eitaa logo
5.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
49 فایل
اینجا کانال دختــران و پسـران دیار حـاج قاسـم است. دهه هشتادی ها و نودی های نســل سلیـــــمانے #نوجوانان ملک سلیمانی 🇮🇷⁩ راه ارتباط با ما ⁦👇🏻 @Clever_Students @teenager_life میتوانید کانال مارا در شاد و روبیکا دنبال نمایید .
مشاهده در ایتا
دانلود
مشق
روزتون زیبا😍 دشت لار رو مشاهده میکنید💙 انگار نقاشیه🤩 #ایران_من ⛰ ╭┈┈┈⋆┈┈────────── 『مارابه‌دوستانت
خلیج همیشه فارس ❤️🤍💚 ↑ تصویری از یک قالیچه قدیمی که در سال ۱۹۷۰ توی عراق بافته شده و روی آن نام به چشم می‌خورد... 🇮🇷 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
مَتي‏ تَرانا وَ نَراكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُريٰ‏؟! کی شود که ما را ببینی و ما نیز تو را ببینیم در حالی كه پرچم ياری را در برابرِ چشمان مردم برافراشته باشی؟! ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واژه وفاق ملی رو این چند روز در رسانه ها خیلی شنیدم 👂🧐 یکسری افراد دارن از این واژه سو استفاده میکنن ، این کلیپ رو ببین، متوجه میشی چی میگم 💯    ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
یکی از قشنگ ترین دسته گلایی که دیدم ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
مشق
#رمان #دمشق_دیارِ_عشق #قسمت_نهم دیگر نمی‌خواستم دنبال سعد آواره شوم که روی شانه سالمم تقلاّ می‌کرد
از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راه‌های منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!» از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمی‌شنید مصطفی چه می‌گوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!» مات چشمانش شده و می‌دیدم دوباره از نگاهش شرارت می‌بارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتی‌بیوتیک گرفتم که تا تهران همراه‌تون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت. سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه می‌رسیم دمشق. تلفنی چک کردم برای بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» وبا محبت گفت:«من تو فرودگاه می‌مونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید خدا همه چی به خیر می‌گذره!» زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او می‌خواست در این لحظات آخر مرهمی بر دلمان باشد که ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به اهل سنت نداشت! این وهابی‌ها حتی ما سُنی‌ها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من هم‌کلام شود که با دستش سرم را روی شانه‌اش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد می‌کنه، می‌خواد بخوابه!» از آیینه دیدم قلب نگاهش شکست؛ او می‌خواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با این همه محبت، سعد از صدایش تنفر می‌بارید. او ساکت شد و سعد روی پلک‌هایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید. چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» مهربانی پاسخ داد :«تو جاده‌ایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت می‌کنم!» خسته بودم، دلم می‌خواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانه‌اش گرم می‌شد که حس کردم کنارم به خودش می‌پیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و می‌دیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ می‌زند که دلواپس حالش، صدایش زدم. مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله می‌زد، دستش را به صندلی ماشین می‌کوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!» تمام بدنم از ترس می‌لرزید و نمی‌دانستم چه بلایی سرش آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش می‌کرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟» زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس می‌کردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینه‌اش شکست و ردّ خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید. هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید. چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمی‌دید من از وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه می‌دیدم باورم نمی‌شد که مقابل چشمانم مصطفی مظلومانه در خون دست و پا می‌زد و من برای نجاتش فقط جیغ می‌زدم. سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من می‌خوام پیاده شم!» و رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانه‌ام از درد آتش گرفت و او دیوانه‌وار نعره کشید :«تو نمی‌فهمی این بی‌پدر می‌خواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»... ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
آرامش شب حاصل آرامش درون است از خدا میخواهم آرامشی الهی دلی شاد❤️ و انگیزه ای قدرتمند💪 برای فردایی زیبا داشته باشید...🌱 شبتون سرشار از عشق خدایی✨ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ 💚
مشق
🌱 روزِ من... با یاد تو آغاز می‌شود. مولای من …♡ ┈┈┈┈┅═🌼═┅┈┈┈┈ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللّٰه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ به نام خداوند بخشنده و مهربان يقيناً براى شما در [روش و رفتار] پيامبر خدا الگوى نيكويى است. ـــــ💖🌸ــہـ۸ـــــہـــــ۸ـــــ 🌙⃟🕊سوره مبارکه احزاب آیه ۲۱ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عیدتووون مباررررک💫❤️ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوری شده به پا تو دل‌ها نور می‌باره زمین از بالا محو جمالشن یوسف‌ها آخرین نبیه... 💐 میلاد پیامبر اکرم (ص) مبارک باد. ♡ ╭┈┈┈⋆┈┈────────── 『مارابه‌دوستانت‌معرفی‌کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
164_62490532275436.mp3
5M
﷽ ‌◉━━━━━━───── ↻ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎶⃟💖 | شیعه جعفری ام تا ابد حیدری ام..💚 🎙 حاج محمود کریمی ♡ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾⌈↝‌ @Mashgh_kerman
تویی که کعبه به دور سر تو‌ می‌گردد رسول آینه‌ها هستی‌ام به قربانت..🤍 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌