eitaa logo
مسجد جامع نارمک
2.1هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
76 فایل
صفحه رسمی پیام رسان فرهنگی مسجد جامع نارمک - تهران پذیرای پیشنهادات و انتقادات شما : ۰۹۹۰۹۰۵۰۴۱۵ ارتباط با خادم پیام رسان: @Khadem_MJ شماره کارت صدقات وخیرات 5894637000255429 شماره کارت اطعام 5041727010635033
مشاهده در ایتا
دانلود
مرثیه‌ای بر مظلومیت اهل بیت در کربلا 🔸 آنگاه که کاروان اسرا را به قتلگاه کشاندند و دیدگان زنان به پیکرهای خونین شهیدان افتاد، فریادهای جانسوز برخاست. راوی با حسرت می‌گوید: «به خدا سوگند، هرگز فراموش نخواهم کرد که زینب کبری سلام الله علیها با آوایی سوزناک و دلی پراندوه می‌نالید: «یا محمداه! دخترانت به اسیری رفتند و ذریه‌ات به شهادت رسیدند، باد صبا بر مزارشان گرد می‌پراکند. این است که سر از قفا بریده‌اند و عمامه و ردایش به تاراج رفته! پدرم فدای کسی که لشکرش روز دوشنبه به تاراج رفت! پدرم فدای کسی که خیمه‌گاهش پاره‌پاره شد! پدرم فدای کسی که نه غایبی دارد تا به امیدش باشند و نه زخمی تا مداوا شود! پدرم فدای کسی که جانم به فدایش باد! پدرم فدای اندوهزده‌ای که جان سپرد! پدرم فدای تشنه‌ای که جان به جان‌آفرین تسلیم کرد! پدرم فدای کسی که محاسنش به خون آغشته! پدرم فدای کسی که جدش محمد مصطفی است! پدرم فدای کسی که جدش رسول آسمان‌هاست! پدرم فدای کسی که سبط نبی هدی است! پدرم فدای محمد مصطفی! و خدیجه کبری! و علی مرتضی! و فاطمه زهرا! پدرم فدای کسی که خورشید برایش بازگردانده شد تا نماز بخواند!» 🔸 این ، بود بر مزار برادر، که راوی می گوید به خدا سوگند گریه می‌کرد و دوست و دشمن را به گریه می‌انداخت. 🔸 در این هنگام، سلام الله علیها با حالتی پریشان خود را بر پیکر پدرش حسین علیه السلام انداخت. علیه‌السلام کانال نورانی در پیام‌رسان‌های ایتا و بله @MasjedJameNarmak
وداع سوزناک سلام‌الله‌علیها با پیکر غرقه به خون پدر 🔸 سلام‌الله‌علیها لب بر گلوی بریده برادر نهاد... «فقَبَّلَتْ مَوْضِعاً لَمْ یُقَبِّلْهُ نَبِیٌّ وَ لا وَصِیٌّ وَ لا اُمُّهَا الزَّهْراءُ» پس جایی را بوسید که نه پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله، نه علی مرتضی علیه‌السلام و نه مادرش زهرا سلام‌الله‌علیها نبوسیده بودند. - هرگز کسی چون من نبوسید بوسیدم آنجایی که نبوسید نبوسید، نبوسید حتی نبوسید 🔸 سکینه سلام‌الله‌علیها با چشمانی اشکبار پرسید: - عمه جان! این پیکر بی‌جان کیست؟ - حق داری پدرت را نشناسی، این پیکر پدرت است...» ناگاه خود را بر پیکر پدر افکند و دستان کوچکش را به گردن بی‌سر او گره زد... چنان با پدر نجوا کرد که از هوش رفت... 🔸 هنگامی که به هوش آمد، گویی صدای پدر را از عالم رویا شنیده بود که می‌فرمود: «یَا شِیعَتِی! إِنْ شَرِبْتُمْ مَاءً عَذْبًا فَاذْکُرُونِی، أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِیبٍ أَوْ شَهِیدٍ فَانْدُبُونِی» (ای شیعیانم! اگر آب گوارایی نوشیدید مرا یاد کنید، یا اگر غریبی یا شهیدی دیدید برای من نوحه بخوانید) «وَ أَنَا السِّبْطُ الَّذِی مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ قَتَلُونِی، وَ بِجُرْدِ الْخَیْلِ بَعْدَ الْقَتْلِ عَمْدًا سَحَقُونِی» (من آن سبط پیامبرم که بدون جرم و گناهی مرا کشتند، و پس از کشتنم با پایمالم کردند) «لَیْتَکُمْ فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ جَمِیعًا تَنْظُرُونِی، کَیْفَ أَسْتَسْقِی لِطِفْلِی فَأَبَوْا أَنْ یَرْحَمُونِی» (ای کاش همگی شما در روز حاضر بودید و می‌دیدید، که چگونه برای کودک تشنه‌ام آب طلبیدم، ولی بر من رحم نکردند!) 🔸 وقتی خواستند او را از پیکر پدر جدا کنند، با چشمانی پر از اشک فریاد زد: «اگر می‌روید، بگذارید من بمانم و با پدرم نجوا کنم، اگر بمیرم کسی شما را بازخواست نمی‌کند...» ولی نپذیرفتند... پس با آهی سوزان گفت: «برادر شیرخواره‌ام را کشته‌اند... بگذارید لااقل به دیدارش بروم...» در این هنگام، هجوم آوردند... سکینه (س) با پیکر پدر نجوا کرد: «ای پدر! بنگر به سرهای برهنه‌ی ما... به دل‌های سوخته‌ی ما... به عمه‌ی مضروبم... و به مادرم که به هر سو می‌کشندش...» علیه‌السلام کانال نورانی در پیام‌رسان‌های ایتا و بله @MasjedJameNarmak
نجات امام سجاد علیه‌السلام در آستانهٔ شهادت 🔸 در غروب و هنگام تاراج خیام با شمشیر برهنه به خیمهٔ علیه‌السلام هجوم آورد، حضرت سلام‌الله‌علیها با شجاعتی بی‌نظیر خود را بین شمر و امام انداخت و فریاد زد: «لَن تَقتُلُوهُ حَتَّی تَقتُلُونی مَعَهُ!» (او را نخواهید کشت، مگر آنکه مرا هم با او بکشید!) شمر از این صحنه مبهوت ماند و دست کشید. 🔸به نقل روضة الصفا: حمید بن مسلم (یکی از سپاهیان عمر سعد) وقتی دید شمر مجددا شمشیر بر فرقِ بیمارِ بی‌پناه بلند کرده، فریاد زد: «سُبحانَ الله! أَتَقتُلُ غُلامًا مَریضًا؟! إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعَارًا عَلَی العَرَبِ إِلَی یَومِ القِیامَةِ!» (پاک است خدا! آیا این پسرک بیمار را می‌کشی؟! این ننگ تا قیامت بر دوش عرب خواهد ماند!) 🔸در این میان، وارد شد و با نمایشی مسخره، شمر را سرزنش کرد: «أَلا تَستَحی مِنَ اللهِ؟! کَیفَ تَقتُلُ مَریضًا لا یُقاوِمُ؟!» (آیا از خدا شرم نمی‌کنی؟! چگونه بیمارِ بی‌پناهی را می‌کشی؟! او را اگر به حال خود هم بگذاری میمیرد) شمر با بی‌شرمی پاسخ داد: «هَذَا أَمرُ الأَمِیرِ! قَتلُ جَمِیعِ وُلدِ الحُسَینِ!» (این دستور امیر [] است! همهٔ فرزندان باید کشته شوند!) سرانجام با اصرار ، شمر موقتاً دست کشید. ✧ نکتهٔ تلخ: زنان خواستند لباس‌های غارت‌شده را پس بگیرند، عمر سعد دستور داد: «هر چه گرفته‌اید بازگردانید!» اما حمید بن مسلم با تلخی اعتراف می‌کند: «وَ اللهِ! مَا رَدَّ أَحَدٌ شَیْئًا!» (به خدا! حتی یک نفر هم چیزی پس نداد!) > 📜 منابع: > - اخبار الدول (قرمانی) > - روضة الصفا > - ارشاد شیخ مفید > - لهوف سید بن طاووس** علیه‌السلام کانال نورانی در پیام‌رسان‌های ایتا و بله @MasjedJameNarmak
جنایت هولناک پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام 🔸 فرمان وحشیانه عمر سعد: سپس با فریاد از یارانش خواست: «کیست که برای لگدکوب کردن پیکر مطهر پیشقدم شود؟» ده تن از جنایتکاران پیشقدم شدند: ۱. اسحاق بن حیوه (دزد پیراهن امام) ۲. اخنس بن مرثد حضرمی ۳. حکیم بن طفیل سنبسی ۴. عمر بن صبیح صیداوی ۵. رجاء بن منقذ عبدی ۶. سالم بن خیثمه جعفی ۷. واحظ بن ناعم ۸. صالح بن وهب جعفی ۹. هانی بن ثبیت حضرمی ۱۰. اسید بن مالک 🔸 وصف جنایت: «فداسوا الحسین علیه السلام بحوافر خیلهم حتی رضوا صدره و ظهره». مضمون عبارات بسیار دلخراش است و قلم یارای توصیف این حادثه هولناک را ندارد و این بیت کفایت میکند: «لباس کهنه چه حاجت که زیر سم ستور • تنی نماند که پوشند جامه یا کفنش» 🔸 سرنوشت جنایتکاران: آن جنایت‌کاران حرامزاده‌ نزد آمدند؛ اسید بن مالک با افتخار گفت: «ما سینه‌اش را پس از پشت، با اسبان کوبیدیم!» - ابن زیاد به هر یک تنها پاداش ناچیزی داد. ابوعمر زاهد می‌گوید: دیدم هر ده نفر بودند. بعدها اینها را گرفت و دست و پای آنها را به بندهای آهنین بست، و دستور داد اسب بر آنها تاختند و همه را هلاک ساختند. علیه‌السلام کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
پس از شهادت علیه‌السلام؛ واکنش قاتلان و عمر سعد 🔸 دستور عمر سعد برای محافظت از خیمه‌ها: پس از آن، ملعون دستور داد: «گروهی از نگهبانان را مأمور محافظت از خیمه‌های اهل بیت کردند تا کسی به آنان آزار نرساند.» *این اقدام ظاهری برای جلوگیری از هتک حرمت اسرا بود.* 🔸 فریاد ننگین سنان بن انس: سنان بن انس نخعی که از قاتلان امام بود، نزد عمر سعد آمد و با غرور فریاد زد: «اوقِر رِکابی فِضَّةً وَ ذَهَبًا • اَنا قَتَلتُ المَلِکَ المُحَجَّبا قَتَلتُ خَیرَ النّاسِ اُمًّا وَ اَبًا • وَ خَیرَهُم اِذ یُنسَبونَ نَسَبًا» ترجمه: "شتر مرا از سیم و زر بار کن! • من آن پادشاه با حشمت را کشتم کشتم بهترین مردم را از جهت پدر و مادر • و برترینشان را از حیث نسب و اصالت" 🔸 واکنش عمر سعد: عمر سعد با شنیدن این سخنان گفت: «گواهی می‌دهم تو دیوانه‌ای! اگر این سخنان را بشنود، گردنت را می‌زند.» *این نشان‌دهنده ترس عمر سعد از افشای حقایق درباره مقام امام حسین بود.* 🔸 اعتراف مردم به عظمت امام: مردم به سنان بن انس گفتند: «تو حسین فرزند و سلام‌الله‌علیها را کشتی! او بزرگ عرب بود که برای بازپس گیری حکومت از بنی‌امیه قیام کرد.» نقل می‌کند که مردم به سنان گفتند: «اگر تمام خزائن دنیا را هم به تو بدهند، در مقابل کشتن حسین کم است!» کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
وقایع عصر و انتقال سرهای شهدا 🔸 -لعنه‌الله- سر مبارک علیه‌السلام را به همراه و به سوی فرستاد. همچنین دستور داد سرهای دیگر شهدای و -رحمه‌الله علیهم- را جدا کنند که تعداد آن‌ها به ۷۲ سر می‌رسید. این سرها توسط ، و نزد برده شد. 🔸 نقل می‌کند که سر امام حسین علیه‌السلام را به کوفه برد. هنگام شب، درِ کاخ را بسته یافت، بنابراین به خانه‌ خود رفت و سر مبارک را زیر یک قرار داد. او دو همسر داشت؛ یکی از قبیله و دیگری به نام دختر مالک بن عقرب از قبیله 🔸 روایت می‌کند: « به خانه آمد و به بستر رفت. من پرسیدم: چه خبر است و چه آورده‌ای؟ او گفت: برای تو ارمغانی آورده‌ام که تا روزگار باقی است، دولتمند خواهی بود! اینک [علیه‌السلام] در خانه توست.» ادامه می‌دهد: «به او گفتم: وای بر تو! مردم طلا و نقره می‌آورند، اما تو سر پسر پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را آورده‌ای؟ به خدا سوگند، دیگر با تو زیر یک سقف نخواهم ماند!» سپس از بستر برخاست و به حیاط خانه رفت. 🔸 خولی همسر دیگر خود (****) را صدا زد. نوار می‌گوید: *«به خدا قسم، نوری مانند ستونی از آسمان تا آن طشت می‌دیدم و مرغان سفیدی را مشاهده می‌کردم که تا صبح گرد آن پرواز می‌کردند.» صبحگاه، خولی سر را نزد برد. 🔸 در کتاب‌های و آمده که حامل سر امام حسین -علیه‌السلام- بود. وقتی سر را نزد عبیدالله گذاشت، این اشعار را خواند: «جام من را از طلا و نقره پر کن، چرا که من پادشاه پرشکوه را کشتم! کسی که در کودکی به دو قبله نماز خواند و بهترین مردم از لحاظ نسب بود!» عبیدالله از این سخنان خشمگین شد و گفت: «اگر می‌دانستی او چنین مقامی دارد، چرا کشتی‌اش؟ به خدا چیزی به تو نمی‌دهم و تو را نیز به او ملحق خواهم کرد!» سپس دستور داد گردن او را بزنند. علیه‌السلام کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
اسرار آفرینش جاودانه 🔸 زمینه تاریخی و فرهنگی: در عصر (۹۳۰-۹۸۴ ق) با رسمیت یافتن : - سیاست‌های فرهنگی دربار متحول شد - مدیحه‌سرایی برای شاهان کاهش یافت - به عنوان گفتمان مسلط ادبی ترویج شد - شاعران به عاشورایی تشویق شدند 🔸 حکایت رویایی سرایش: "مهرعلی گرکانی" در مقدمه دیوان محتشم که انتشارات کتابفروشی محمودی تهران چاپ کرده می‌نویسد: ۱. الهام اولیه از امیرالمؤمنین علیه‌السلام: - محتشم در سوگ برادرش مرثیه می‌خواند - در رؤیا، امام علی علیه‌السلام را می‌بیند - حضرت می‌فرمایند: «چرا برای فرزندم حسین علیه‌السلام نمی‌نویسی؟» - محتشم می‌پرسد: «از کدام مصیبت آغاز کنم؟» - پاسخ می‌شنود: بگو «باز این چه شورش است که در خلق عالم است.» ۲. تکمیل بیت به دست حضرت حجت عج: - در بیت چهلم (هست از ملال گر چه بری ذات ذوالجلال) محتشم متوقف می‌شود چون نمی‌داند چه بگوید که شایسته مقام ربوبی باشد. - در رؤیایی دیگر، امام زمان عج‌الله‌فرجه می‌فرمایند: بگو «او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال» 🔹 ساختار و ویژگی‌های ادبی: - ۱۲ بند و ۹۶ بیت با تکرار ترجیع‌بند - هر بند به بخشی از واقعه می‌پردازد: * بند ۱-۲: مقدمه و فضاسازی * بند ۳-۵: توصیف روز عاشورا * بند ۶-۸: مصائب اهل بیت * بند ۹-۱۲: نتیجه‌گیری و عبرت‌آموزی - بهره‌گیری از: * (تشبیه، استعاره، جناس) * مناسب حال و هوای مرثیه * تاثیرگذار 🔹 تاثیرات و بازتاب‌ها: ۱. در عصر صفوی: - به سرود ملی شیعیان تبدیل شد - در مراسم رسمی دولتی خوانده می‌شد - نسخه‌های خطی آن در کتابخانه‌های سلطنتی نگهداری می‌شد ۲. در دوره‌های بعد: - الهام‌بخش شاعرانی چون: * (مرثیه‌های عاشورایی) * (ترکیب‌بندهای مذهبی) * (اشعار آیینی) - در و مورد استفاده قرار گرفت ۳. در عصر حاضر: - بر دیوارنگاره‌های و - در مراسم محرم - به عنوان بخشی از عاشورایی - در مذهبی و آیینی 🔹 تحلیل ادبی و عرفانی: - تلفیق با - به کارگیری مذهبی و شیعی - ایجاد جمعی از طریق عاطفی - ارائه مقاومت از طریق بازخوانی عاشورا کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
رویای مقبل، در شب عاشورا 🔸 مرحوم حاج ملا اسماعیل سبزواری در کتاب «عِدَدُ السُّنَه» کیفیت خواب را از «حزن‌المؤمنین» چنین نقل نموده و گفته که خودش در اصفهان، در خانواده‌ی مقبل، کیفیت خواب را به خط خود دیده است. 🔸 داستان سفر: آن سال که زائران اصفهان به قصد به می‌رفتند، من مردی تهی‌دست بودم. به یکی از دوستانم گفتم: «می‌ترسم بمیرم و آرزوی زیارت روحی‌له‌الفداء در دلم بماند.» او دلش به حال من سوخت و گفت: «اگر جز فقر مشکل دیگری نداری، بیا و تا کربلا مهمان من باش.» 🔸 به اتفاق او و دیگر زوار روانه شدیم، اما نزدیکی ، راه‌زنان شبانه به کاروان حمله کردند و همه را غارت نمودند. ما برهنه و درمانده وارد گلپایگان شدیم. بعضی قرض کردند و رفتند، اما من نه اسباب رفتن داشتم و نه دل برگشتن. 🔸 ماه محرم در غربت: ماه رسید. در حسینیه شهر، من هم شب‌و‌روز در آنجا می‌گریستم. اواخر از فرط گریه خوابم برد... 🔸 ورود به عالم رویا ناگاه خود را در دیدم. به سمت حرم رفتم تا زیارت کنم. شخصی مرا بازداشت و با اشاره گفت: «برگرد، الان وقت زیارت تو نیست.» گفتم: «حرم اباعبدالله‌الحسین علیه‌السلام که ندارد!» گفت: «ای مقبل، الان حضرت سلام‌الله‌علیها با مادرش و ، ، و جمعی از و انبیاء برای زیارت آمده‌اند. صبر کن تا نوبت تو شود.» 🔸 پرسیدم: «تو کیستی؟» گفت: «من فرشته‌ای از حافظان حرمم که برای زوار استغفار می‌کنم.» سپس مرا به صحن برد و گروهی را دیدم که شبیه اهل دنیا نبودند و با خضوع نشسته بودند. آن فرشته پرسید: «آیا اینها را می‌شناسی؟» گفتم: «نه.» گفت: «اینان حضرات هستند که برای زیارت علیه‌السلام آمده‌اند. آنکه بر همه مقدم نشسته، ابوالبشر صفّی‌الله است و آنکه در طرف راست او نشسته، نجیّ‌الله است و در طرف چپش خلیل ا‌لله است و آن یکی است و دیگری است و آن و آن و آن و آن و آن و آن و آن کلیم‌الله و آن روح‌الله است. علیهم‌السلام... » 🔸 در این اثناء دیدم بزرگواری از حرم بیرون آمده، در حالتی که دو نفر زیر بغل‌های او را گرفته بودند، پس همه انبیاء برخاستند و تعظیم او نمودند و آن بزرگوار رفت و در صدر مجلس نشست و بعد از لحظه‌ای سربلند کرد و فرمود را بیاورید. پرسیدم: «این کیست؟» گفت: «اشرف کائنات، مصطفی علیه‌صلوات‌الله.» 🔸 ورود و صعود پلکانی محتشم دیدم، مردی خوش‌سیما و کوتاه قد با عمامه ژولیده‌ای بر سر آمد و چون وارد شد تعظیم کرد و ایستاد. پیامبر به او فرمودند: «ای محتشم امشب است، پیامبران برای زیارت فرزندم آمده‌اند و می‌خواهند عزاداری کنند، برو بالای و برای ما مرثیه بخوان.» منبری گذاشتند و در پله اول منبر ایستاد. پیامبر فرمودند: «بالاتر برو.» در پله دوم ایستاد. باز هم فرمودند: «بالاتر.» تا رسید به پله نهم. آنجا پیامبر فرمودند: «حالا بخوان.» حواسم را جمع کردم که ببینم محتشم کدام بند را انتخاب می‌کند که بخواند؟ محتشم شروع کرد به خواندن این بند: 👈 ادامه در پیام بعد کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
رویای مقبل، در شب عاشورا 🔸محتشم شروع کرد به خواندن: کشتی شکست خورده طوفان کربلا در خاک و خون فتاده به میدان کربلا گر چشم روزگار بر او فاش می‌گریست خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا سپس عرض کرد یا رسول‌الله بودند دیو و دد همه سیراب و می‌مکید خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا صدای ناله پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بلند شد و رو به انبیاء فرمودند: ببینید امت من با فرزند من چه کرده‌اند، آبی را که خدا بر سگان و گرگان و کفار مباح کرده، امت من، بر اولاد من حرام کردند. 🔸 پس محتشم با این مرثیه ادامه داد: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سربرهنه برآمد زکوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار در این زمان پیامبران همه دست بر سر می‌زدند، محتشم رو به پیامبران کرد و گفت: جمعی که پاس محملشان بود جبرئیل گشتند بی‌ عماری و محمل، شترسوار پیامبر فرمود بلی این جزای من بود، که دختران مرا در کوچه و بازار مثل اهل زنگبار بگردانند. 🔸محتشم سکوت کرد و ایستاد که پیامبر او را مرخص فرماید و از منبر به زیر آید. حضرت پیامبر اکرم فرمودند: محتشم هنوز دل ما از خالی نشده است بخوان، محتشم شوقی پیدا کرد و به هیجان آمد که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله میل دارد از اشعار او بگرید. را از سر برداشت و بر زمین زد و با دستش اشاره نمود به قبر سیدالشهداء و عرض کرد: «یا رسول‌الله منتظری من بخوانم و بشنوی؟ اینجا نظر کن» این کشته فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست ... خاموش محتشم که دل سنگ آب شد مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد در این لحظه ناگهان فرشته‌ای صدا زد، محتشم! پیامبر از هوش رفت، لذا محتشم از منبر پایین آمد. 🔸 هدیه پیامبر به محتشم چون پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به هوش آمد، ردای مبارک خود را به محتشم دادند. با خود گفتم خاک بر سرت، ! ای بی‌قابلیت، این همه شعر و مرثیه گفته‌ای، حال معلوم شد که پسند نشده، تو حاضر بودی و پیامبر هیچ اعتنایی به تو نفرمود اما فرمود محتشم را بیاورند،... پس خود را بسیار ملامت نمودم و میخواستم زمین شکافته شود و مرا فرو برد و خواستم زودتر از صحن بیرون روم که مبادا آشنایی مرا ببیند و از خجالت آب شوم. 🔸چون روانه شدم، و نزدیک درب صحن رسیدم، دیدم حوریه سیاه‌پوش، از حرم بیرون آمد و دوان‌دوان رفت خدمت پیامبر و عرض کرد یا رسول‌الله دخترت می‌گوید: «دل مقبل شکست، او هم برای فرزندم مرثیه گفته است.» در این هنگام پیامبر فرمود مقبل بیا، دخترم فاطمه میل دارد تو هم اشعار خود را بخوانی... 🔸از خوشحالی چیزی نمانده بود، که جان از تنم خارج شود، آمدم تعظیم کردم و رفتم بالای منبر، در پله اول ایستادم، حضرت نفرمود بالاتر برو فرمود بخوان. دانستم که میان من و محتشم، چقدر فرق است. 🔸 فکر کردم که در مقابل آن مرثیه‌های دلسوز و پر گریه محتشم چه بخوانم، یادم آمد که واقعه شهادت را از همه بهتر به نظم آورده‌ام سه شعر خواندم و عرض کردم یا رسول‌الله! روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان نه ذوالجناح دگر تاب اسقامت داشت نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت هوا زباد مخالفت چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد چون این شعر را خواندم، صدای شیون بلند شد، و صلی‌الله‌علیه‌وآله بر سر می‌زد و می‌گفت ای وای پسر عزیزم! 🔸در این زمان یک مرتبه حوریه‌ای صدا زد، مقبل بس است، دیگر مخوان، سلام‌الله‌علیها روی قبر حسین علیه‌السلام غش کرد. 🔸 هدیه ویژه علیه‌السلام از منبر فرود آمدم در دلم گذشت کاش مرا هم خلعتی مرحمت می‌کردند، که در نزد امثال و اقران، و نزد محتشم سرافراز می‌شدم. که ناگاه دیدم از حرم مطهر، جوانی بی‌سر، و با بدن پاره‌پاره، بیرون آمد، و از حلقوم بریده فرمود: مقبل دلت نشکند، خلعت تو را هم خودم می‌دهم. کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
حنظله؛ نمادِ بی‌صدا 🔸 ، هنرمندِ ، در سالِ ۱۹۶۹ را خلق کرد؛ پسربچه‌ای ده‌ساله با پاهای ، دست‌های پشتِ سر و چهره‌ای که هرگز به سمتِ برنمی‌گرداند. 🔸 این شخصیتِ ساده اما عمیق، به‌سرعت به نمادِ ، و فلسطین تبدیل شد. حنظله فقط یک نیست، او بیدارِ ملتی است که زیرِ ، هرگز نمی‌شود. 🔸 ناجی‌العلی در سالِ ۱۹۸۷ شد، اما حنظله ماند. امروز او در دلِ هر و هر انسانِ جا گرفته است؛ تصویری که بی‌نیاز از کلام، فریاد می‌زند: "!" 🔸 در این کاریکاتور، حنظله همپای گرسنگی کشیده است؛ همان‌جا که و روزانه قربانی می‌گیرد. او هنوز هم ، اما ایستاده است که را انتظار می‌کشد. ✊ ! کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
فاجعه روانی در ارتش رژیم صهیونیستی؛ خودکشی تنها علاج مزدوران رژیم! «وَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» «و هرگز گمان مبر خداوند از آنچه ستمکاران انجام می‌دهند غافل است.» 🔸 آمارهای تکان‌دهنده نشان می‌دهد نظامیان رژیم صهیونیستی در دام افسردگی و یأس گرفتار شده‌اند. تنها در ۹ ماه گذشته، ۱۶ سرباز با خودکشی به زندگی شوم نظامی‌گری پایان داده‌اند. 🔸 این بحران روانی عمیق در حالی رخ می‌دهد که تعداد مبتلایان به اختلال استرس پس از جنگ به ۳۷۷۰ نفر رسیده است. این آمار گویای شکست روانی ماشین جنگی دشمن است. 🔸 تحلیلگران تاکید می‌کنند این روند، آغاز فروپاشی داخلی رژیم صهیونیستی است. همان‌طور که روزبه‌روز قوی‌تر می‌شود، دشمن در و غرق می‌شود. 🔸 جالب آنکه ۵۰ درصد از ۱۹ هزار زخمی این رژیم نیازمند درمان‌های روانی هستند. این یعنی نه برای مردم فلسطین، که برای خود اشغالگران هم آورده است. 🔸 افزایش بخصوص در بین سربازان ذخیره، زنگ خطر جدی برای است. این رژیم که روزی ادعای را داشت، امروز حتی قادر به حفظ سلامت روان سربازانش نیست! 📌 این آمارها ثابت می‌کند است و دشمن غاصب روزبه‌روز به نزدیکتر می‌شود. کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak
میدان ولی‌عصر بمناسبت چهلمین روز شهادت سردار حاج رمضان؛ سنگرِ استوار مقاومت «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» عمران_۱۶۹ «و هرگز کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند را مرده مپندار، بلکه آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌گیرند.» 🔸 سردار شهید ؛ فرماندهی که عمرش را در راه دفاع از حرم و مقاومت گذاشت و سرانجام در مسیر به نائل آمد. 🔸- از همرزمان حاج قاسم بود و سال‌ها در علیه و جنگید. - در ، رشادت‌های بسیاری از خود نشان داد و به مقاومت شهرت یافت. - همیشه می‌گفت: «ما سربازان امام زمان(عج) هستیم و تا آخرین قطره خون از و دفاع می‌کنیم». 🔸درس‌های شهید حاج رمضان 🔹 وفاداری به آرمان‌ها: او ثابت کرد تنها یک شعار نیست، بلکه در و معنا می‌یابد. 🔹 سادگی و مردمداری: با وجود فرماندهی ارشد، هرگز از و فاصله نگرفت. 🔹 استقامت در راه حق: تا آخرین لحظه در ایستاد و به رسید. 🔸وصیت شهید به رزمندگان ▫️ «دشمن را دست کم نگیرید، اما از او نترسید!» ▫️ «پیروزی نزدیک است، اگر به و انقلاب ایمان داشته باشید» کانال در ایتا و بله: @MasjedJameNarmak