eitaa logo
کانال تنهامسیری های مازندران
1.1هزار دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
5هزار ویدیو
61 فایل
جهت انتقاد پیشنهاد و ارائه ی مطلب با ادمین ارتباط برقرار کنید.👇👇👇 @Yaa_ss در این کانال مباحث کاربردی و تربیتی موسسه تنهامسیر آرامش ارائه خواهدشد🌟
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 صرفا جهت تامل... 🔹اون موقع که بیرانوند برای حل مشکل عزیمتش به بلژیک پیش عراقچی رفت، رسانه‌های اصلاحطلب با این عکس برای عراقچی رپورتاژ میرفتند.... 🔹اما حالا که بیرانوند در مورد ارتباط عراقچی و یه دلال فوتبال افشاگری کرده به شکایت تهدیدش میکنند! 💬 فهیمه حاجی‌نصیری 🌹 @Mazan_tanhamasir
آقایان! 👇 اینکه میگویید زن ها پیچیده اند گاهی هم بهانه گیر کاملا قبول دارم 👌 اما کافی است به همین زن پیچیده عشق بدهی دوستت دارم هایت را مانند وعده های دارویی سر ساعت به خوردش بدهید. ❤️ بعد بنشینید و ببینید این دارو چه اثر معجزه آسایی دارد آنگاه دیگر پیچیدگی ای در کار نیست زلال، شفاف، معلوم و ساده میشود بدون ذره ای ابهام و بهانه.❤️ ❗️اگر در زن پیچیدگی زیادی میبینید بدانید خیلی وقت است داروی تقویتی دوستت دارم را از او دریغ کرده اید... 🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌💠 محبت خدا به بندگانش را ببینید 🔹 هر گناه یعنی لذت‌های خودت را فراموش کردی، رها کردی... 🌹 @Mazan_tanhamasir
✅پنج کار موجب دور شدن شیطان می‌شود ✍پیامبر اکرم(ص) 💠 آیا شما را از چیزى خبر ندهم كه اگر به آن عمل كنید، شیطان از شما دور شود، چندان كه مشرق از مغرب دور است؟عرض كردند:بله. 🔻فرمودند: 1⃣روزه روى شیطان را سیاه مى كند، 2⃣صدقه پشت او را مى‏ شكند، 3⃣دوست داشتن براى خدا، 4⃣همیارى در كار نیك، ریشه او را می‌كَند، 5⃣ و استغفار شاهرگش را مى ‏زند. 📚:میراث حدیث شیعه/ج۲/ص۲۰/ح۱۸ 🌺 🌹 @Mazan_tanhamasir
❣ السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ ... ✋ 🌱سلام بر تو ای یادگار بهانه خلقت ، ای امید‌ِ مادر ... سلام بر تو و بر روزی که دولت زهرایی‌ات جهان را منور خواهد ساخت ... 🌱مولای‌ من ! کعبه زیباست به شرطی که تو در کعبه درآیی به حرم تکیه نهی ، روی به عالم بنمایی خواستم تا که دعایی بکنم بهر ظهورت چه دعایی بکنم یوسف زهرا ، تو دعایی ... اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ🤲 (عج)♥️ 🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت 🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... ره: اگر هر روز خواندی ، مقدراتت عوض می‌شود...⚡️ ✅ امروز محکم‌تر سربازی و یاریم را تمدید می‌کنم. 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤 التماس دعا ....🌷 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎ 🌹 @Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
🌹‍ بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹 🔖روز دوم چله ی #کنترل_نفس+قرائت سوره #حشر و #زیارت
🌹‍ بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹 سلام و عرض ادب همراهان گرامی🌺 🔖روز سوم چله ی +قرائت سوره و 📌 رفیـق میخوای شهوت خودتو کنترل کنے ؟ اول چـــ👀ــشاتو کنترل کن ❗️ دختر و پسر هم نداره اصلا ... این یه مهـارته ..✌️ 👩🏻نامحــــــرم ، همیشہ نامحـــــرمہ❕ مجازی و حقیقیش تفاوتے نداره... ❌توجیہ نکڹ✋🏻 ♨️با ، فقط خودتو داری عقب میندازی... 🌹 @Mazan_tanhamasir
امام رضا علیه السلام: "نگران نباش و فرزند بخواه، بدان خداوند روزی ایشان را می دهد..." 📚 اصول کافی، ج۶، ص۳ 🌹 @Mazan_tanhamasir
۲۲ ساله بودم که زن میخواستم، هرجا میرفتم خواستگاری نمیشد، تا این که از طرف مسجد محله مون رفتیم مشهد زیارت امام رضا علیه السلام، ازش خواستم که منو، داماد کنه و سرپرستیم رو قبول کنه و برام زن بگیره یه دختری که خودش مدنظرش باشه. آخه با حرفایی که از ازدواجای یک ساله میشنیدم، ترسیده بودم. نمیخواستم ازدواج ناموفقی داشته باشم، توی شهر های بزرگ ریسک ازدواج غیر فامیکی خیلی بالاست، از طرفی هم توی فامیل دختر هم رده سنی من نبود. تا اینکه با یه خانواده ای آشنا شدیم و به صورت سنتی ازدواج کردیم و ۱۶ تیر ۹۸ شب تولد امام رضا تو حرم خودش عقد کردیم، سال ۱۴۰۰ شب تولد حضرت زهرا عروسی کردیم. ۳ماه بعد همسرم بهم گفت من تنهام احساس شدید تنهایی می کنم و واقعا بهتره که الان تا سالمیم و مشکلی نیست بچه دار بشیم من هم از خدا خواسته قبول کردم چون خانمم مشکل کیست تخمدان داشت رفتیم دکتر، سه ماه دارو استفاده کرد و بعدش خوب شد و بعدش هم به طور طبیعی بچه دار شدیم. ۸ ماه از عروسی گذشته بود و ما صاحب فرزند شده بودیم اطرافیان فهمیدن و به شدت با ما برخورد می کردند که چرا الان، هنوز زوده، هنوز بچه اید خودتون، همسرت ضعیفه، تو داری به اون ظلم می کنی، اما گوش هیچ کدوم مون بدهکار نبود. شش هفته که بود رفتیم واسه سونو تو سونوگرافی گفت که کیسه آب جنین دیده میشه اما جنین دیده نمیشه صبر کنید شاید هنوز زوده، تو آزمایشا عدد بتا بالا بود، آزمایش سن بارداری رو ۸ هفته میزد، وقتی رفتیم سونوگرافی فهمیدیم که بچه ها دوقلون، به خاطر همین عدد بتا بالا بوده گفت که زوده، سه هفته دیگه بیاید برای سونو قلب، سه هفته شد و رفتیم دیگه ۸ هفته بود زهرا، با کلی شوق رفتیم دوباره سونوگرافی، بعد از سونوگرافی دوباره گفتند که جنین داخل کیسه ها دیده نمیشه برید و دو هفته دیگه بیاین که میشه ۱۰ هفته، که اگر نبود احتمالا بارداری پوچه... همینجوری تو خیابونای شیراز پرسه میزدیم و ناراحت بودیم، آخرای شب بود رفتیم شاه چراغ زیارت کردیم و برگشتیم خونه. پسر خالم زنگ زد چون فرداش فاطمیه اول بود گفت قرار تو خونه مون سمنو بپزیم ما رو دعوت کرد که بریم هم توی پخت سمنوی حضرت زهرا شرکت کنیم هم خونه شون روضه بود با کمال میل رفتیم، تا صبح سمنو هم می زدیم همش دعا میکردم نذر می کردم که ما دو هفته دیگه بریم و جنینا رو ببینه. دو روز بعد رفتیم پیش متخصص زنان، گفتم که حاضرم همه کاری بکنم، حاضرم، کلی پول بدم هرچند که از نظر مالی اوضاع بدی داشتم، به دکتره گفتم تو یه کاری بکن تو یه دارویی بده این بچه ها سقط نشه، یه خورده دارو داد بعد دو هفته توی ۱۰ هفته رفتیم سونو با کمال تعجب دو تا جنین دیده شد، وقتی صدای قلب هر دو شون رو پخش کرد، انگار تمام دنیا مال من بود خوشحال و خرم رفتیم مطب متخصص زنان واسش گل و شیرینی گرفتم ازش تشکر کردم گفتم که هرچی دارم از تو دارم به خاطر داروهای تو بوده و این بچه ها را از تو می دونم. برگشتیم خونه به خانواده ها گفتیم بچه ها دوقلون در کمال صحت و سلامتی، پدر خانمم از شهرستان اومد شیراز از خوشحالی تو پوست خودشون نمی گنجیدن، چند روزی شیراز موندن و با هم برگشتیم خونه پدرخانمم اینا، پدر خانمم همه فامیلشو دعوت کرد و یه سور حسابی داد. ادامه در پست بعدی...👇👇👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
همه فهمیدن و یه عده خوشحال، یه عده که چرا الان و زوده و از این مزخرفات، دو روز موندیم و برگشتیم خونه. وقتی برگشتیم شیراز به مامانم گفتم که بابای زهرا سور بزرگی داده به جای اینکه خوشحال بشه چهرش در هم رفت و گفت خدا بخیر کنه از چشم بد گفتم مامان ولم کن این مزخرفات و اینا همش خرافات چشم زخمی نیست لبخند تلخی زد و رفت. برگشتیم خونه یه چایی دم کردم و نشستیم دوتایی باهم خوردیم در حال خیال پردازی و خیال بافی برای دوقلوها بودیم که صدای انفجار مهیب همه چیز رو خراب کرد، هود در حالی که خاموش بود اتصالی کرد و آتیش گرفت، به خاطر حرارت شیشه های شکست و ریخت رو گاز... خدا را شکر انقدری گسترش پیدا نکرد و خاموشش کردم، هرچه همسایه ها رو صدا میکردم کسی نبود، عصر جمعه بود و همه تفریح بودن، طرفهای ساعت ۹ شب همسایمون اومد، خانم خیلی خوبی بود موضوع بهش گفتم زهرا رو برد خونه خودشون تا من خونه رو تمیز کنم، رفتیم خونه شون و شام خوردیم و زهرا را آوردم خونه فردا صبح رفتم و صدقه دادم. دو سه روز گذشت، خانمم سرگیجه داشت. فشار شو گرفتم ۱۰ روی ۷ بود، یکم آب قند بهش دادم که فشارش برگرده شام خوردیمو گفت بدتر شدم، دوباره فشارش گرفتم این بار ۹ روی ۶ بود، چند وقتی بود حقوق نداده بودند، دستم بد خالی بود حتی پول آژانس نداشتم برم بیمارستان به بابام زنگ زدم گفت وضع من بهتر از تو نیست، به همون همسایمون گفتم بنده خدا کارتش رو بهم داد و همراهمون اومد با هم رفتیم بیمارستان، معاینه کردن گفتن چیز خاصی نیست یه سرم زدن گفتن خوب میشه ساعت یک و نیم شب برگشتیم خونه از همسایه هم خیلی تشکر کردم واقعا مثل یک خواهر دلسوز بود واسم. از خستگی خوابم برده بود. طرفای ساعت ۳ شب زهرا بیدار میشه و یه دل درد عجیب می‌گیرد اما منو بیدار نمی کنه، یه ۴۵ دقیقه طول میکشه و بعدش آروم میشه این درد صبح که بیدار شدم بهم گفت یه چیزی بهت بگم نمی ترسی؟ گفتم نه بگو، گفت که همچین چیزی شده، گفتم الان چطوری گفت خیلی سبکم، احساس سبکی می کنم آنچنان سبک که انگار باردار نیستم. گفتم خوب خداروشکر احساس سبکی چیز خوبیه. ۱۲ هفته شده بود و سونو سلامت جنین در ۱۲ هفتگی داشت، از قضا اون روز ۱۶ بهمن، سالگرد عروسیمون بود. وقتی رفتیم سونو گفت که قلب بچه ها ایستاده و شما خبر دار نیستین، دنیا رو سرم خراب شد، عین کسی که عزیزش مرده باشه تو مطب دکتر گریه میکردیم. رفتم پیش متخصص زنان گفت به خاطر همون اتفاق ترسناک بوده که ترسیده قلب بچه از کار افتاده، رفتیم خونه، چند روز بعدبا داروی گیاهی تو خونه به طور طبیعی سقط شدن، خیلی روزهای سختی بود. خالم زنگ زد گفت پشت پنجره فولادم، هر حرفی داری به امام رضا بگو خیلی عصبی بودم، حرف بدی به امام رضا علیه السلام زدم که انشالله خدا و امام رضا منو ببخشن. شب خوابیدیم و خواب دیدم بهم گفتن هیچ کس مقصر نیست، مقصر خودتی که فکر کردی دکتر، خداست. فکر کردی با پول میتونی همه کاری کنی، حالا به همون دکتر بگو که اگه میتونه زنده شونه کنم ببینم اون قادره زندگی بده یا بگیره یا خدای خالق؟ وقتی بیدار شدم، به شدت شرمنده شدم. فهمیدم که چه اشتباهی کردم، بنده فانی رو خدا دیدم. بعد از این اتفاق فهمیدم که قدرت دست خداست و من هیچ قدرتی ندارم به بندگی خودم رضا شدم، زنگ زدم خالم گفتم دوباره گوشی بده به امام رضا خیلی ازش معذرت خواستم، ازش حلالیت طلبیدم. چند وقتی گذشت اما انگار دیگه فایده ای نداشت زندگیم داشت از هم میپاشید. زهرا از اون ور افسردگی گرفته بود، من از اون بدتر جوری که زهرا من رو آرام می کرد تا خودش، چهل روز که از سقط بچه ها گذشت همه چیز بدتر شد صاحب خونه زنگ زد و گفت که بلند شید از سرکار زنگ زدند و گفتند که تعدیل نیرو میکنیم و اخراج شدم و به خاطر ۲ میلیون بدهی یکی از قسطای وام که پرداخت نکرده بودم، مدام زنگ می زدن... با خودم گفتم همه چیز تموم شد این زندگیم شد همون زندگی یک ساله.... ادامه در پست بعدی...👇👇👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
به هرکی رو زدم از پدر و اقوام و دوستان اما هر کسی گفت دست من خالیه یا نداریم یا نمیتونم تا این که یک پلاک طلا داشتیم فروختم ۳ میلیون، دو میلیونشو قسط دادم با یک میلیون بلیط گرفتم برای مشهد به زهرا گفتم تنها کسی که میتونه گره از این مشکل باز کنه فقط امام رضاست. تولد امام حسین بود گفتم شب برو مسجد تو مسجد امشب جشنه، موقع بدرقم دلش شکست گفت منم ببر، گفتم اما فقط به اندازه یک نفر پول داریم فقط بریم و بیایم که تو حرم بخوابیم و غذایی هم نخوریم میخوای تو برو، گفت نه تو برو... خداحافظی کردیم و رفتم ترمینال سوار اتوبوس شدم و رفتم، شب طرف‌های ساعت ده بود رسیده بودم یزد، گوشیم زنگ خورد پسر خالم بود صدا قطع و وصل میشد اوایل نمیفهمیدم چی میگه تا اینکه صدا درست شد، گفت امشب تو مسجد قرعه کشی سفر زیارت مشهد کردن اسم زهرا در اومده امام رضا طلبید زهرا رو، پشت تلفن گریه می کردم‌. فهمیدم که راه درست رفتم. خیلی از خدا تشکر کردم. وقتی رسیدیم مشهد رفتم تو حرم یکی از خادمان کفش داری صحن آزادی منو دید، به شوخی گفت چقدر شبیه داعشیها هستی پسرم... لبخند تلخی زدم و گفتم داعشی که به امام رضا پناه آورده، پاشو کرد تو یه کفش که واسم باید توضیح بدی که چرا اومدی و مشکلت چیه، همه چیزو واسش توضیح دادم، گفت غمت نباشه من میگم چه کار کنی که امام رضا حاجت بده... رفتم مشهد و امام رضا همه چیز را درست کرد. فردا صبحش از شرکت زنگ زدن که نگهبان روز شرکت دیگه نمیخواد بیاد شیراز، تو برگرد سرکار و جاشو پر کن. انگار دنیا رو بهم دادن دعام مستجاب شده بود امام رضا حاجتمو داده بود گفتن که زود برگرد بلیط گرفتم رفتم واسه خداحافظی پیشه امام رضا گفتم یا امام رضا کارم درست شد اما بچه می خوام مشکل بچه رو هم درست کن، خونه رو هم درست کن بدهکاریم رو هم درست کن، زهرا منو با امید پیش تو فرستاده، دست خالی برم نگردون ... ۵۳ روز بود که از سفر مشهد می گذشت، ایام شهادت امام علی علیه السلام بود. داشتیم اسباب‌کشی میکردیم خونه خوبی گیرم اومده بود اما هنوز خبری از بچه نبود، وسط اسباب کشی زهرا حالش بد شد دل درد بدی گرفته بود، رفتیم دکتر گفت برین سونوگرافی، رفتیم سونوگرافی و متوجه شدیم که خانمم مجدد بارداره، از خوشحالی گریه می کردیم. یه گوسفند نذر سلامتی امام زمان کردم و ذبح کردم اما این بار به کسی نگفتم که خانمم بارداره حتی به پدر و مادرم... شب عید غدیر رفتیم برای سونوگرافی تعیین جنسیت گفت که پسره خدا رو شکر کردم دنبال اسم خوب می گشتیم این بچه همه چیزش به امیرالمومنین گره خورده بود، تصمیم گرفتیم اسمش رو بزاریم حیدر خیلی عاشق این اسم بودیم و اسم با مسما بود، بخاطر تجربه تلخ قبلی تا ماه های آخر بارداری چیزی به خانواده ها نگفتیم. همه کارای خونه از پخت و پز و جارو وبشور و بساب رو خودم میکردم چون زهرا استراحت مطلق بود، پدر مادر زهرا راهشان دور بود نمیتونستن بیان، پدر و مادر خودمم بخاطر پله ها نمیومدن... شب فاطمیه اول امیر حیدر دنیا اومد، تو این مدت تو هر چیزی گیر میکردم، سریع رو میکردم به حرم امام رضا ازش کمک میخواستم. الان امیرحیدر هفت ماهشه و همه چیز درست شده و من و زهرا هر چی داریم از علی بن موسی الرضا داریم، پسرمون، زندگی شیرین و سادمون، سلامتی مون، و همین نیمچه ایمان... 🌹 @Mazan_tanhamasir
🔴کاش کسانی که به اسم آزادی ؛لباس کرامتی زن را از سر باز میکنندو نام خودشان را مبارز و معترض می‌گذارند سری به تاریخ ایران بزنند و بدانند زنان مؤمن چگونه با همان چادر برای آزادی ملت جنگیده اند ؟ در قیام مشروطه که قیامی برای ازادی ،هویت ملی ،مشارکت سیاسی مردم بود و سیاسی نظامی اجتماعی ترین ترین مبارزه بوده ؛زنان شجاع تبریزی هم پای کار قیام آمدندوهر کاری که می‌توانستند برای پیروزی انجام دادند، از انفاق طلا و جواهرات گرفته تا تهیه غذا ؛و مداوای بیماران ،و مراقبت امنیتی از جلسات سخنرانی وساخت فشنگ ها ،تا حمل اسلحه وغذا در زیر لباس ها را انجام دادند . اما در این بین بانوانی که مهارت های تیر اندازی داشتند با لباس مبدل و به صورت ناشناس وارد میدان جنگ می شدند و موقع شهادت دیگران متوجه جنسیت آنها می‌شدند آیلار یکی از بانوانی بود که در مبارزه زخمی می‌شود؛اما به کسی اجازه مداوا و شکستن حجابش را نمی‌داد، تا جایی که ستارخان با دانستن این موضوع منقلب شده و اشک می‌ریزد. ◀️آنهایی که برای باز کردن روسری از سر اسم آزادی گذاشته اند باید بدانند چه ستمی به مبارزه واقعی زنان برای مشارکت در آزادی واقعی یک ملت می‌کنند. ✍عالیه سادات 🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹✨از احمد پرسیدم:ما از بچگی با هم بزرگ شدیم اما علت تغییرات چی بود که آنقدر یه دفعه رشد معنوی کردی؟! با کلی اکراه گفت طاقتش رو داری؟!👆 شهید 🕊🌷 🌹 @Mazan_tanhamasir
❣ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ...✋ 🌱سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! 🌱بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو. 🤲 ارواحنا فداه💚 🌹 @Mazan_tanhamasir
1_1110879038
9.74M
📜 قرائت 🎊 تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... ره: اگر هر روز خواندی ، مقدراتت عوض می‌شود...⚡️ ✅ امروز محکم‌تر سربازی و یاریم را تمدید می‌کنم. 🌤اللهم عجل لولیک الفرج 🌤 التماس دعا ....🌷 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎ 🌹 @Mazan_tanhamasir
کانال تنهامسیری های مازندران
🌹‍ بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹 سلام و عرض ادب همراهان گرامی🌺 🔖روز سوم چله ی #کنت
🌹‍ بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً🌹 سلام و عرض ادب یاران همراه.😊✋ 🔖روز چهارم چله ی +قرائت سوره و شیطونـه کنارِ گوشت زمزمه میکنه: تا جوونی از زندگیـت لذت ببر❗️ هر جور که میشه خوش بگذرون اما حواسـت باشه، نکنه خوش گذرونیت به قیمتِ شکســ💔ــتنِ دل امام زمانمون باشه ♨️اگه حرامــــی 📲تو موبایلت داری 🀄️که مضمونش یا آهنگش ❌تو رو از یاد خدا غافل میکنه ↯ ✅الان وقتشه✔ ⚡️یه بسم الله بگو و 💈حــــــ Deleteــــذفش کن🚮😉✌️🏻 🌹 @Mazan_tanhamasir
💥انقلاب ما حقیقتاً انفجار نور بود! 📢این روزها وقتی به فجایع اخلاقی در دنیا مثل آمار وحشتناک تجاوز در کشورهای پیشرفته ، ترویج و تبلیغ همجنسگرایی در جوامع غربی ، قانونی شدن تجاوز به حیوانات و حتی کودکان در برخی کشورها و... نگاه میکنید و احیاناً از این اتفاقات شرمساری و تعجب تمام وجودتان را فرا میگیرد که چگونه انسان و انسانیت تا این حد سقوط میکند[؟] ، بیشتر قدر انقلاب اسلامی را بدانید! 📣۴۴سال پیش زمانی که جهان در سراشیبی ظلمت و جهالت ترمز بریده بود ، کشوری به نام ایران به رهبری امام خمینی و پشتوانه‌ی مردم غیور خود برخاست و جهان را نورافشانی کرد و ندای معنویت و اخلاق سر داد! 📢این خیلی مهم است که مردم ایران بدانند اگر انقلاب رخ نمیداد با توجه به سرسپردگی پهلوی در مقابل غرب ، فضای فرهنگی-اجتماعی امروز ایران شبیه به کشوری مثل فرانسه میشد که به طور مثال بیش از نیمی از نوزادان تازه متولد شده در آن «حرامزاده‌» هستند! 📣آری... شاید با آرمان های اقتصادی انقلاب فاصله داشته باشیم ، و حتی با آرمان های فرهنگی انقلاب هم فاصله داشته باشیم ، اما در حال رشد هستیم و باید بدانیم فضای نسبتا سالم فرهنگی امروز کشورمان ، که آلودگی آن صدها پله کمتر از آلودگی‌های اخلاقی در غرب است را ، مدیون انقلابیم! ✅قدر این نعمت بزرگ را بدانیم و در راستای حفظ آن بکوشیم قبل از اینکه با از دست رفتن این نعمت حسرت بخوریم ، که حسرتِ روز از دست دادن فایده‌ای نخواهد داشت! ✍میلاد خورسندی 🌹 @Mazan_tanhamasir
افزایش فرزندآوری در گروه های سنی بالای ۴۰ سال... طبق آمار، سال گذشته ۴۷ هزار و ۵۹۸ نوزاد از مادران گروه سنی ۴۰ تا ۴۴ ساله متولد شده‌اند که نسبت به سال گذشته از افزایش ۷ درصدی برخوردار است. در گروه سنی ۴۵ تا ۴۹ ساله نیز طی سال گذشته ۳۷۵۶ زن صاحب فرزند شدند که میزان فرزندآوری این گروه نسبت به سال گذشته ۱۲ درصد افزایش یافته است. میزان فرزندآوری مادران گروه سنی ۵۰ تا ۵۴ ساله نیز در سال گذشته ۲۵۵ فرزند بوده است. 🌹 @Mazan_tanhamasir
وقتی سال ۸۹ در دانشگاه قبول شدم، پدرم شرط کردند که تا زمانی‌که درس میخوانم ازدواج نکنم. ولی بعد از دوسال با اصرار مادرم، راضی به راه دادن خواستگار شدن. مادر بزرگم با مادر بزرگ همسرم، همسایه بودند و با پیشنهاد خاله ی همسرم، مادر همسرم اقدام به خواستگاری می‌کنند. باز هم با مخالفت پدرم روبرو شدیم با همسرم همسن بودیم هر دو ۲۱ سال داشتیم و این مزید علت شده بود، خلاصه بعد از کشمکش های فراوان موافقت کردند و سال۹۲ عقد کردیم. بعد از ازدواج با وجود اخلاق خوب همسرم ارتباط خوبی با پدرم برقرار کرد و الان مثل یک دوست به پدرم‌ نزدیک هستند خدا رو شکر. من نگرانی‌های پدرم را درک میکنم ولی از ازدواج به وقت جوانها نباید جلوگیری کرد، مخصوصا در شرایط کنونی جامعه... یک سال و نیم که از عقدمان گذشت متوجه بارداریم شدم و این اتفاق به هیچ عنوان در جامعه ما پذیرفته نیست. ولی اصلا به سقطش لحظه ای فکر نکردم. با واکنش شدید مادرم روبرو شدیم و اصلا حرفی به پدرم نزدیم، برعکس، خانواده همسرم بسیار خوشحال شدن چون برادرشوهر بزرگم چند سال از ازدواجشون گذشته بود و دکتر گفته بود که برادرشوهرم نمیتونه صاحب فرزندی بشه. همین بود که قدر این نعمت را میدانستند. (البته دوسال بعد از به دنیا اومدن اولین فرزندمان، اونها هم خداروشکر بچه دار شدن و الان بعد از سه سال دوباره اقدام کرده اند و آزمایش اولیه مثبت بوده دعا بفرمایید نتیجه حاصل شود و چند قلو خدا بهشون بده...) خانوداه همسرم با اینکه در حال ساخت خانه بودند و به لحاظ مالی اصلا شرایطش رو نداشتند ولی هرجوری که بود تصمیم گرفتند برایمان بهترین عروسی که در توانشون بود را در کمترین زمان ممکن بگیرند. ما هم که حتی یک قلم از جهیزیه ام را تهیه نکرده بودیم، مادرم حسابی به تکاپو افتاد و طی یک ماه و نیم با وجود مشقت های زیاد، جهزیه ام را تهیه نمودند. ولی یک ماه مونده بود به تاریخ عروسی متوجه شدیم که قلب جنین تشکیل نشده و باید سقط کنم. من و همسرم اصلا از شنیدن این خبر خوشحال نشدیم ولی چاره ای نبود و در بیمارستان سقط کردم ولی با این وجود برنامه عروسی را به تعویق ننداختند و سر موعد به خانه خود رفتیم. بعد از عروسی دوباره تصمیم به بچه دار شدن گرفتیم. چون میگفتن تا یکسال بعد از اقدام بچه دار نشدن به معنی ناباروری نیست، صبر کردیم و بعد از یکسال پیگیر علت شدیم. تنبلی تخمدان در من تشخیص داده شد و با مصرف دارو حل شد ولی باز هم بچه دار نمیشدیم، آزمایشات همسرم هم خوب بود خلاصه بعد از هشت ماه چشم انتظاری بلاخره رحمت الهی شامل حال ما شد و پسر اولم را باردار شدم. از اول ویار شدید و مسائل دیگه ای که داشتم دکتر دستور به استراحت داده بودو همسر و مادرم از من مراقبت کردند. یک ماه زودتر زایمان کردم. زایمان بسیاااار سختی را تجربه کردم بچه هم ده روز داخل دستگاه بود. با گذر از این تجربه سخت ولی با حاصلی بسیار شیرین، بعد از سه سال دوباره باردار شدم، این‌بار هم متاسفانه بارداری پوچ تشخیص داده شد و چون شنیده بودم برخی جنین ها دیرتر قلبشان تشکیل میشود یک ماه صبر کردم و بعد در ماه سوم بارداری هنگامی که سونوگرافی جنین را ۶ هفته نشان داد، اقدام به سقط در بیمارستان کردم. این‌بار هم به لحاظ روحی بسیار آزرده شدیم خیلی سخته این دلبستن و دل کندن. آنهایی که تجربه اش را دارند می‌دانند. سه ماه بعد دوباره تحت نظر دکتر و با مصرف دارو باردار شدم، این سری همزمان با خواهرم که جاریم بود، باردار شدم. مادر همسرم، بعد از ازدواج ما، خواستگار خواهرم شد و بعد از رسیدن خواهرم به سن هفده سالگی، پدرم موافقت کردند و سه سال در عقد بودند و سه ماه بعد از عروسی اولین بارداری خواهرم همزمان با چهارمین بارداری من بود. بچه خواهرم دختر بود و از ما باز هم پسر. خداروشکر هرچه خدا بخواهد برای بنده هایش بهترین خواهد بود. دختر و پسرمان خیلی شبیه هم مثل دوقلو بودند و این شیرینی شان را بیشتر می‌کرد. مادر و پدرم هم حسابی از حضور این وروجکها کیف می‌کردند. 👈 ادامه در پست بعدی👇👇👇 🌹 @Mazan_tanhamasir
پسر دومم هشت ماهه بود که متوجه شدم دوباره باردار هستم و با واکنش تلخ اطرافیانم روبرو شدم، حتی این‌بار مادرشوهرم هم خوشحال نشدند😅. خودم با اینکه تصمیم داشتم که فرزند بعدیم را با فاصله کمی باردار شوم (ولی نه اینقدر کم چون بسیار پسر دومم ناارام و دائم الگریه و وابسته بود) در دل خوشحال بودم. بعد از اینکه فهمیدیم خداروشکر قلبش تشکیل شده حسابی خوشحال شدیم. این‌ بار به لطف الهی از ویارم خبری نبود و همینطور از استراحت😒. خدا خیر بده، دکتر با اخلاق و مومن خانم دکتر انبیائی(مشهد) رو که طبق تشخیص ایشون آمپول های جلوگیری از سقط رو استفاده نکردم و استراحت نسبی رو برام‌ تجویز کردن و همینطور غربالگری رو فقط برای موارد خاص تجویز میکنند و بسیار اعتدال در تجویز مکملها دارند. با وجود دو تا بچه کوچیک، امکان استراحت نداشتم. ماه دوم بارداری نزدیک ایام اربعین بود، با وجود اینکه همون شرایط قبلی را داشتم تصمیم گرفتیم با بچه ها به پیاده روی اربعین برویم. من هم تا ان موقع که ۳۰ سال داشتم کربلا نرفته بودم و حسااابی مشتاق حضور در خیل عظیم عزاداران حسینی در ایام اربعین و شرکت در پیاده روی بودم ولو چند قدم در حد توانم. نمیخواستیم بیشتر از این از حضور و مشارکت در امری که زمینه ساز ظهور حضرت خواهد بود عقب بمانیم. توکل به خدا کردیم و از امام حسین خواستیم که کمکمان کنند و همینطور هم شد خیلی به دادمون رسیدن. سفر سختی بود ولی با وجود عنایات و امداد هایشان به خیر گذشت. خدا خیر بده همسر عزیزم رو که خیلی راحت میتونست تنها بره زیارت ولی مسئولیت من رو با شرایطی که داشتم پذیرفت و حسابی دلگرمی میداد بهم که نگران نباشم و باوجود دو بچه خدا میدونه چقدر زحمت ما رو کشید. این زیارت هست که واقعا ارزش داره خدا ثوابش رو براش نگه داره تا قیامت. پسر اولم ۵ ساله بود و پسر دومم هم تو کربلا که بودیم تازه یکساله شد، خیلی ها اونجا که بودیم‌، تعجب میکردند و میگفتن چرا با بچه کوچیک اومدین تازه از وضعیت خودم خبر نداشتند و بعد از مطلع شدن، تعجبشان چند برابر میشد و برخی حسابی تشویق و کمکمان میکردند. خلاصه بعد از اینکه از سفر برگشتیم به خانواده هایمان بارداریم را اطلاع دادیم. همه شوکه شدند، هم از اینکه چقدر زود باردار شدم و هم از اینکه با این شرایط سفر کربلا رفتیم. تا همین امروز که پسر سومم ۴۵ روزه است، انواع و اقسام کنایه ها را شنیده ام ناراحت میشوم ولی خللی در عزم و اراده مان برای آوردن سربازهای امام زمان به این دنیا وارد نمیشود. خدا بر ما منت گذاشته ما رو در میان شیعیانش به این دنیا آورده، حیف هست ناشکری این نعمت بزرگ کنیم و در ادامه بخشیدن و بیشتر کردن نسل شیعه خست به خرج دهیم. خدا میدونه که خیلی از ما خانومها با وجود امکانات فرهنگی و علمی و ورزشی دوست داریم‌ وقتمان را صرف خودمان بکنیم ولی نامردی است در این زمانه که عصر ظهور است و چیزی نمانده تا فرج انشاالله، به دنبال هوسهایمان، یوسف زهرا را بی یار بگذاریم. او به ما احتیاجی ندارد ما محتاج(( یار او بودن)) هستیم تا گره از کار دنیا باز شود و وعده الهی تحقق یابد انشاالله... 🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😢مهدی جان... کاش میشد زسفر برگردی با همان چند نفر برگردی شعر خوانی زیبای سرباز کوچک امام زمان (عج) یعنی یادآوری عزیزترینی که در شلوغی‌های زندگی ما شده است ! 💐 🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 شیرزنان لر پای کار انقلابند... ما را از مرگ میترسانند؛ غافل از آنکه مادران این مردان در عزای به خون غلتیدن عزیزشان خدا را شکر میکنند! و زینب وار ایستاده‌اند... 🔹مادر شهید محمد قنبری بعنوان یک از ایل بزرگ نمادی شد برای غیرت و شجاعت تا دشمنان این آب و خاک بدانند تا امثال این شیرزنان باشند سیدعلی خامنه‌ای خیالش راحت است... 🌹 @Mazan_tanhamasir
🌱🌾«دحوالارض، نسیم رحمت الهی🌾🌱» 🌍 امشب شب « » و فردا بیست و پنجم ذی‌القعده، روز «دحوالارض» و روز گسترش یافتن زمین از محل خانه کعبه است که برای اهل معنی و صاحبان سير و سلوك، يكى از روزهای مهم سال است لذا ضمن گرامیداشت این شب و روز بزرگ، به نکاتی اشاره می کنیم؛ ♦️فرصت‌های ویژه معنوی در زندگی بشر، نعمت‌های مغتنمی هستند که جسم و روح انسان را نوازش داده و موجبات شادمانی و آرامش بشریت در دنیا و آخرت می‌شوند؛ چنانچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «انَّ لِرَبِّکُمْ فی ایامِ دَهْرِکُمْ نََفَحاتٌ فَتَعَرَّضُوا لَها»: *«همانا در طول زندگی شما، نسیم‌های رحمتی از سوی پروردگارتان می‌وزد؛ پس به هوش باشید تا خود را در معرض آن‌ها قرار دهید»* (کافی، ج٣، ص٢١٢) 🌹 @Mazan_tanhamasir
اعمال روز دحوالارض در عکس بالا آمده👆 ♦️بی‌شک یکی از این نسیم‌های رحمت الهی در طول سال، شب و روز دحوالارض است که برای اهل مراقبت اهمیت ویژه‌ای داشته و دارد، ولی متأسفانه کمتر مورد توجه عامه مردم قرار گرفته و بسیاری از مؤمنین به دلیل عدم آگاهی و شناخت لازم نسبت به این هدیه بزرگ الهی، خود را از این فرصت طلایی محروم می‌نمایند؛ لذا بر آن شدیم که در این مجال کوتاه در حد امکان از «دحوالارض» و عظمت و اعمال و احکام آن سخن بگوئیم؛ دحوالارض، زمانی است که خداوند به جهان خاکی، حیات بخشیده و زمین را از زیر کعبه گسترانیده و پس از آنکه تمام سطح کره زمین به مدت طولانی در زیر آب فرو رفته بود، حضرت حق، اراده نمود تا کره زمین را برای زندگی انسان و سایر موجودات مهیا نماید؛ از این رو، بخش‌هایی از زمین، شروع به خشک شدن نمود تا کم کم به شکل امروزین درآمد و طبق روایات اسلامی، اولین نقطه‌ای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیت‌اللّه الحرام بود که مفسران، آیه ٣٠ سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَٰلِكَ دَحَاهَا» را به همین واقعه تفسیر نموده‌اند و همچنین بر همین اساس شهر مكه را «اُمُّ‌ الْقُرا» يعنی مادر همه آبادی‌ها دانسته‌اند.* ☀️ همچنین در روایات آمده که در این شب و روز، هزار هزار رحمت الهی نازل می‌شود و اگر در آن، گروهی به ذكر خدا بپردازند، خداوند حاجتشان را پيش از آن‌كه متفرق شوند برآورده می‌سازد. «انشاالله» 📚 وسایل الشیعه، ج٨، ص١٨٢؛ و مفاتیح الجنان، اعمال ذی‌القعده 🌹 @Mazan_tanhamasirn