🔹داستان رضا #سگ_باز
یه لات بود تو #مشهد.*
هم سگ خرید و فروش میکرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
🔸یه روز داشت میرفت سمت کوهسنگی برای دعوا(!) و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش میکنه.
🔹#شهید_چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“
رضا گفت: بروبچهها که اینجور میگن...!!!
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم #جبهه!!
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه...!
مدتی بعد...
🔹شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد...!
چند لحظه بعد با دستبند، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“
رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود!
وقتی دید #چمران توجه نمیکنه، یه دفعه سرش داد زد:
”آهای کچل با تو ام...! “
🔸یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“
رضا گفت: داشتم میرفتم بیرون که #سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!
چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید...!“
چمران و آقا رضا تنها تو سنگر...
رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیدهای، چیزی؟!!
شهید چمران: چرا؟!
رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده...!
تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه...
🔸شهید چمران: اشتباه فکر میکنی...! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده!
هِی آبرو بهم میده...
تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی میکردی ولی اون بهت خوبی میکرده...!
🔹منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم..! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم…!
🔸رضا جا خورد!...
... رفت و تو سنگر نشست.
آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمیرفت، زار زار گریه میکرد!
تو گریههاش میگفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟
🔸اذان شد.
رضا اولین #نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت.
... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!!
وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد...
🌹رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد...! (فقط چند لحظه بعد از #توبه کردنش)🌹🌹
🌹🌹🌹یه توبه و نماز واقعی...
*✍️خاطرات #شهید_مصطفی_چمران*
http://eitaa.com/fatemiioon_news
📝 فرصتی برای #توبه
🔻 قالَ الصَّادِقُ عَلَیهِالسَّلَامُ:
«الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً، أَجَّلَهُ اللَّهُ سَبْعَ سَاعَاتٍ؛ فَإِن اِسْتَغْفَرَ اللَّهَ، لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ شَيْءٌ وَ إِنَّ مَضَتِ السَّاعَاتُ وَ لَمْ يَسْتَغْفِرْ كُتِبَ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ.»
✍️ امام صادق علیهالسّلام میفرمایند:
هيچ مؤمنى نيست كه گناهى انجام دهد، مگر هفت ساعت مهلت داده میشود؛ اگر در اين مدّت توبه كند، چيزى بر او نوشته نمیشود و اگر توبه نكند، برايش #گناه نوشته میشود.
📚 وسایلالشیعه، ج ۱۶، ص ۶۵.
http://eitaa.com/fatemiioon_news
بیشترین فریاد #اهل_جهنم، از تسویف و به تاخیر انداختن #توبه و استغفار است.
زیرا آنها میبینند که فاصلهٔ بین مقام آنها تا بهشتیان به اندازهٔ یک توبه است.
http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ڪلیپ😍
💢از کجا متوجه بشیم که خدا #توبه ما رو قبول کرده یا نه؟!🤔🤔
💎حتما ببینید👍
http://eitaa.com/fatemiioon_news
#خطبهعلوے ✨💚🍃
حضرت #امیرالمؤمنین علے علیه السلام فرمودند:
بندهاى از پروردگار خود مىترسد، كه خود به اصلاح حال خويش پردازد و پيش از مرگ #توبه كند و بر خواهشهاى نفس خود پيروز گردد. زيرا اجل چهره فرو پوشيده و آرزوها فريبنده و شيطان مهيا و در كمين است تا گناهان را در چشم او بيارايد و به ارتكاب معاصى برانگيزاندش. شيطان آدمى را به توبه اميدوار سازد و او، بدين وسوسه، هر بار توبه را به تأخير اندازد، تا بناگهان مرگ بر او هجوم آورد، در حالى كه، از خيال مرگ غافل است. اى حسرتا بر كسى كه دستخوش غفلت گردد و روز قيامت زندگى دنيوى او بر ضد او گواهى دهد و زيستن در اين جهان او را به شقاوت كشاند.
از خداوند سبحان مىخواهم، كه ما و شما را در زمره كسانى قرار دهد كه نعمت دنيا سرمستشان نمىسازد و هيچ هدفى آنان را از فرمانبردارى پروردگارشان باز نمىدارد و مرگ سبب پشيمانى و اندوهشان نمىشود.
📚 نھج البلاغه، خطبه۶۴بخش۳
#نجف
#ماه_محرم
http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹کلیپ داستان زیبای #توبه جعفر بی دین!
به غیر از قسم امام حسین علیهالسلام چیزی رو قبول نداشت...
#اربعین
#امام_حسین علیهالسلام
#ماه_صفر
#امام_زمان
http://eitaa.com/fatemiioon_news
「°💕🌚.」
از دزدی بادمجان تا #ازدواج
_توبه تولدی دوباره_
شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته: یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به مسجد جامع #توبه مشهور است.
علت نامگذاری آن بدین سبب هست که آنجا قبلا محل منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.
یکی از طلبهها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود.
دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.
بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانهها به سبک قدیم به هم چسبیده و پشت بامهای خانهها به هم متصل بود بطوری که میشد از روی پشت بام به همه محله رفت.
این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانههای محله به راه افتاد.
به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست
اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میآمد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید.
فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجانهای محشی (دلمهای) قرار دارد، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد، یک گازی از آن گرفت تا میخواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.
با خودش گفت: پناه بر خدا.
من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه میگوید. وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.
یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبتهایشان نشد.
شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت.
صدایش زد و گفت: تو متاهل هستی؟
جوان گفت نه.
شیخ گفت: نمیخواهی زن بگیری؟
جوان خاموش ماند.
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟
شیخ گفت: این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب
و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشهای از این مسجد نشسته و این زن خانه شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.
اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت: بله و رو به آن زن کرد و گفت: آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟
زن هم پاسخش مثبت بود.
عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت: دست شوهرت را بگیر.
دستش را گرفت و او را به طرف خانهاش راهنمایی کرد. وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهرهاش برداشت.
جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانهای بود که واردش شده بود.
زن از او پرسید: چیزی میل داری برای خوردن؟
گفت: بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت: عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یک گاز گرفته است؟
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت: *این نتیجه امانت داری و تقوای توست.*
*از خوردن بادمجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.*
*کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید*
*خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.*
http://eitaa.com/fatemiioon_news
✍در سال هزار و سیصد و پنجاه شمسی در ایام #ولادت مولا امام عصر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) در شهر همدان جهت تبلیغ #دین دعوت شدم. در آن زمان بیش از بیست و شش بهار از عمرم نگذشته بود، جذبه مهمی که مرا به آن شهر کشاند وجود مبارک مردی چون #حضرت_آیت_اللّه_آخوند_ملا_علی_معصومی که به حقیقت از اولیای الهی بود، او در آن شهر منشأ آثار بسیار مهمی از قبیل مسجد، کتابخانه، مدرسه علوم دینیه، درمانگاه، بیمارستان، صندوق قرض الحسنه و دار الایتام بود و وجودش برای مردم آن ناحیه شمعی پرفروغ در راه هدایت الهی می نمود و در جنب مدارس علمیه آن جناب، صدها محصل علوم دینی به کمالات علمی و اخلاقی رسیدند که هر کدام به هر ناحیه که رفتند منشأ برکات شدند، آن مرد بزرگ به سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به جوار رحمت حقّ شتافت و سراسر آن نواحی را از وجود مقدسش محروم کرد رحمة اللّه علیه رحمة واسعة.
در همان سال که در آن شهر منبر می رفتم برای دست بوسی و زیارتش رفتم. آن حضرت اجازه علمی و روایی مفصّلی کتباً و شفاهاً به من مرحمت فرمود و این مسئله برای من که فاقد هر نوع صلاحیت بوده و هستم جز عنایت و رحمت الهی چیزی نبود.
آن مرد بزرگ در هر مجلسی که از اهل علم و غیر اهل علم در خانه اش برقرار می شد به بیان معارف الهیه و مسائل ربانیه و احادیث مأثوره و شرح حالات اولیا و بزرگان می پرداخت، تا نشستگان در محضرش از فیض آن مطالب به قیام روحی و قلبی اقدام کرده و خانه هستی خود را به نور معرفت و عمل بیارایند، در آن مجلسی که این فقیر فیض حضور آن جناب را داشت فرمودند: مولی محمّد تقی مجلسی در امر به معروف و نهی از منکر مردی شدید، دلسوز، دلسوخته و برافروخته بود.
به هر جا قدم می گذاشت، به هرکس که می رسید و هر موضوعی را می دید، از امر به معروف و نهی از منکر دست برنمی داشت و در این زمینه از هیچ کس پروا نداشت و از ملامت ملامت کنندگان ترس و اضطراب و رنجی به خود راه نمی داد.
چندین بار به سردسته اوباش و اشرار محلّی برخورد و عاشقانه و جانانه وی و همراهانش را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر کرد.
آنان از برخورد مولا محمّد تقی سخت آزرده و آشفته بودند، برای ساکت نمودن وی نقشه ای طرح کردند و آن این بود که یکی از مریدان مخلص او را وادار کنند که در شب جمعه او را به مهمانی دعوت کند، ولی از افشای داستان خودداری نماید که خانه در آن شب بدون صاحب خانه باید در اختیار اوباش باشد، چنانچه افشای سرّ کند به بلای سخت دچار گردد، صاحب خانه ترسو برای شب جمعه از آن مرد بزرگ الهی دعوت کرد و خود از خانه رفت.
مجلسی به دعوت آن مرد مؤمن به آن خانه آمد، اما صاحب خانه را ندید، جلسه از اشرار و سردسته آنان تشکیل شده بود، مجلسی دانست که نقشه ای جهت او کشیده شده، از نقشه خبر نداشت ولی نقشه این بود که چون مجلس آراسته شد، زنی عشوه گر و مطربه با روی باز و لباس رقص وارد مجلس شود و با زدن و کوبیدن آلات موسیقی به رقص مشغول شود، آن گاه یکی از اوباش مردم محلّه را خبر کند تا بیایند وضع آن روحانی را ببینند، چون مردم بیایند آبرویش برود و زبانش از امر به معروف و نهی از منکر بسته شود!!
مجلس آماده شد، ناگهان زن وارد گشت و با خواندن این شعر شروع به رقصیدن کرد:
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
چون آن مرد وارسته و آن عبد #خالص و آن منور به نور معرفت آن اوضاع را مشاهده کرد با دلی سوخته و چشمی گریان به وجود مقدس حضرت روی آورد و عرضه داشت:
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. ناگهان دیدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پیچید و به خاک افتاد و به یا رب یا رب مشغول شده و در مقام #توبه و انابه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاک گذاشته و به درگاه دوست نالیدند و همه آنان به دست آن مرد الهی توبه کردند و از صلحای زمان شدند!
eitaa.com/fatemiioon_news
#داستانک
در سال هزار و سیصد و پنجاه شمسی در ایام ولادت مولا امام عصر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) در شهر همدان جهت تبلیغ #دین دعوت شدم. در آن زمان بیش از بیست و شش بهار از عمرم نگذشته بود، جذبه مهمی که مرا به آن شهر کشاند وجود مبارک مردی چون #حضرت_آیت_اللّه_آخوند_ملا_علی_معصومی که به حقیقت از اولیای الهی بود، او در آن شهر منشأ آثار بسیار مهمی از قبیل مسجد، کتابخانه، مدرسه علوم دینیه، درمانگاه، بیمارستان، صندوق قرض الحسنه و دار الایتام بود و وجودش برای مردم آن ناحیه شمعی پرفروغ در راه هدایت الهی می نمود و در جنب مدارس علمیه آن جناب، صدها محصل علوم دینی به کمالات علمی و اخلاقی رسیدند که هر کدام به هر ناحیه که رفتند منشأ برکات شدند، آن مرد بزرگ به سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به جوار رحمت حقّ شتافت و سراسر آن نواحی را از وجود مقدسش محروم کرد رحمة اللّه علیه رحمة واسعة.
در همان سال که در آن شهر منبر می رفتم برای دست بوسی و زیارتش رفتم. آن حضرت اجازه علمی و روایی مفصّلی کتباً و شفاهاً به من مرحمت فرمود و این مسئله برای من که فاقد هر نوع صلاحیت بوده و هستم جز عنایت و رحمت الهی چیزی نبود.
آن مرد بزرگ در هر مجلسی که از اهل علم و غیر اهل علم در خانه اش برقرار می شد به بیان معارف الهیه و مسائل ربانیه و احادیث مأثوره و شرح حالات اولیا و بزرگان می پرداخت، تا نشستگان در محضرش از فیض آن مطالب به قیام روحی و قلبی اقدام کرده و خانه هستی خود را به نور معرفت و عمل بیارایند، در آن مجلسی که این فقیر فیض حضور آن جناب را داشت فرمودند: مولی محمّد تقی مجلسی در امر به معروف و نهی از منکر مردی شدید، دلسوز، دلسوخته و برافروخته بود.
به هر جا قدم می گذاشت، به هرکس که می رسید و هر موضوعی را می دید، از امر به معروف و نهی از منکر دست برنمی داشت و در این زمینه از هیچ کس پروا نداشت و از ملامت ملامت کنندگان ترس و اضطراب و رنجی به خود راه نمی داد.
چندین بار به سردسته اوباش و اشرار محلّی برخورد و عاشقانه و جانانه وی و همراهانش را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر کرد.
آنان از برخورد مولا محمّد تقی سخت آزرده و آشفته بودند، برای ساکت نمودن وی نقشه ای طرح کردند و آن این بود که یکی از مریدان مخلص او را وادار کنند که در شب جمعه او را به مهمانی دعوت کند، ولی از افشای داستان خودداری نماید که خانه در آن شب بدون صاحب خانه باید در اختیار اوباش باشد، چنانچه افشای سرّ کند به بلای سخت دچار گردد، صاحب خانه ترسو برای شب جمعه از آن مرد بزرگ الهی دعوت کرد و خود از خانه رفت.
مجلسی به دعوت آن مرد مؤمن به آن خانه آمد، اما صاحب خانه را ندید، جلسه از اشرار و سردسته آنان تشکیل شده بود، مجلسی دانست که نقشه ای جهت او کشیده شده، از نقشه خبر نداشت ولی نقشه این بود که چون مجلس آراسته شد، زنی عشوه گر و مطربه با روی باز و لباس رقص وارد مجلس شود و با زدن و کوبیدن آلات موسیقی به رقص مشغول شود، آن گاه یکی از اوباش مردم محلّه را خبر کند تا بیایند وضع آن روحانی را ببینند، چون مردم بیایند آبرویش برود و زبانش از امر به معروف و نهی از منکر بسته شود!!
مجلس آماده شد، ناگهان زن وارد گشت و با خواندن این شعر شروع به رقصیدن کرد:
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
چون آن مرد وارسته و آن عبد خالص و آن منور به نور معرفت آن اوضاع را مشاهده کرد با دلی سوخته و چشمی گریان به وجود مقدس حضرت روی آورد و عرضه داشت:
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. ناگهان دیدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پیچید و به خاک افتاد و به یا رب یا رب مشغول شده و در مقام #توبه و انابه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاک گذاشته و به درگاه دوست نالیدند و همه آنان به دست آن مرد الهی توبه کردند و از صلحای زمان شدند!
eitaa.com/fatemiioon_news
✨﷽✨
⚜ #حکایتهای_پندآموز⚜
🔹#توبه سر دسته راهزنان🔹
✍یكی از علماء از كربلا و نجف بر می گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید: من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد آن شخص گفت: ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم
گفتم: رئیس شما كجا است. گفت: پشت این كوه جایگاه او است لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: این عالم یک كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازهی شما نخواستیم بدهیم من به رئیس دزدها گفتم: اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ گفت: درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطهی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم. و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین (علیه السّلام) همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: مرا می شناسی؟گفتم: آری! گفت: چون #نماز را ترک نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كردهام
📚كتاب پاداشها و كیفرها
eitaa.com/fatemiioon_news
#داستانک
در سال هزار و سیصد و پنجاه شمسی در ایام ولادت مولا امام عصر (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) در شهر همدان جهت تبلیغ #دین دعوت شدم. در آن زمان بیش از بیست و شش بهار از عمرم نگذشته بود، جذبه مهمی که مرا به آن شهر کشاند وجود مبارک مردی چون #حضرت_آیت_اللّه_آخوند_ملا_علی_معصومی که به حقیقت از اولیای الهی بود، او در آن شهر منشأ آثار بسیار مهمی از قبیل مسجد، کتابخانه، مدرسه علوم دینیه، درمانگاه، بیمارستان، صندوق قرض الحسنه و دار الایتام بود و وجودش برای مردم آن ناحیه شمعی پرفروغ در راه هدایت الهی می نمود و در جنب مدارس علمیه آن جناب، صدها محصل علوم دینی به کمالات علمی و اخلاقی رسیدند که هر کدام به هر ناحیه که رفتند منشأ برکات شدند، آن مرد بزرگ به سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت به جوار رحمت حقّ شتافت و سراسر آن نواحی را از وجود مقدسش محروم کرد رحمة اللّه علیه رحمة واسعة.
در همان سال که در آن شهر منبر می رفتم برای دست بوسی و زیارتش رفتم. آن حضرت اجازه علمی و روایی مفصّلی کتباً و شفاهاً به من مرحمت فرمود و این مسئله برای من که فاقد هر نوع صلاحیت بوده و هستم جز عنایت و رحمت الهی چیزی نبود.
آن مرد بزرگ در هر مجلسی که از اهل علم و غیر اهل علم در خانه اش برقرار می شد به بیان معارف الهیه و مسائل ربانیه و احادیث مأثوره و شرح حالات اولیا و بزرگان می پرداخت، تا نشستگان در محضرش از فیض آن مطالب به قیام روحی و قلبی اقدام کرده و خانه هستی خود را به نور معرفت و عمل بیارایند، در آن مجلسی که این فقیر فیض حضور آن جناب را داشت فرمودند: مولی محمّد تقی مجلسی در امر به معروف و نهی از منکر مردی شدید، دلسوز، دلسوخته و برافروخته بود.
به هر جا قدم می گذاشت، به هرکس که می رسید و هر موضوعی را می دید، از امر به معروف و نهی از منکر دست برنمی داشت و در این زمینه از هیچ کس پروا نداشت و از ملامت ملامت کنندگان ترس و اضطراب و رنجی به خود راه نمی داد.
چندین بار به سردسته اوباش و اشرار محلّی برخورد و عاشقانه و جانانه وی و همراهانش را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر کرد.
آنان از برخورد مولا محمّد تقی سخت آزرده و آشفته بودند، برای ساکت نمودن وی نقشه ای طرح کردند و آن این بود که یکی از مریدان مخلص او را وادار کنند که در شب جمعه او را به مهمانی دعوت کند، ولی از افشای داستان خودداری نماید که خانه در آن شب بدون صاحب خانه باید در اختیار اوباش باشد، چنانچه افشای سرّ کند به بلای سخت دچار گردد، صاحب خانه ترسو برای شب جمعه از آن مرد بزرگ الهی دعوت کرد و خود از خانه رفت.
مجلسی به دعوت آن مرد مؤمن به آن خانه آمد، اما صاحب خانه را ندید، جلسه از اشرار و سردسته آنان تشکیل شده بود، مجلسی دانست که نقشه ای جهت او کشیده شده، از نقشه خبر نداشت ولی نقشه این بود که چون مجلس آراسته شد، زنی عشوه گر و مطربه با روی باز و لباس رقص وارد مجلس شود و با زدن و کوبیدن آلات موسیقی به رقص مشغول شود، آن گاه یکی از اوباش مردم محلّه را خبر کند تا بیایند وضع آن روحانی را ببینند، چون مردم بیایند آبرویش برود و زبانش از امر به معروف و نهی از منکر بسته شود!!
مجلس آماده شد، ناگهان زن وارد گشت و با خواندن این شعر شروع به رقصیدن کرد:
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
چون آن مرد وارسته و آن عبد خالص و آن منور به نور معرفت آن اوضاع را مشاهده کرد با دلی سوخته و چشمی گریان به وجود مقدس حضرت روی آورد و عرضه داشت:
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را. ناگهان دیدند آن زن پرده اطاق را به در آورد و بر خود پیچید و به خاک افتاد و به یا رب یا رب مشغول شده و در مقام #توبه و انابه برآمد و به دنبال او همه اوباش سر به خاک گذاشته و به درگاه دوست نالیدند و همه آنان به دست آن مرد الهی توبه کردند و از صلحای زمان شدند!
eitaa.com/fatemiioon_news
✨﷽✨
⚜ #حکایتهای_پندآموز⚜
🔹#توبه سر دسته راهزنان🔹
✍یكی از علماء از كربلا و نجف بر می گشت ولی در راه برگشت در اطراف كرمانشاه و همدان گرفتار دزدان شده و هر چه او و رفقایش داشتند، همه را سارقین غارت نمودند.آن عالم می گوید: من كتابی داشتم كه سالها با زحمت و مشقّت زیادی آن را نوشته بودم و چون خیلی مورد علاقه ام بود در سفر و حضر با من همراه بود، اتفاقاً كتاب یاد شده نیز به سرقت رفت، به ناچار به یكی از سارقین گفتم من كتابی در میان اموالم داشتم كه شما آن را به غارت برده اید و اگر ممكن است آن را به من برگردانید زیرا بدرد شما نمی خورد آن شخص گفت: ما بدون اجازه رئیس نمی توانیم كتاب شما را پس بدهیم و اصلاً حق نداریم دست به اموال بزنیم
گفتم: رئیس شما كجا است. گفت: پشت این كوه جایگاه او است لذا من به همراهی آن دزد به نزد رئیسشان رفتیم، وقتی وارد شدیم دیدم كه رئیس دزدها نماز می خواند. موقعی كه از نماز فارغ شد آن دزد به رئیس خود گفت: این عالم یک كتابی بین اموال دارد و آن را می خواهد و ما بدون اجازهی شما نخواستیم بدهیم من به رئیس دزدها گفتم: اگر شما رئیس راهزنان هستید، پس این نماز خواندن چرا؟ نماز كجا؟ دزدی كجا؟ گفت: درست است كه من رئیس راهزنان هستم ولی چیزی كه هست، انسان نباید رابطهی خود را با خدا به كلّی قطع كند و از خدا تماماً روی گردان شود، بلكه باید یک راه آشتی را باقی گذارد. حالا كه شما عالمید به احترام شما اموال را برمی گردانیم. و دستور داد همین كار را كردند و ما هم خوشحال با اموالمان به راهمان ادامه دادیم.
پس از مدّتی كه به كربلا و نجف برگشتم، روزی در حرم امام حسین (علیه السّلام) همان مرد را دیدم كه با حال خضوع و خشوع گریه و دعا می كرد. وقتی كه مرا دید شناخت و گفت: مرا می شناسی؟گفتم: آری! گفت: چون #نماز را ترک نكردم و رابطه ام با خدا ادامه داشت، خدا هم توفیق توبه داده و از دزدی دست برداشتم و هر چه از اموال مردم نزد من بود، به صاحبانشان برگرداندم و هر كه را نمی شناختم از طرف آنها صدقه دادم و اكنون توفیق توبه و زیارت پیدا كردهام
📚كتاب پاداشها و كیفرها
eitaa.com/fatemiioon_news
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
❤️#آیت_الله_دستغیب (رحمه الله علیه) در کتاب گناهان کبیره در مورد نا #امیدی می گوید:
پس از شرک به خدا هیچ گناهی بالاتر از یاس نیست، زیرا هر گناهی از شخص سر زند تا وقتی که مایوس نباشد ممکن است در صدد #توبه برآمده و با #استغفار آمرزیده شود ولی شخص ناامید آمرزیده شدنی نیست زیرا امیدی به آمرزش خداوند ندارد تا توبه کند.
ایشان ادامه می دهد: از این گذشته یاس سبب جرات بر جمیع گناهان می شود چون که می گوید من که عذاب می شوم چرا خودم را از شهوت دنیا دور کنم؟
#شهیددستغیب (رحمه الله علیه) در ادامه می گوید: یکی از موارد امید به خداوند همین اجابت دعا است. چه بسیار اشخاص که مضطر و از اسباب بریده بودند و پروردگار عالم امر آنها را اصلاح فرموده و حاجت آنها را عطا فرموده است. چه بسیار مریض هایی که از اسباب عادی بریده و از شفا یافتن مایوس بودند، در اثر صدقه و دعا شفا یافته اند. چه بسیار فقیرهایی که بدون سبب های معمولی ثروتمند گردیده اند. چه مبتلاهایی که به بلاهای عجیب مبتلا بوده و پروردگار عالم آنها را از راهی که گمان نمی کردند نجات داد و کتب روایات و سیر تواریخ از این داستان ها پر است.
📚منبع: کتاب گناهان کبیره، صفحه 84 و صفحه 88
eitaa.com/fatemiioon_news
🍃🍃🍃🍃🍃🍃💗
#جوان_دزد_و_زن_زیبا
🌼🍃در میان یاران پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله و سلم) جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه دربارهاش نمیداد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شبها به خانههای مردم دستبرد میزد.
🌼🍃یک بار، هنگامی که روز بود، خانهای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانهای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر میبرد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه میزیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت میگذراند.
🌼🍃دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهرهای از مال و ثروت، و بهرهای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:
«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّهدار کردم، پس از مدّتی میمیرم و به دادگاه الهی خوانده میشوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»
🌼🍃از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:
🌼🍃«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت.
شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم.
شب گذشته، سایهای روی دیوار خانهام دیدم.
احتمال میدهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم.
از شما میخواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمیخواهم؛ زیرا از مال دنیا بینیازم.»
🌼🍃در این هنگام، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاهی به حاضران انداخت.
در میان آن جمع، نظر محبتآمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند.
سپس از او پرسید: «ازدواج کردهای؟»
– نه!
– حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟
– اختیار با شماست.
🌼🍃پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زن را به ازدواج وی در آورد
و سپس فرمود: برخیز و با همسرت به خانه برو!
جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانهاش رفت
و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.
زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفتزده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
🌼🍃جوان پاسخ داد:
«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد.
من همان دزدی هستم که دیشب به خانهات آمدم،
ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم
و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و #توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود.
به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»
زن لبخندی زد و گفت: «آری، #نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است.
eitaa.com/fatemiioon_news
#یک_نکته_از_هزاران 🌱
دوازده گروه از امت پیامبـر ﷺ در گوشه ای از روز وحشت....
🌺رســــول الله فرمودنــــد:
در روز قیامت دوازده گروه از امت من به شکل های مختلف از #قبر حشر می گردند.
1 ــ گروهی حشر می شوند که دست و پا ندارند. آن ها کسانی هستند که با دست و پای خود #همسایه_ها را اذیت و آزار می دهند.
2 ــ گروهی بر صورت محشور می شوند. این ها کسانی هستند که در #نمازهای پنج گانه خود همواره ضعف و سستی نشان داده اند.
3 ــ گروهی که شکم های بسیار بر آمده دارند که مملو از مار و عقرب است. کسانی هستند که #زکات امول خود را ادا نکرده اند.
4 ــ کسانی هستند که از دهان هایشان خون جاری است. آن ها در معاملات با یکدیگر حقه بازی و #دروغ گویی کرده اند .
5 ــ کسانی هستند که بدن های آن ها باد کرده و بد بو شده است. این ها کسانی هستند که از ترس و بیم مردن #گناه کرده اند ولی از خداوند نترسیده و گناه کرده و بدون #توبه مرده اند.
6 ــ کسانی هستند که حلقوم ندارند. آن ها در دنیا گواهی و شهادت #دروغ می دادند.
7 ــ کسانی هستند که از دهانشان خون و آب بد بو جاری می شود این ها شهادت و گواهی خود را در مسیر #حق نداده اند.
8 ــ کسانی هستند که با سر شکستگی و خجالت از قبور محشور می شوند. آنان که بر روی سر حرکت می کنند، همان #بزهکاران می باشند.
9 ــ کسانی هستند که با صورت سیاه و چشم های سبز رنگ و با شکمی پر از آتش محشور می شوند. این ها مال #یتیم را خورده اند.
10 ــ کسانی هستند که به انواع امراض مبتلا هستند. این ها #نافرمانی پدر و مادر را کرده اند.
11 ــ کسانی هستند که با چشم و قلب کور محشور می شوند و دارای دندان های بسیار و لب های کشیده و بسیار بدبو می باشد. این ها کسانی هستند که در دنیا عادت #مشروب خوردن داشته اند.
12 ــ گروه آخر مومنین راستینی هستند که همچون برق تیز از چشم انسان بگذرد به بهشت می روند و فرشتگان اعلام می کنند این ها کسانی هستند که #اعمال_صالح انجام داده اند و از گناهان پرهیز کرده اند و نماز های پنج گانه را محافظت نموده و بر سر توبه مرده اند امروز پاداش آنها بهشت، مغفرت، رحمت و رضایت خداونداست
eitaa.com/fatemiioon_news
🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸
🌸🍃
🌸
💚امام صادق عليه السلام :
به كسي كه چهار چيز داده شود از چهارچيز ديگر محروم نيست:
🍀به كسي كه توفيق #دعا داده شود:
از #استجابت محروم نمیشود.
🍀به كسي كه توفيق استغفار داده شود
از #توبه محروم نمیشود.
🍀به كسي كه توفيق شكر نعمت داده شود از افزايش نعمت محروم نمیشود.
🍀به كسي كه صبر و شكيبایی عطا شود
از اجر آن محروم نشود.
📙خصال مرحوم شيخ صدوق ج١ص١٩٢
انتشار پست ثواب جاریه درپی دارد.🌺
http://eitaa.com/fatemiioon_news
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
*💠پنج حدیث در باب #توبه
♦️»رسول الله-صلی الله علیه وسلم-فرمودهاند:
*🔹«خداوند شب هنگام آماده پذیرش توبه گناهکاران روز است و روز منتظر توبه گناهکاران شب می ماند تا آنکه خورشید غروب کند»*
📕(صحیح مسلم)
♦️»رسول الله -صلی الله علیه وسلم-فرمودهاند:
*🔹«اگر آنقدر خطا كنيد كه خطاهايتان به خورشيد برسد، سپس توبه كنيد. خداوند توبه شما را ميپذيرد»*
📕(رواه ابن ماجه)
♦️»رسول الله -صلی الله علیه وسلم-فرمودهاند:
*🔹«كسی از گناه توبه كند همچون كسی است كه اصلاً گناه نكرده است»*
📕(رواه ابن ماجه)
♦️»رسولالله-صلی الله علیه وسلم-فرمودهاند:
*🔹«هرکس پیش از طلوع خورشید از مغرب توبه کند، الله توبهاش را میپذیرد»*
📕 (صحیح مسلم)
♦️»رسول الله -صلی الله علیه وسلم-فرمودهاند:
*🔹«شادماني خداوند نسبت به توبه ی بندهاش [هنگامي كه به درگاه او توبه كند] از شادماني يكي از شما كه شتر گم شدهاش را در بيابان پيدا كند، بيشتر است»*
📕. (رواه احمد)
*⬅️»برادر و خواهر مسلمان!گشودن در توبه به سوی بندگان از بزرگترین نعمت های الهی محسوب می شود و الله متعال آن را چراغی قرار داده است برای دل های شکسته و اشک های خشکیده تا راه خود را به وسیله آن پیدا کنند.*
〽️» پس بنابراین هرچه زودتر:
*▪️{...تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحًا...}*
*✔️«به سوی الله توبهی خالصی نمایید»*
(حدید/8)
🔹از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که پیامبر ﷺ فرمودند:
🔸«لَلَّهُ أَشَدُّ فَرَحًا بِتَوْبَةِ أَحَدِكُمْ مِنْ أَحَدِكُمْ بِضَالَّتِهِ إِذَا وَجَدَهَ» [صحیح مسلم]
🔸«الله با توبه یکی از شما، بیشتر خوشحال میشود، از آن کسی که گمشدهی خود را [در بیابان] بیابد.
http://eitaa.com/fatemiioon_news
✨امام على عليه السلام:
🌾هرگاه گناهى مرتكب شدى، به محو آن با #توبه بشتاب
📚 تحف العقول، صفحه ۸۱
http://eitaa.com/fatemiioon_news
💞روزی حضرت عیسی (علیهالسلام) از صحرایی میگذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (علیهالسلام) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل #توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!
به نقل از: محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج۱
http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
✖️ اونوقتها که هنوز #توبه نکرده بودم، حالم بهتر بود، اینقدر دلشوره نداشتم!
✖️ از وقتی تصمیم گرفتم عصبانی نشم، اوضاع بدتر شده، روزی بیست بار از کوره در میرم!
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
http://eitaa.com/fatemiioon_news
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله:
#توبه را به تاخیر مینداز که لحظه #مرگ بیخبر و ناگهانی میرسد؛
http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نام کلیپ: اصرار باهوده یا بیهوده
موضوع: #توبه
🔗 آدرس لینک کامل این جلسه:
https://www.aparat.com/v/ZeBWy
🐒🦏🦈🐬
🍀🌺☘🌸🌿🌹🌱🌷🌾
http://eitaa.com/fatemiioon_news