eitaa logo
🇮🇷🌹محفل شهدایی حفظ آثار شهرستان تاکستان 🌹🇵🇸
534 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
11 فایل
در دفترخاطرات مابنویسید: ماهرچه داریم ازشهدا داریم: وقتی عقل عاشق شود عشق عاقل می‌شود وشهیدمی‌شوی… هرکسی که معنی((شهید❤️)) و ((شهادت❤️))رابداند برنده اس ودرزندگی اش موفق خواهدشد کپی باذکرصلوات برای ظهورآقا امام زمان(عج)🌹 خادم کانال👇(تبادل) @Yamahdi_564
مشاهده در ایتا
دانلود
●° ° یادم است من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می کردم. چه قبل از ازدواج چه بعدش. اما ابراهیم می گفت باید بنشینیم با همه‌شان منطقی حرف بزنیم. می گفتم: ولی این ها همه‌اش آدم را مسخره می کنند. می گفت: ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند مسئولیم. حق هم نداریم با آن ها برخورد تند بکنیم. از کجا معلوم که توی انحراف این ها تک تک ماها نقش نداشته باشیم؟ گفتم: تو کجایی اصلا که بخواهی نقش داشته باشی؟ تو را که من هم نمی بینم. گفت: چه فرقی می کند؟ من نوعی. با برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی هام. • 🌱° •   🌱° 『°• https://eitaa.com/Martyrs_555
◇ نماز به پا دارید ؛ رسم شهدا ترک نماز نبود حتی در شرایط سخت ... اگر به نماز های احمد کاظمی نگاه می کردیم ، می دیدیم یکپارچه عشق و معنویت بود.  هیچ وقت با حالت خستگی و پراکندگی ذهنی نماز نمی خواند. کسانی که در کنار احمد نماز خوانده اند ، صدای خشوع و تضرع توأم با دل شکستگی او را هنگام رکوع و سجود به یاد دارند. چرا که او واقعا انسان مؤمن و مسلط بر نفس خویش بود. ◇ منبع : سردار سرتیپ فدوی (ماهنامه شاهد یاران – ص۲۵) _ "حاج قاسم سلیمانی" می‌گوید: هیچ نمازی ندیدم، که احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نکند؛ و پیوسته این ذکر: «یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان احمد بود و بعد گریه می کرد. • 🌱° •   https://eitaa.com/Martyrs_555https://eitaa.com/Martyrs_555
• موقع‌خریدِجھیزیھ، خانومِ‌فروشندھ‌به‌گوشیم نگاه‌کردوگفت: این‌عکسِ‌کدوم‌شھیدھ؟(: خندیدم‌وگفتم‌:هنوزشھیدنشده! عکسِ‌شوهرمه ! •   🌱° • 🕊💔 『°• https://eitaa.com/Martyrs_555
«خدایا من خواهان شهادتم نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شـده ام و خـواسته باشم خود را از دستِ این سختی‌ها و ناملایمات دنیوی خلاص کنم. بلکه می خواهم شهید شوم تا اگر زنده‌ام موجودی نباشم که سببِ جلوگیری از رشد دیگران شوم. تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران کند و نهال کوچکی از  جنگلِ انبوه انقلاب را آبیاری کند..» • 🌱° •   https://eitaa.com/Martyrs_555
_پیامی که برای پدر و مادرم دارم این است که اگر خداوند من را قبول کرد و فوز عظیم شهادت را نصیبم کرد هیچ نگرانی نداشته باشند و خیلی هم خوشحال و خونسرد باشند که چنین کسی در خانواده انها بوده و چنین لیاقتی را پيدا کرده که در راه اسلام و امام شهید شود. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج https://eitaa.com/Martyrs_555
- گوشه‌دفتـرش‌نوشــته‌بود: می‌شودپیڪرماهم‌نرسـددست‌ڪسی؟!(: -شھید‌آرمان‌علیوردی☁️🌱 https://eitaa.com/Martyrs_555
گفتم: دارم‌‌ازاسترس‌‌می‌میرم گفت‌:یه‌‌ذکربهت‌میگم‌‌هربارگیرکردی ‌بگو،من‌خیلی‌‌قبولش‌دارم: گره‌ی‌کار ِ‌منم‌همین‌بازکرد💔 (آخہ‌خودشم‌به‌‌‌سختـی‌‌‌اجازه‌ی‌خروج‌گرفت) گفتم: باشه‌‌‌داداش‌بگو، گفت: تسبیح‌داری؟ گفتم: آره،گفت:بگو " الهی‌‌‌بالرقیه‌‌‌سلام‌الله‌علیها"...💔 حتمـاسه‌‌سـاله‌‌ی‌ارباب‌نظرمی‌کنه‌، منتظرتم‌وقطع‌‌‌کردمـ.. چشمموبستم‌‌شروع‌کردم: الهی‌بالرقیہ‌سلام‌الله‌علیها الهی‌بالرقیہ‌سلام‌الله‌علیها ۱۰تا‌نگفتم‌‌که‌‌یهوگفتن: این‌‌پنج‌نفـرآخرین‌لیسته، بقیہ‌اش‌فـردا💔، توجہ‌نکردم‌همینجور‌ذکرمی‌گفتم ڪہ‌یهواسمم‌روخوندن،بغضم‌ترکید باگریه‌‌رفتم‌سمت‌خونه‌‌حاضر‌شم، وقتی‌حسین‌رودیدم‌گفتم:درست‌شد😭💔، اشڪ‌توچشمش‌حلقہ‌زد‌وگفت: "الهی‌بالرقیه‌‌سلام‌الله‌علیها"... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/Martyrs_555
تفحص انگشت و انگشتر مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی والفجر یکدر حال تفحص بودیماما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود. عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود.پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند. ناگهان در خاک‌های اطراف چیزی سرخ رنگ نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست ....جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است.دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است. خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم.علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند. یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم. بچه ها یکی یکی می نشستندو بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بودبا امام حسین (ع) در عصر عاشورا روضه ای بر پا شد ... راوی: مرتضی شادکام کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی، ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫ ◇تفحص شهید♡ _السلام علیک یااباعبدالله 💔🥺 https://eitaa.com/Martyrs_555
. _ناراحت‌بود بهش‌گفتم‌محمدحسین‌چراناراحتۍ؟! گفت:خیلۍ‌جامعہ‌خراب‌شدھ، آدم‌بہ‌گناه‌مۍ‌افته.. رفیقش‌گفت:خد‌اتوبہ‌رو‌ براۍ‌همین‌گذاشته... وگفتہ‌ڪہ‌من‌گناهاتون‌رو‌میبخشم... محمد‌حسین‌قانع‌نشد‌وگفت: وقتۍ‌یہ‌قطرھ‌جوهر‌مۍ‌افتہ‌ روآینہ،شایددستمال‌بردارۍ‌! وقطرھ‌روپاڪ‌کنۍ‌،ولۍ‌آینہ‌کدر‌میشه..(: https://eitaa.com/Martyrs_555
_ وقتی یکی از دوستانش او را در حال باربری در بازار میبیند به او می گوید آقا ابراهیم مردم میبینند! شما قهرمان هستید برای شما زشت است. این کار مناسب باربرهاست. ابراهیم میخندد و می گوید: «کاری کن که اگر خدا تو را دید خوشش بیاید نه مردم!» https://eitaa.com/Martyrs_555
. _شهید حسین علم‌الهدی زیر ذره‌بین ماموران ساواک بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش می‌شوند، وی در پاسخ به این‌که چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.» _دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهه‌های دفاع حق علیه باطل شتافت. 🌹قبل از شهادت حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهج‌البلاغه فراگرفته‌ام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس می‌کنم که روز پرداخت نزدیک است و به‌زودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.» https://eitaa.com/Martyrs_555