eitaa logo
☀️مهر و ماه🌙 🇵🇸🏴
95 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
360 فایل
‌ معاویه: قوی تر از ذوالفقار علی سراغ داری؟ عمروعاص: آری، جهل مردم ... ‌‌‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
@mehrOmah نه، اشتباه نمیدیدم گرچه هی پلک زدم که ای چشمان لامصب دارید اشتباه میبینید! اما نه! خودش بود داشت شانه به شانه غریبه ای راه می آمد! نه برای او برای من غریبه بود دستانش را نگرفته بود ولی آخر با من که بود دستم را ول نمیکرد که، خیس میشد دستمان اما ول کنیم؟ عمرا! صورتش ذوق نداشت، آرایش داشت، موهایش را هم رنگ کرده بود...موهایش....موهایش باشد برای بعد، حرف دارم! آرایش داشت اما صورتش سرد بود، خیره بود راستش با من که به خیابان میزدیم چشم و ابرویش شلوغ میکردند، صورتش با دماغ و گوش و پلک و ابرو همه با هم میخندیدند اما ساکت بود، خیره بود این خستگی از پشت آرایش غلیظش داد میزد معلوم بود روزی هزار و صد بار کسی نمیگوید ای به قربان آن چشمان مورب ات گیسو نمیبافدو رژ بیرون زده ازگوشه ی لبش را پاک نمیکند وسط جمع چشم غره نمیرود که دکمه مانتوات را ببند، آرام بخند...آخرش هم بگوید میخواستی انقدر خوشگل نباشی...به من چه !؟ نه این یارو مال این حرف ها نبود عزیزم این یارو اصلا دستهایت را وسط خیابان به صورتش نزدیک کرده و بو کشیده !!؟ این یارو ؟ مردک تا چشمش به برجستگی زنی میخورد کم میماند دندان روی لب بکشد! حق داری دستانش را نگیری! من خیلی پسر بوقی بودم! در اوج تنهاییمان حتی به لب هایش یورش نمیبردم ها چرا چند باری فقط قطرات باران را از روی لب هایش نوشیدم نوشیدن که هوس نداشت مستی داشت ولی هوس نه! اما بوسیدن لب هوس داشت و اعوذبالله مِن هوس! با من که بود فقط پیشانی اش را میبوسیدم. پیشانی اش آرام وملایم! انقدر آرام که چشمانش را باز نمیکرد و میگفت تمام شد؟! میگفتم آری بانو تمام شد تنها چیزی که در صورتش یافتم همان بوسه های پیشانی بود و لاغیر! رد بوسه ام را جا گذاشته بودم و ای لعنت بر من! لعنت که مسیرم به این خیابان افتاد و دل جفتمان ریش شد! دید مرا که ای کاش نمیدید! دید که دارم شانه به شانه ی دیگری راه می آیم دید که خال لب دارد دید که گردنبند فیروزه ای انداخته دید که چقدر شبیه خودش است! و دید که دستانش را نگرفته ام! شاید من هم یکی بودم مثل همان مردک! مثل تمام یارو های شهر! راستش . موهایش؟! هیچ...موهایش را کوتاه کرده بود آخر میدانست فقط من میتوانم دو ساعت وقت بگذارم و آن موهای بر هم ریخته و فرفری را مرتب کنم !! مردها ؟! مردها فقط یک بار جنون را زندگی میکنند جنون؟ نمیدانم شاید تو را دیدن و دوستت دارم نگفتن هم جنون باشد دوستت دارم ؟! آسمان که بدون باران نمیشود! باران ؟! خاطره خاطره ؟! بوی موی تو بویِ مویِ تو هر چند کم پشت، خیابان را برداشته بود! چیزهایی هست که نمی دانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@MehrOmah ⚪️ پیشنهاد استادسیدرضا فاطمی نیا به هموطنان عزیز در شهرها و استانهای کشورعزیزمان ایران قرائت و خواندن دعای ۳۶صحیفه سجادیه « خدایاباران عذاب بر ما مَباران »
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@MehrOmah ⚪️ جلال مسئله آزادی زنان ( واجبات غرب زدگی ) را مطرح می کند: که " جز تظاهر در اجتماع به او اجازه دیگری نداده ایم در نتیجه #زن را که حافظ #سنت و خانواده و نسل و خون است به ولنگاری کشیده ایم. جلال آل احمد #غربزدگی
@MehrOmah 🔘 شخصی به پسرش وصیت کرد که پس از مرگم جوراب کهنه ای به پایم بپوشانید، میخواهم در قبر در پایم باشد. 🔸وقتی که پدرش فوت کرد و جسدش را روی تخته شست و شوی گذاشتند تا غسل بدهند، پسر وصیت پدر خود را به به عالم اظهار کرد، ولی عالم ممانعت کرد و گفت: طبق اساس دین ما ، هیچ میت را به جز کفن چیزی دیگری پوشانیده نمی شود! ولی پسر بسیار اصرار ورزید تا وصیت پدرش را بجای آورند، سر انجام تمام علمای شهر یکجا شدند و روی این موضوع مشورت کردند، که سر انجام به مناقشه انجامید ... در این مجلس بحث ادامه داشت که ناگهان شخصی وارد مجلس شد و نامه پدر را به دست پسر داد، پسر نامه را باز کرد، معلوم شد که نامه (وصیت نامه) پدرش است و به صدای بلند خواند: 🔹پسرم! میبینی با وجود این همه ثروت و دارایی و باغ و ماشین و این همه امکانات و کارخانه حتی اجازه نیست یک جوراب کهنه را با خود ببرم. 🔸یک روز مرگ به سراغ تو نیز خواهد آمد، هوشیار باش، به تو هم اجازه یک کفن بیشتر نخواهند داد. پس کوشش کن از دارایی که برایت گذاشته ام استفاده کنی و در راه نیک و خیر به مصرف برسانی و دست افتادگان را بگیری، زیرا یگانه چیزی که با خود به قبر خواهی برد همان اعمالت است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@MehrOmah ⚪️ نقیضه‌ای بر غزل حضرت حافظ سخنان حسن فریدون (روحانی) با خودش، پس از سیل مازندران و گلستان👇 رفته زیر سیلْ استان گلستان غم مخور غرق شد مازندران هم زیر باران غم مخور اهل خوزستان هنوز از غم در محنت‌اند چون که همدرد است با آنها لرستان غم مخور در کلاله، ترکمن، در کردکوی و آق‌قلا رأی تو با وعده‌ها بوده فراوان غم مخور راه تزویر و فریب و مکر باشد بازِ باز بسته شد گر راه خوش‌ ییلاق و گرگان غم مخور بی‌خیال سیل شو، سرگرم کیش و قشم باش رقص دلفین ‌ها ببین و باش خندان غم مخور یاد استخر فرح باش و غریق سرخوشش فکر کن هستی تو هم در سدّ لتیان غم مخور تا که یار پوششی داری به تفریحت برس با جهانگیری بده همواره جولان غم مخور تا که نوبخت و حسینت را تو داری در کنار گر همه عالم شوند از تو گریزان غم مخور "ابتکار" و "آرمان" و "شرق" و "ایران" با تُواَند سرزنش ‌ها گر کند هر روز "کیهان" غم مخور لیست چو در مجلس هوادار تُواَند از فغان و ناله ‌های اهل ایمان غم مخور منتقدهای تو مشتی بیسواد و جاهل‌اند چون گرفتی دکتری از انگلستان غم مخور هرچه باشی بی‌کفایت بازهم حتماً تو را می‌کند تأیید شورای نگهبان غم مخور گرچه رفت از سفرۀ مردم پیاز و مرغ و تو بخور ماهی و ششلیک و فسنجان غم مخور رفته با تدبیر تو از دیدگان خلق، خواب می‌رود کم‌کم ز دل‌ها دین و ایمان غم مخور دولت تو گرچه کرده روز مردم را سیاه هست برجام تو چون خورشید تابان غم مخور کُن فشار و ظلم را هر دَم به مردم بیشتر تا معیشت هست در دستت گروگان غم مخور امنیت رفته اگر از مرزها آسوده باش تو حقوق ‌دانی، نه سرهنگ و نه سروان غم مخور لرزش کرمان و کرمانشاه رفت از یادها کل ایران هم شود یک‌باره ویران غم مخور باش یار کدخدا و "بیست، سی" را پاس دار غیرت و فرهنگ ایران را بمیران غم مخور در کلاس غیرت ملی اگر آخر شدی تا که شاگرد اولی در درس شیطان غم مخور محمدتقی عارفیان ۱۳۹۸/۰۱/۰۴
@mehrOmah درون ما ز تو يک دم، نمی‌شود خالی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو بخوان دلم برایت تنگ شده... @mehrOmah