها را جهنمی کرد ❌ بیدار هستی، اطرافیانت را هم بیدار کن دشمن به دنبال عادی سازی فضاست اما درگیری بالا گرفته... eitaa.com/fatemiioon_news
🔹داستان رضا یه لات بود تو .* هم سگ خرید و فروش می‌کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! 🔸یه روز داشت می‌رفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگ‌های نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. 🔹 از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت: بروبچه‌ها که اینجور می‌گن...!!! چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم !! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه...! مدتی بعد... 🔹شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد...! چند لحظه بعد با دستبند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید توجه نمی‌کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام...! “ 🔸یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ رضا گفت: داشتم می‌رفتم بیرون که بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!! چمران: ”آقا رضا چی می‌کشی؟!! برید براش بخرید و بیارید...!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر... رضا به چمران گفت: می‌شه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده‌ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده...! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه... 🔸شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی...! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب می‌ده! هِی آبرو بهم می‌ده... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده...! 🔹منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم…! 🔸رضا جا خورد!... ... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه‌هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟ 🔸اذان شد. رضا اولین عمرش بود. رفت وضو گرفت. ... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد... 🌹رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد...! (فقط چند لحظه بعد از کردنش)🌹🌹 🌹🌹🌹یه توبه و نماز واقعی... *✍️خاطرات * http://eitaa.com/fatemiioon_news
عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس ازش خواست تا از ماشین بیاد پایین، تا با من عکس بگیره انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدنش شده بود... قبل جبهه هم کمتر خونه بود، راستش همیشه بود بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم... آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشه... موقع رفتنش بهش گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همرات من سه تا از بچه هام رو، هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم افتخار می‌کنم، خدا إن‌شاءألله این هدیه ناقابل من رو قبول کنه پسرم فدای علی اکبر امام حسین(علیه‌السلام)... چند سالی بود بارون که می‌بارید، وقتی باد می‌وزید و صدایی می‌شنیدم می‌رفتم دم در همش می‌ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بمونه خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نذاره... راوی: مادر 🌷 💔 http://eitaa.com/fatemiioon_news
 نکته عکس، دادن به بعثی نیست. اون که وظیفه شرعی بچه‌های حیدر کراره. نکته، یخ توی آبه. 🌹 http://eitaa.com/fatemiioon_news
🌸 و کمک آشپز آشپز و کمک آشپز تازه وارد بودند و با شوخی بچه‌ها ناآشنا آشپز سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب‌ها رو چید جلوی بچه‌ها رفت نون بیاره که علیرضا بلند شد و گفت (بچه‌ها! یادتون نره!) آشپز اومد و تند تند دوتا نون گذاشت جلوی هر نفر و رفت بچه‌ها تند نون‌ها رو گذاشتند زیر پیراهنشون کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد، تعجب کرد برای هر نفر دوتا کوکو گذاشت و رفت بچه‌ها با سرعت کوکوها رو گذاشتند لای نون‌هایی که زیر پیراهنشون بود آشپز و کمک آشپز اومدن بالا سر بچه‌ها زل زدند به سفره بچه‌ها هم شروع کردند به گفتن شعار همیشگی (ما گشنمونه یالله!) که حاجی داخل سنگر شد و گفت چه خبره؟ آشپز دوید روبروی حاجی و گفت حاجی اینا دیگه کیند کجا بودند! دیوانه‌اند یا موجی؟!! فرمانده با خنده پرسید چی شده؟ آشپز گفت تو چشم بهم زدنی مثل آفریقائی‌های گشنه هرچی بود بلعیدند!! آشپز داشت بلبل زبونی می‌کرد که بچه‌ها نون‌ها و کوکوها رو یواشکی گذاشتند تو سفره حاجی گفت این بیچاره‌ها که هنوز غذاشونو نخوردند آشپز نگاه سفره کرد، کمی چشماشو باز و بسته کرد با تعجب سرش رو تکونی داد و گفت جلل الخالق !؟ این‌ها دیوانه‌اند یا اجنه؟! و بعد رفت تو آشپز خونه.... هنوز نرفته بود که صدای خنده بچه‌ها سنگرو لرزوند http://eitaa.com/fatemiioon_news
329.7K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 وعده 🔹 تمام جهان از و شرق و ها و ... همه شان جمع بشوند ، جلوی این پیروزی ( ) را نمی توانند بگیرند . 🔻 این یک امر الهی ست . ✍ حسین http://eitaa.com/fatemiioon_news
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 چرا به کمک کرد ؟ 🔺 دیدن این ۲ دقیقه به اندازه مطالعه چندین کتاب ، محتوا دارد ! 🔹 قوی تر است یا ایران ؟! 🔸 ماجرای جدید چه بود ؟ ‼️ میزان خسارت ناشی از دوم ⁉️ ایران چقدر است ؟ 🔹 چه ميزان ایران به کشور های کمک کرده ؟ 🎞 برشی از سخنرانی حجت الاسلام به مناسبت http://eitaa.com/fatemiioon_news