به روایت از همسر #شهید :
ازدواجمان سنتی و معرفی من به واسطه دوست مشترک خواهر شوهرم و خواهر خودم بود.
#همسرم خیلی #صبور بودند،بعضی وقتها خیلی سر به سرش میگذاشتم تا بالاخره یک جا عصبانی بشه و به اصطلاح از کوره در بره ،ولی اصلا و ابدا هیچ نشانهای از #عصبانیت در او نمیدیدم.
🍃⚘🍃
خیلی #مهربان و #همراه من بود؛ به خصوص در #درسم. شبهای امتحان تا صبح پا به پای من #بیدار میماند . رشته تحصیلی من در دانشگاه نقاشی بود و کار عملی زیاد داشتم،
#حمیدرضا خیلی #کمکم میکرد و گاهی حتی برخی از #طراحیهای من را هم #میکشید. خیلی توصیه میکرد که درسم را تا دکترا ادامه بدهم و البته #مشاور خوبی در #همه #زمینهها برای من بود.
🍃⚘🍃
توی #دفترچه یادداشتی که #سوریه دنبالش بود، برنامه #هفتگی من را داشت و مرتب #پیگیر کارهای درسی من بود.😭
🍃⚘🍃
#حمیدرضا ماموریتهای زیادی به #سوریه داشت و هربار که خانواده از من جویا میشدند کجاست و کدام شهر، جوابم این بود که من از جای ماموریتش بیاطلاعم و واقعیتش هم همین بود. من فقط میدانستم #سوریه است.
🍃⚘🍃
#شهیداحمد خطيبي، فرزند مصطفي و ملك ابن يمين، در بيست و پنجم تير ماه سال ۱۳۴۲ در اصفهان به دنيا آمد.
مصطفي خطيبي، پدرش، مي گويد:« در دوران خردسالي احمد، گرفتار و بي كار بودم و به همراه همسرم نزد فردي كه تفأل باقرآن مي زد رفتيم، ايشان گفتند: خداوند هفت فرزند به شماميدهد.» اولين فرزند خانواده بود. از همان كودكي به #قرآن علاقه داشت.
🍃⚘🍃
با اينكه خيلي بازيگوش بود ولي گاهي در جلسات قرآن حضور پيدا مي كرد.
مادرش بسيار عفيف و با حيا بود و #احمد اين خصلت را از مادرش آموخته بود. با خواهر و برادرهايش #مهربان بود. با آنكه فعال و پرجنب و جوش بود اما هنگام صبحت كردن با ديگران #آرام و#مودب به سخنان آن ها گوش مي داد.
🍃⚘🍃
به پدر و مادر بسيار #احترام مي گذاشت. مخصوصاً مادر را بسيار دوست داشت و در انجام كارها او را ياري مي كرد. وضعيت اقتصادي خانواده مطلوب نبود و #احمد از همان ابتدا بامحروميت و كمبودها آشنا گشت. علاقه زيادي به درس داشت و درسش خوب بود.
كسي را از خودش نمي رنجاند، معمولاً جاذبه اش خيلي بيشتر از دافعه اش بود و به همه علاقه داشت.
🍃⚘🍃
۳