🔸 پاسخ یک #دروغ بزرگ که درباره #حضرت_مهدی(عج) رایج کرده اند:
آیا #امام_زمان به هنگام #ظهور، کشت و #کشتار به راه میندازد؟!!😳👆
آیا همه مردم را میکشد؟ یا فقط پیروان #دجال؟
همه مردم #منتظر اویند.. چگونه منتظرانش را بکشد.. او #شیطان را میکشد..
#صلح #عدالت #تبلیغ #شمشیر #آمریکا #امام_زمان #شایعه #امام_مهدی #منجی #انتظار #دوستی #بقیه_الله #حجت_بن_الحسن(ع) #منبر #روحانی #آخوند #مداح #مداحی #روحانیت #مبلغ #جنگ #صهیونیسم
❣ @Mattla_eshgh
🔸 پاسخ یک #دروغ بزرگ که درباره #حضرت_مهدی(عج) رایج کرده اند:
آیا #امام_زمان به هنگام #ظهور، کشت و #کشتار به راه میندازد؟!!😳👆
آیا همه مردم را میکشد؟ یا فقط پیروان #دجال؟
همه مردم #منتظر اویند.. چگونه منتظرانش را بکشد.. او #شیطان را میکشد..
#صلح #عدالت #تبلیغ #شمشیر #آمریکا #امام_زمان #شایعه #امام_مهدی #منجی #انتظار #دوستی #بقیه_الله #حجت_بن_الحسن(ع) #منبر #روحانی #آخوند #مداح #مداحی #روحانیت #مبلغ #جنگ #صهیونیسم
❣ @Mattla_eshgh
مطلع عشق
✍️ #دمشق_شهر_عشق #قسمت یازدهم 💠 احساس میکردم از دهانش آتش میپاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت دوازدهم
💠 حتی روزی که به بهای وصال سعد ترکشان میکردم، در آخرین لحظات خروج از خانه مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس میکرد که "تو هدیه #حضرت_زینبی، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای #عشقم کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم.
حالا در این #غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم میزد و سعد بیخبر از خاطرم پرخاش کرد :«بس کن نازنین! داری دیوونهام میکنی!» و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس میکشید و باز هم مراقبم بود.
💠 در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد :«میخوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمیخوام با هیچکس حرف بزنی، نمیخوام کسی بدونه #ایرانی هستی که دوباره دردسر بشه!»
از کنار صورتش نگاهم به تابلوی #زینبیه ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری میرود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمیدانستم کجاست، ترسیدم.
💠 چشمان بیحالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشارهاش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد :«هیس! اصلاً نمیخوام حرف بزنی که بفهمن #ایرانی هستی!» و شاید رمز اشکهایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد :«تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و #شیعه بودنت کار رو خراب میکنه!»
حس میکردم از حرارت بدنش تنم میسوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم میخواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت :«دیوونه من دوسِت دارم!»
💠 از ضبط صوت تاکسی آهنگ #عربی تندی پخش میشد و او چشمانش از عشقم خمار شده بود که دیوانگیاش را به رخم کشید :«نازنین یا پیشم میمونی یا میکُشمت! تو یا برای منی یا نمیذارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد.
تاکسی دقایقی میشد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام زینب جا مانده بود که دلم سمت #حرم پرید و بیاختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم!
💠 اگر حرفهای مادرم حقیقت داشت، اگر اینها خرافه نبود و این #شیطان رهایم میکرد، دوباره به تمام #مقدسات مؤمن میشدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محلهای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد.
خیابانها و کوچههای این شهر همه سبز و اصلاً شبیه #درعا نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل #اسیری پشت سعد کشیده میشدم تا مقابل در ویلا رسیدیم.
💠 دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف میرفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمیکرد که لحظهای دستم را رها کند و میخواست همیشه در مشتش باشم.
درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرینزبانی کرد :«به بهشت #داریا خوش اومدی عزیزم!» و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان میریخت :«اینجا ییلاق #دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه #سوریه!» و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمیدیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد :«دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیذارم آب تو دلت تکون بخوره!»
💠 یاد دیشب افتادم که به صورتم دست میکشید و دلداریام میداد تا به #ایران برگردیم و چه راحت #دروغ میگفت و آدم میکشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگیام میخندید.
دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمیفهمید چه زجری میکشم که با خنده خبر داد :«به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!» و ولخرجیهای ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم میزد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی میکرد :«البته این ویلا که مهم نیس! تو #دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!»
💠 ردّ خون دیروزم هنوز روی پیراهنش مانده و حالا میدیدم خون مصطفی هم به آستینش ریخته و او روی همین #خونها میخواست سهم مبارزهاش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را #صادقانه نشانم داد :«فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی میرسیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
✍ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت شانزدهم
💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست :«پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!»
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او #هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد :«من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!»
💠 ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته #عربی به گریه افتادم :«شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین...»
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد :«اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!»
💠 نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد #فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد :«اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!»
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر #شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند :«اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!»
💠 و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد :«نمیدونم تو چه #وهابی هستی که هیچی از #جهاد نمی دونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به #خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل #کربلا و #نجف و #زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!»
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد :«این شهر از اول #سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده #رافضی مهاجرت کردن اینجا!»
💠 طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت :«حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن! ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن #ارتش_آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!»
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند :«پس چرا نمیاید بیرون؟»
💠 از #وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد :«الان با هم میریم حرم!» سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت :«اینجوری هم در راه خدا #جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!»
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد :«برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!»
💠 من میان اتاق ماندم و او رفت تا #شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد :«امروز که رفتی #تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم! آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!»
سالها بود نامی از ائمه #شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام #امام_صادق (علیهالسلام) را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
💠 انگار هنوز #زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن #حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
💠 با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت #فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد #حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
💠 بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت :«میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
❣ @Mattla_eshgh
http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc
#عفافگرایی
#ازدواج_بهنگام
✅ میتوانیم برای #ازدواج بچههایمان اقدام کنیم، اما میگوییم:
🌿 "حالا باشد بعد"
🌿 "سربازیاش تمام شود بعد"
🌿 "دو تا برادر جلوتر از او هست"
🌿 "داداشش از دانشگاه فارغالتحصیل شود بعد"
🌿 "خواهرش هنوز عروس است، برود بعد" و...
📌 برای #گناه و #وسوسه_شیطان، بسترسازی نکنیم.
🔶 ازدواج مثل زاییدن است. به زن زائو نمیشود گفت: "صبر کن... هجده نفر قبل تو فارغ شوند، بعد تو..."
⭕️ ممکن است هجده نفر فارغ شوند و این زن بمیرد.
✴️ نوبت یک جایی است که مورد #طبیعی باشد. مثلاً یک جایی که آتش گرفته و برای نجات میآیند، نمیتوانیم بگوییم: "آقا نوبت این است. بله نوبت این است ولی آنجا آتش گرفته است و رعایت نوبت، او را میسوزاند".
⚠️ گاهی وقتها برادر دوم یا خواهر دوم اگر ازدواج نکند خطرناک است، دو تا برادر جلوتر است، خوب جلوتر باشد. نوبتی نیست. همه جا نوبت درست نیست.
✅ یکسری چیزها را باید از #فرهنگ خود برداریم.
🍀 "تا خواهرم عروس نشود"
🍀 "تا جهیزیه خواهرم درست نشود"
🍀 "تا داداشم بیرون نرود"
🍀 "تا کنکور چه نشود"
🍀 "تا سربازی چه نشود"
📛 همینطور خودمان لفت میدهیم و بستری درست میکنیم، برای اینکه #شیطان بیاید و با #وسوسه، دختر و پسر ما را با گناه #منحرف کند.
👤 #استاد_قرائتی
❣ @Mattla_eshgh
#عفافگرایی
#تربیت_جنسی
#نه_به_سقط_جنین
🔴وقتی #فروید رواندرمانی را پایهگذاری کرد، ملقمهای از تجربهمحوری و #مهملات_ذهنی را برای سرک کشیدن به عالم درون، به کار برد.
💥او سوار بر خرکی، سودای فتح ماه داشت. عقل منقطع از وحی به جای گرهگشایی، عقدهگشایی میکند.
♨️فروید، #عقده_جنسی را مرض همهگیر نوع بشر و ریشهی تمام بیماریهای روانتنی معرفی کرد تا مکاتب سکولار از خداخواسته به پشتوانهی این عقبهی تئوریک، در بهرهبرداری از قوهی شهوت برای حکمرانی بر انسانهای بیمایه، بدمستی کنند.
⚠️ایدهی "#سقط_جنین ایمن"، محصول روابط جنسی نا ایمن و باقیات الفاسدات فروید است.
📛ایمان که سقوط کند، سقط ایمن به یک حق تبدیل میشود. روزهای جهانی بشر غربی، روزگار انسانیت را سیاه کرده است.
🔥در محکمهای که #شیطان قاضی است، حق عیاشی جانیان بر #حق_حیات_جنین برتری دارد.
☄️#سبک_زندگی غربی، سالهاست فضولات خود را به فرهنگ عامهی ما پمپاژ میکند.
📌رشد آمار #سقط_جنین در ایران، نسبتی با #فرهنگ ایرانی و اسلامی ما ندارد. مرزبانان فرهنگ، سرِ چشمهی فاضلاب غرب را اگر به بیل نبندند، از این #منجلاب با پیل هم نمیتوان گذشت.
✍️ #زهرا_محسنی_فر
❣ @Mattla_eshgh
🔴 #آیتالله_حائری_شیرازی
⭕️ اگر یکدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید!
💠 اگر کسی، مومنی را به عنوان #مومن در آغوش بگیرد یا با او دیدار کند، مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. چه حرف عجیبی است دربارهی انسان!! این معنای #انسان_شناسی است: «مَن زارَ أخاهُ المُومِنَ کَمَن زارَ اللهَ فی عَرشِهِ»؛ این تعریف انسان است. یعنی انسان موجودی است که میتواند دیدن او به معنای دیدن خدا باشد.
💠اگر همدیگر را دوست ندارید به جایی نمیرسید. وقتی که دوست نداری از او جدایی، وقتی از او جدایی #شیطان تو را تنها گیر میآورد. وقتی تنها گیرت بیاورد میخوردت، قورتت میدهد. شیطان گرگ است دنبال زمانی میگردد که تو از رفقایت جدا شدهای، توصیه میکنم که همدیگر را دوست بدارید و این را به عنوان یک #اصل برای خودتان قرار دهید. جدی بگیرید.
🔰 پ.ن: فراموش نکنید که همسرتان یکی از مصداقهای اصلی این سخنان است.👌
❣ @Mattla_eshgh
🔴 #قهر_و_خنده
💠 قهر کردن، #سمّ مهلکی است که روابط همسران را به شدّت سرد میکند. و توصیه میشود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود.
💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیشقدم شوم و با چه شیوهای قهر او را تبدیل به #آشتی کنم.
💠 فرمولهای زیادی برای این کار وجود دارد اما یکی از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری #شیرین و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد.
💠 در این کار حتما #قلق همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر میتوانید او را بخندانید و فضای #آشتی را برای او آماده کنید.
💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، #شیطان حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به #کینه میشود و راه برگشت را برای فرد سخت میکند.
❣ @Mattla_eshgh
🔰 #ظرف_واژگون / دین داری تحریف شده، حربه آخرالزمانی شیطان ( قسمت اول)
✳️ در آموزه های دینی ما آمده و مکرر هم شنیده اید که دین داری در آخرالزمان از نگه داشتن آتش در دست هم سخت تر است
👌 اما فقط یک جنبه آن تا به حال گفته شد،یعنی آن قسمتی که به خاطر هجوم شبهات ضد دین و زمینه های گناه در جامعه مثل بی حجابی و اختلاط با نامحرم و... انسان نمی تواند دین دار باشد و مدام در حال گناه است و...
⬅️ بله ، این تفسیر هم درست است، اما این فقط یک جنبه ماجراست، ماجرای دیگر هم داریم !
✳️ شیطان را می شناسیم، کم و بیش !
✳️ او هم ما را می شناسد، اما کامل !
🔰 او می داند کسیکه عاشق خداست، عاشق دین است، عاشق اهل بیت (ع) است ، به این راحتی ها دست از دین نمی کشد،به این راحتی هیأت را رها نمی کند ، میداند و خوب هم می داند، زمان رضاخان ملعون این نقشه انجام شد و به جایی نرسید
❓ پس برای چنین اشخاصی شیطان باید راهی دیگر پیدا کند ، اما چه راهی ❓
👌 بله ، دین تحریف شده ، همان چیزی که امیرالمومنین (ع) از آن تعبیر به #ظرف_واژگون کردند .
دینی که دارنده آن ، کار خود را درست می داند ،اما نمی داند که کاریست بی محتوا و غلط
🌺 دقیقا مصداق آیه 104 سوره کهف / زیانکارترین مردم آنها هستند که عمر و سعیشان در راه دنیای فانی تباه گردید و به خیال باطل میپنداشتند که نیکوکاری میکنند!
⬅️ مصادیقی از حربه های آخرالزمانی #شیطان برای این موضوع را تیتروار عرض می کنم:
1️⃣ دین اسلام را فقط رحمانی پذیرفتن و خدایی را قبول کردن که اصلا نه عذابی دارد و نه گنهکاران را عذاب می کند ❌ امثال حسن آقامیری مشغول پیشبرد این پرژه هستند
2️⃣ اسلامی که کاری با سیاست ندارد ، کاری با حکومت ندارد، فقط نماز است و دعا و روزه و قرآن ، اینکه مظلومان جهان زیر ظلم باشند یا در کشور حکومت طاغوت باشد برای آنان مهم نیست، فقط مراقب باشند نمازشان قضا نشود ! ❌ جریان #انجمن_حجتیه مشغول تزریق این فکر در جامعه هستند
3️⃣ هیأت رفتن اما فقط برای سینه زنی شور و بالا و پایین پریدن !
اگر بهترین سخنران و عالی ترین مطالب هم باشد،مهم نیست !
روضه حوانی و سینه زنی آرام هم قبول نیست !
فقط شور و شور وشور و بالا پایین پریدن و حسین حسین گفتن ! حتی قمه هم بزنی خوب است ! حتی هر شعر و هر صفتی به اهل بیت هم بدهی خوب است فقط شور جلسه بالارود، شعور اصلا مهم نیست !!! یعنی یک فرد هیأتی که از دین فقط سینه زدن را می داند، نه احکام شرعی می داند، نه قرآن خواندن معمولی ، نه اصول دین ونه... ❌ جریان شیرازی مدیریت این پروژه را بر عهده دارد و متاسفانه برخی هیأت ها در درون کشور هم دنباله روی آنان هستند حتی ناخواسته !
4️⃣ مدل های حجابی که در فضای مجازی در حال تبلیغ چادر و روسری و ... هستند و به خیال خود در حال تبلیغ حجاب و اسلام هستند اما آنچنان از وسائل تجملی و آرایش غلیظ استفاده می کنند که بیشتر مخاطبین آنها آقایان هستند تا خانمهای خریدار چادر!!! فکر می کنند تبلیغ دین می کنند اما نمی دانند که دارند به نوعی بدن نمایی و بازی گرفتن حجاب را تبلیغ می کنند ❌ این پروژه توسط برخی دختران جوانی که عاشق جذب فالوور و درامد زایی هستند و البته دغدغه تبلیغ دین هم دارند اما عمق دینی بسیار اندکی دارند پیگیری می شود، حتی به غلط !
5️⃣ داد و هوار کشیدن در فضای مجازی و به اندک سندی که حتی معتبر بودنش هم معلوم نیست و تهمتی که هنوز در جایی اثبات نشده، آبروی مسئولین چپ و راست را بردن به اسم اینکه دارند روشنگری می کنند و #عمار انقلاب هستند!!!
👈 کاری که رهبری معظم بارها و بارها از آن نهی کردند و جوانان را به #تقوای_سیاسی دعوت کردند و همچنین به نقد منصفانه ❌ این پروژه هم دنبال کنندگانش افرادی هستند که خود را عدالتخواه می نامند !!! (البته برخی از آنها ، جمع نمی بندیم) ، فکر می کنند عدالت خواهی یعنی هرجا چیزی علیه کسی شنیدی آن را داد و هوار کنی و جار بزنی !!! ، همچنین کسانی که مثلا می خواهند در موضوعات مختلف سیاسی و اجتماعی روشنگری کنند و هرسندی به دست آوردند آن را نشر می دهند و حتی زحمت ذره ای تحقیق به خود نمی دهند که آیا درست است یا غلط ، در حالیکه تهمت و دروغ خود از بزرگترین گناهان هستند که آفت دین می باشند
👌 و جالب اینکه وقتی دروغشان معلوم می شود، حتی جرأت عذرخواهی هم ندارند! اما همچنان خود را مومن و عمار می دانند !!!!!!
⬇️ ادامه دارد...