eitaa logo
مسجد جامع نارمک
2.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
76 فایل
صفحه رسمی پیام رسان فرهنگی مسجد جامع نارمک - تهران پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما : ۰۹۹۰۹۰۵۰۴۱۵ ارتباط با خادم پیام رسان: @Khadem_MJ شماره کارت صدقات وخیرات 5894637000255429 شماره کارت اطعام 5041727010635033
مشاهده در ایتا
دانلود
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلی الله علیک یااباعبدالله شب زیارتی مخصوص اباعبدالله اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ با یک‌‌ سلام زائر کربلا شوید. کانال در پیام‌رسان‌های ایتا و بله : @MasjedJameNarmak
4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ پدرم تنها به یک دلیل اشک می‌ریخت! 📌ارادت و ارتباط عمیق شهید سید حسن نصرالله با حضرت امام حسین علیه‌السلام کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
رویای مقبل، در شب عاشورا 🔸 مرحوم حاج ملا اسماعیل سبزواری در کتاب «عِدَدُ السُّنَه» کیفیت خواب را از «حزن‌المؤمنین» چنین نقل نموده و گفته که خودش در اصفهان، در خانواده‌ی مقبل، کیفیت خواب را به خط خود دیده است. 🔸 داستان سفر: آن سال که زائران اصفهان به قصد به می‌رفتند، من مردی تهی‌دست بودم. به یکی از دوستانم گفتم: «می‌ترسم بمیرم و آرزوی زیارت روحی‌له‌الفداء در دلم بماند.» او دلش به حال من سوخت و گفت: «اگر جز فقر مشکل دیگری نداری، بیا و تا کربلا مهمان من باش.» 🔸 به اتفاق او و دیگر زوار روانه شدیم، اما نزدیکی ، راه‌زنان شبانه به کاروان حمله کردند و همه را غارت نمودند. ما برهنه و درمانده وارد گلپایگان شدیم. بعضی قرض کردند و رفتند، اما من نه اسباب رفتن داشتم و نه دل برگشتن. 🔸 ماه محرم در غربت: ماه رسید. در حسینیه شهر، من هم شب‌و‌روز در آنجا می‌گریستم. اواخر از فرط گریه خوابم برد... 🔸 ورود به عالم رویا ناگاه خود را در دیدم. به سمت حرم رفتم تا زیارت کنم. شخصی مرا بازداشت و با اشاره گفت: «برگرد، الان وقت زیارت تو نیست.» گفتم: «حرم اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام که ندارد!» گفت: «ای مقبل، الان حضرت سلام‌الله‌علیها با مادرش و ، ، و جمعی از و انبیاء برای زیارت آمده‌اند. صبر کن تا نوبت تو شود.» 🔸 پرسیدم: «تو کیستی؟» گفت: «من فرشته‌ای از حافظان حرمم که برای زوار استغفار می‌کنم.» سپس مرا به صحن برد و گروهی را دیدم که شبیه اهل دنیا نبودند و با خضوع نشسته بودند. آن فرشته پرسید: «آیا اینها را می‌شناسی؟» گفتم: «نه.» گفت: «اینان حضرات هستند که برای زیارت علیه‌السلام آمده‌اند. آنکه بر همه مقدم نشسته، ابوالبشر صفّی‌الله است و آنکه در طرف راست او نشسته، نجیّ‌الله است و در طرف چپش خلیل ا‌لله است و آن یکی است و دیگری است و آن و آن و آن و آن و آن و آن و آن کلیم‌الله و آن روح‌الله است. علیهم‌السلام... » 🔸 در این اثناء دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغل‌های او را گرفته بودند، پس همه انبیاء برخاستند و تعظیم او نمودند و آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست و بعد از لحظه‌ای سربلند کرد و فرمود را بیاورید. پرسیدم: «این کیست؟» گفت: «اشرف کائنات، مصطفی علیه‌صلوات‌الله.» 🔸 ورود و صعود پلکانی محتشم دیدم، مردی خوش‌سیما و کوتاه قد با عمامه ژولیده‌ای بر سر آمد و چون وارد شد تعظیم کرد و ایستاد. پیامبر به او فرمودند: «ای محتشم امشب است، پیامبران برای زیارت فرزندم آمده‌اند و می‌خواهند عزاداری کنند، برو بالای و برای ما مرثیه بخوان.» منبری گذاشتند و در پله اول منبر ایستاد. پیامبر فرمودند: «بالاتر برو.» در پله دوم ایستاد. باز هم فرمودند: «بالاتر.» تا رسید به پله نهم. آنجا پیامبر فرمودند: «حالا بخوان.» حواسم را جمع کردم که ببینم محتشم کدام بند را انتخاب می‌کند که بخواند؟ محتشم شروع کرد به خواندن این بند: 👈 ادامه در پیام بعد کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak