- زمین گیرنشید ، آسمان گیر بشید . .
#تلنگرانه
https://eitaa.com/Martyrs_555
~میدانۍ...🕊°💔°
+رسیدهامبهجایۍڪهوقتۍتونباشۍ
+همهبودنها پوچند...):
+مۍﺷﻮﺩبیایۍ؟؟...💔
+ﺑﻴﺎیۍﻭﺑﺮﺳﻄﺮﺁﺧﺮﺩﻓﺘﺮﺩﻟﺘﻨگۍﻫﺎﻳﻢ
~ﻳڪ«ﺗﻤﺎﻡﺷﺪ؛آﻣــﺩﻡ»ﺑﻨﻮیسۍツ
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ
https://eitaa.com/Martyrs_555
~🌱🌸گفتم دارم از استرس میمیرم
گفت یه ذکر بهت میگم هر بار گیر کردی بگو ؛ من خیلی قبول دارم گره کار منم همین باز کرد( آخه خودشم به سختی اجازه خروج گرفت)
گفتم باشه داداش بگو
گفت تسبیح داری📿
گفتم اره
گفت بگو الهی به رقیه سلاماللهعلیها حتما سه ساله ارباب نظر میکنه
منتظرتم
قطع کردم چشممو بستم شروع کردم
الهی به رقیه سلاماللهعلیها الهی به رقیه سلاماللهعلیها...✨
10 تا نگفتم که یهو گفت این 5 نفر اخرین لیسته بقیش فردا
توجه نکردم همینجور ذکر گفتم که یهو اسممو خوندن
بغضم ترکید😭
با گریه گرفتم رفتم سمت خونه حاضر بشم
وقتی حسین رو دیدم گفتم درست شد
اشک تو چشمش حلقه زد گفت الهی به رقیه سلاماللهعلیها(:💔
#شهید_حسین_معز_غلامی🌱
https://eitaa.com/Martyrs_555
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به داداش آرمان ام الهام شده بود شهید میشه 😭💔
https://eitaa.com/Martyrs_555
#خاطره✨
|انگشتر...|
موتور آرمان را دزدیده بودند.
چند روز قبل از شهادتش دنبال وام بود تا برای خودش موتور بخرد؛برای ڪمڪ هزینہ هم میخواست انگشترش رابفروشد.
هربار ڪہ قصد این ڪار را میڪرد
میگفت:[دلم نمیاد این انگشتر رو بفروشم،بہ همہ ضریحها متبرڪش ڪردم]
-آخرِسرهمباانگشترشروضہهارا
برایمازندهڪرد .
_بهروایتازرفیقِشهید
https://eitaa.com/Martyrs_555
🕊:حکایت معراج شهدا شنیدن دارد...
ماجرای دعوت مادر برای حضور در معراج شهدا از سوی فائزه خود حکایتی شنیدنی دارد. مادر میگوید: فائزه هر دو هفته یک بار به معراج شهدا میرفت و مرا هم دعوت میکرد و میگفت: شما هم بیا معراج شهدا. همکلاسیها و دوستانم همراه مادرانشان به معراج شهدا میآیند، شما هم بیا. من میگفتم: نه فائزه جان من نمیتوانم، اگر بیایم اعصابم به هم میریزد، تاب دیدن پیکر شهدا را در معراج ندارم، اما خیلی طول نکشید که با پای خودم به معراج رفتم، ولی دیگر فائزه نبود. او با شهادتش من را به معراج شهدا برد. با خودم فکر میکردم حالا فائزه میگوید: آنقدر به شما گفتم بیا و نیامدی، حالا با شهادتم تو را به اینجا کشاندم. فائزه هر زمان برنامهای در معراج بود میرفت و در برنامهها شرکت میکرد. گاهی برای خواندن زیارت عاشورا و زیارت شهدای گمنام خودش را به معراج شهدا میرساند.
گاهی هم ماهانه همراه با دیگر دوستانش پولی جمع میکردند و رنگ و قلم تهیه میکردند و برای پررنگکردن نوشتههای روی سنگ مزارشهدا به بهشت زهرا میرفتند.
📜|نقل از مادر شهیده فائزه رحیمی
https://eitaa.com/Martyrs_555