👌 نکته ی چهارم👌♥️
🌷آیـــت الله جـــاودان:
اگر #گناه روی دل آدم بماند گرفتاری
بار می آورد نشانه اش این است ڪه
نیـم ساعت در #روضــــه مینشینیم
ولی #گــــریه نمی ڪنیم این نشان
می دهد ڪه گرد و خاڪ ردی دل ما
نشسته وگرنه ساخـتمان دل اینگونه
است ڪه با روضـــه بســوزد.
@Mazan_tanhamasir
─═इई🌿✨🌺✨🌿ईइ═─
✅ #سیره_اخلاقی_آقا
🚨اشکی در تلاوت قرآن
🔘سردار سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی :
💠در زمان #جنگ ، همراه مقام معظم رهبری به طرف لشگر ۲۵ #کربلا میرفتیم. در بین راه ، راننده ، رادیو ی ماشین را روشن کرد . رادیو در حال پخش آیاتی از کلام الله مجید بود .
چند آیه که #تلاوت شد ، آیتالله خامنهای شروع کردند به زمزمه نمودن. آیه های قرآن مجید را همراه با رادیو میخواندند و #گریه میکردند . ایشان با گوشه چفیه ای که دور گردن داشتند ، #اشک چشم خود را پاک می کردند.
من در آن روز درس بسیار بزرگی از معظم له گرفتم و با دیدن آن صحنه خیلی #دلگرم شدم .
چه افتخاری بالاتر از اینکه چنین بزرگانی هدایت کننده و فرمانده ما هستند .
📚 پرتوی از خورشید ص ۷۴
#زندگی_امام_خامنه_ای
#تلاوت_قرآن
🌹 @Mazan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾تحلیل استاد #مهدی_طائب از گریههای حضرت زهرا سلاماللهعلیها و کیفیت شهادت ایشان
📺 شهادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها، نه در کنج خانه و اوج بیخبری، بلکه در میدان مبارزه با جریان نفاق رخ داد.
📺 صدیقهطاهره سلاماللهعلیها با ابزار سنگینی همچون #گریه، جایگاه علیابنابیطالب را در جامعه دوباره مطرح کرده و ستم به ایشان را ظلم به پیامبر و حرکت او معرفی کردند.
📺 موفقیت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها در آگاه کردن بخشی از بزرگان، و بازگرداندن آنان به مسیر درست به وسیله گریههای هدفمند، موجب طراحی دستگاه حاکمه برای حمله به خانه شد.
📺 درب خانهی حضرت زهرا سلاماللهعلیها، #میدان_مین بود و فاطمهیزهرا با فدا شدن در این میدان، مانع شهادت علیابنابیطالب شد.
@Mazan_tanhamasir
┈┈•✾🕊🌷🕊✾•┈┈
🥀#شهیدی که زنده زنده سوخت....
اما آخ نگفت....
😭😭
شهید#حسین_خرازی نشست ترک موتورم.
بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در #آتش می سوخت.
فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!
من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش!
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و #ناله نمی زد!
و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی!
خدایا!
الان سینه ام داره می سوزه!
این سوزش به سوزش سینه ی حضرت #زهرا نمی رسه!
خدایا!
الان دست هام سوخت!
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم!
نمی خوام دست هام گناه کار باشه!
خدایا!
صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه!
برای ولایته!
اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله،
خدایا!
خودت #شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم!
آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم!
بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.
دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ #اشک شد.
بعد از شهدا ما چه کردیم؟؟؟
#شهدا_شرمندهایم!
#شیرمرداندفاعمقدس
🚩 @Mazan_tanhamasir