﷽ #احکام_طهارت
❓پرسش
آفتاب با چه شرایطی پاک کننده است؟
✅ پاسخ:
1️⃣ از بین رفتن عین نجاست؛
2️⃣ تر بودن محل نجاست و اگر خشک باشد باید بوسیله مایعی آن را تر کنند؛
3️⃣ چیزی مانع تابش خورشید نباشد؛
4️⃣ آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشک کند؛
5️⃣ در یک مرتبه و به تنهایی چیز نجس را خشک کند.
منبع: کتاب «احکام کاربردی؛ نجاسات و مطهرات»، اسماعیل زارعی، ص 62، س 42.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
۱۸ دی ۱۴۰۱
﷽ #احکام_تقلید
❓پرسش
در چه صورت می توان مرجع تقلید را تغییر داد؟
📝پاسخ
اگر بخواهد بعد از عمل، به فتوای مجتهد دیگر عمل کند در این صورت حکم رجوع و عدول را پیدا می کند.
بدیهی است که عدول در تقلید و تغییر دادن مرجع تقلید اگر یقین و علم پیدا کند که آن مرجع دیگر اعلم است؛ لازم است.
*اما در صورت علم به تساوی آیا باز عدول جایز است یا نه؟
-آیت الله خامنه ای: بنابر احتیاط واجب، رجوع به مساوی جایز نیست.
- آیات عظام مکارم و نوری: در خصوص مسائلی که تقلید (عمل) کرده، رجوع به مساوی جایز نیست.
- آیات عظام بهجت و سیستانی: اگر در علم و ورع مساوی باشند، رجوع به مساوی در مسائل غیر مرتبط به هم جایز است؛ برای مثال نمی تواند در مسائل احکام روزه مسافر باقی بماند و در احکام نماز رجوع کند.
- آیت الله وحید: باید به فتوایی عمل کند که مطابق احتیاط است و اگر احتیاط ممکن نبود و یا مشقت داشت، می تواند به فتوای دیگری عمل کند..
- آیت الله صافی: در خصوص مسائلی که یاد گرفته، بنابر احتیاط واجب رجوع به مساوی جایز نیست.
- آیت الله تبریزی: در خصوص مسائلی که یاد گرفته، رجوع به دیگری جایز نیست.
- آیات امام و فاضل: آری، رجوع به مساوی جایز است.
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
۱۸ دی ۱۴۰۱
۱۸ دی ۱۴۰۱
۱۸ دی ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏🌺... الهی
امروز به برکت صلوات
بر محمد و آل مطهرش (ع)
به من و همه ی دوستان
و عزیزانم، خیر و برکت
و روزی فراوان وحلال
عطا بفرما، الهی آمین
صبح یکشنبه تون
معطر به عطر صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
@Manavi_2
۱۸ دی ۱۴۰۱
۱۸ دی ۱۴۰۱
#مراقبه_معنوی
🌺برنامه یکشنبه 18 دی ماه:
1- یک صفحه قرآن با توجه به معنی
2- صد مرتبه ذکر روز با توجه به معنی
3-ناهار نصف مقدار همیشگی و بدون مخلفات
4- قرائت بخش سوم دعای 16 صحیفه سجادیه
۵- ازساعت 16تا 24، ((چالش نیت تقرب))
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
۱۸ دی ۱۴۰۱
۱۸ دی ۱۴۰۱
۱۸ دی ۱۴۰۱
🌺بزرگي گفت : وابسته به خدا شويد .
🍃پرسيدم : چطوري ؟
🌺گفت : چطوري وابسته به يه نفر ميشي ؟
🍃گفتم : وقتي زياد باهاش حرف مي زنم زياد ميرم و ميام .
🌺گفت : آفرين .زياد با خدا حرف بزن . زياد با خدا رفت و آمد کن
🎀✨🎀✨🎀✨🎀✨🎀
🌺بزرگي ميگفت:
💛🍃وقتي دلت با خداست،
بگذار هر کس ميخواهد دلت را بشکند...
❤️🍃وقتي توکلت با خداست،
بگذار هر چقدر ميخواهند با تو بي انصافي کنند...
💚🍃وقتي اميدت با خداست،
بگذار هر چقدر ميخواهند نا اميدت کنند...
💜🍃وقتي يارت خداست،
بگذار هر چقدر ميخواهند نارفيق شوند...
هميشه با خدا بمان.
چترِ پروردگار، بزرگترين چترِ دنياست...
@Manavi_2
۱۸ دی ۱۴۰۱
۱۸ دی ۱۴۰۱
#بسم_رب_العشق ❤️
#رمان
#قسمت_سی_ششم
#جانمــ_مےرود
#فاطمه_امیری
محمود که نمی خواست کم بیاورد پوزخندی زد
ـــ من جام تو آشغالدونیه یا تو بگم ؟؟
بگم مردم بفهمن اون شب با چندتا پسر می خواستی سوار ماشین بشی تا برید ددر ددور یکی جلوتونو گرفته زدید ناکارش کردید دختره ی خراب
شهاب که از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود یقه محمود را گرفت و محکم به دیوار کوبوند
ــــ ببند دهنتو ببند
رو به مریم گفت ببریدشون داخل
مریم و شهین خانم مهیا و عطیه رو به داخل خانه شان بردند با صدای آژیر پلیس مردم متفرق شدن بعد از اینکه چندتا سوال از شهاب پرسیدن محمود را همراه خود بردند
محمد آقا که تازه رسید بود شهاب برایش قضیه را تعریف کرد
شهاب یا الله گفت و وارد خانه شد
مریم در حال پانسمان کردن پیشانی مهیا بود شهین خانم هم برای عطیه آب قند درست کرده بود با اومدن محمد آقا و شهاب عطیه سراسیمه از جایش بلند شد
محمد آقاــ سلام دخترم خوبی
عطیه ـــ خوبم شکر شرمندم حاج آقا دوباره شما و آقا شهابو انداختم تو زحمت
ـــ نه دخترم این چه حرفیه
ـــ مریم اروم تر خو .سلام حاج آقا منم خوبم
محمد آقا و شهین خان خندیدند
ـــ سلام دخترم زدی خودتو داغون کردی که
مهیا محکم زد رو دست مریم
ـــ ای بابا ارومتر
مریم باشه ای گفت و ریز خندید
ـــ حاج آقا من که کاری نکردم همش تقصیر شوهر این عطیه است
رو به عطیه گفت
ـــ عطیه قحطی شوهر بود
با این ازدواج ڪردی
مریم چسب را روی زخم زد
ـــ اینقدر حرف نزن بزار کارمو تموم کنم
محمد آقا لبخندی زد
ـــ مریم بابا ،مهیا رو اذیت نڪن
مریم اخم بامزه ای کرد
ـــ داشتیم بابا
مهیا دستش را به علامت تشکر بالا اورد
ـــ ایول حمایت
شهاب گوشه ای ایستاد و سرش را پایین انداخت و به حرف های مهیا اروم می خندید
مریم وسایل پانسمان را جمع ڪرد
ـــ میگم مهیا یه زخم دیگه رو پیشونیته این برا چیه
مهیا دستی به زخمش کشید
ـــ تو دانشگاه به یکی خوردم افتادم
مهیا بلند شد مانتوش را تکوند
ـــ عطیه پاشو امشب بیا پیشم
ــــ نه ممنون میرم خونمون
ـــ تعارف نکن بیا دیگه
شهین خانم دست عطیه رو گرفت
ــــ راست میگه مادر یا برو با مهیا یا بمون پیش ما
عطیه لبخندی زد
ــ چشم میرم پیش مهیا
همه تا دم در همراه عطیه و مهیا رفتند
عطیه ـــ شب همگی بخیر خیلی ممنون بابت همه چیز
مهیاـــ شبتون بخیر حاج خانوم به ما که آب قند ندادید ولی دستت درد نکنه
شهین خانم با خنده گفت
ـــ ای دختره بلا.فردا می خوایم سبزی پاک کنیم برا روز نهم محرم بیا بهت آب قندم میدم
ـــ واقعا ??میشه دوستمم بیارم
ــــ آره چرا ڪه نه
ـــ خب پس شب بخیر
مهیا به طرف در خانه رفت و بعد از گشتن تو کیفش کلید را پیدا کرو و در را باز کرد
#ادامه_دارد ....
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
۱۸ دی ۱۴۰۱