📕📘📗📙📒📕 💠غذای کرمانی(۱) #داستان_دهم #مالک_زمان راوی: امیر عبدالهیان 🔹در محل کارم مشغول رسیدگی به پرونده‌ها بودم که از شدت خستگی سراغ سماور رفتم و برای خود و همکاران چای ریختم، در حال نوشیدن چای بودیم که تلفنم زنگ خورد، تلفن را برداشتم، مسئول دفتر سردار سلیمانی بود. 🌾🌾🌾🌾 🔸بعد از احوالپرسی به من گفت اگر امروز وقت دارید به همراه همکارانتان به دفتر سردار بیایید، من که خیلی سردار را دوست داشتم بدون وقفه گفتم چشم؛ همین الان راه می‌افتیم، گوشی را قطع کردم و به همکار‌ها ماجرا را گفتم، ساعت حوالی دو بود که سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. در راه به همکاران گفتم به نظرتان سردار چه چیزی برایمان تهیه کرده است. 🍂🍂🍂🍂 🔹هرکدام چیزی جواب می‌داد، اما می‌دانستم سردار اهل بریز و بپاش نیست، به دفتر سردار رسیدیم و زنگ زدیم. پس از معرفی درب را برایمان باز کردند. چند سرباز جلوی درب بود و از آنجا نگهبانی می‌کردند، محل دقیق سردار را از آنان پرسیدم و آرام آرام به سمت دفتر سردار قدم گذاشتیم. 🍁🍁🍁🍁 🔸سردار به رسم مهمان نوازی بیرون از طبقه منتظر ما بود، وقتی ما را دید با صورتی باز و بشاش ما را در آغوش گرفت، پس از احوال پرسی ما را به دفترش راهنمایی کرد. و ... ✅ادامه دارد ... 💠جمعه ها ساعت ۲۱ همراه با #مسابقه و #جایزه 🔹بهره‌برداری از این مطالب با ذکر منبع @Mehremaandegar بلامانع است. #مالک_زمان #داستان_کوتاه #سردار_سلیمانی #حاج_قاسم #مهر_ماندگار #گنبد_خشتی @Mehremaandegar

📕📘📗📙📒📕 💠غذای کرمانی(۲) #داستان_دهم #مالک_زمان راوی: امیر عبدالهیان 🔹سفره انداخته بود اندازه ۵ نفر، غذای خاصی هم در سفره قرار داشت که مانند کشک و بادمجان بود، ولی وقتی از سردار پرسیدم این چیست؟ به من گفت یک نوع غذای خاص کرمانی هست، سردار ظرف‌هایمان را گرفت و برایمان غذا کشید، مشغول خوردن شدیم که ناگهان سردار از جایش برخاست و از آشپزخانه چند ظرف کوچک آورد. 🌾🌾🌾🌾 🔸ظرف ها را یکی یکی پر کرد و مسئول دفترش را صدا زد و گفت این غذاها را بین نگهبان‌ها و سرباز‌ها پخش کن، من که نظاره گر این ماجرا بودم، دیدم برای سردار چیزی در ظرف باقی نمانده و نان سنگک را به ظرف خالی می‌کشد و می‌خورد، خواستم از غذایم به سردار بدهم که مانع این کار شد، صحنه‌ی عجیبی بود. تا به حال همچین صحنه زیبا و انسان دوستانه‌ای ندیده بودم. 🍂🍂🍂🍂 🔹بعد از ناهار تا شب مشغول حرف شدیم، اما هیچ وقت یادم نمی‌رود که سردار بین ما و سربازانش هیچ تبعیضی قرار نداد، حتی از سهم خود گذشت تا به سربازها غذا برسد، این ظرائف اخلاقی سردار او را به اوج رساند ... 🍁🍁🍁🍁 🔸امیرالمومنین علی علیه السلام در قسمتی از نامه مالک اشتر می‌فرماید: وَلْيَکُنْ آثَرُ رُءُوسِ جُنْدِکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ، وَأَفْضَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ، بِمَا يَسَعُهُمْ وَيَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيهِمْ ... 🌾🌾🌾🌾 🔹و باید برگزیده‌ترین سران سپاهت نزد تو کسی باشد که در یاری به سپاهیان، برادری و مواسات را رعایت نماید، و از آنچه دارد (مال خود) به آنان احسان کند به اندازه‌ای که بتواند سپاهیان و خانواده‌های آنان را که از خود به جای نهاده‌اند، اداره نماید ... 💠جمعه ها ساعت ۲۱ همراه با #مسابقه و #جایزه 🔹بهره‌برداری از این مطالب با ذکر منبع @Mehremaandegar بلامانع است. #مالک_زمان #داستان_کوتاه #سردار_سلیمانی #حاج_قاسم #گنبد_خشتی #مهر_ماندگار @Mehremaandegar

📕📗📘📙📒📔 📌بخل 💢بهترین دوست شیطان #داستان_دهم 🔰 یحیی بن زکریا به ابلیس گفت: ای ابلیس! تو چه کسی را بیشتر دوست می‌دانی و چه کسی را دشمن‌تر می‌دانی؟ گفت: پارسای بخیل را بیشتر دوست دارم که عمل او به بخل، باطل گردد و فاسق سخی را دشمن‌تر دارم که سخاوت، او را از دست برهاند و جان ببرد. 🔰 بخیل سنگدل سگ در حال جان دادن بود. صاحبش با تاسف بسیار، ناله و زاری می‌کرد، در حالی که در کیسه‌اش پر از نان بود. شخصی علت گریه‌اش را پرسید، مرد گفت: سگ من در حال مرگ است. اندوه من از آن است که این سگ روزها صیاد و شب‌ها پاسبانم بود. 🔸پرسید: آیا زخمی دارد یا به مرضی گرفتار شده است؟ گفت: نه مرضی دارد و نه زخمی خورده است. پرسید: دردش چیست؟ گفت: درد او گرسنگی است. 🌀وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ بِمَآ ءَاتَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیْراً لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَیُطَوَّقُونَ مَابَخِلُواْ بِهِ یَوْمَ الْقِیمَةِ(سوره آل عمران آیه ۱۸۰) آنانکه نسبت به آنچه خدا به فضل خویش به آنها داده است بخل می‌ورزند گمان نکنند که بخل به منفعت آنها است، بلکه به ضرر آنها است؛ زیرا آن مالی را که در آن بخل ورزیدند، روز قیامت زنجیر گردن آنها می شود. 💠 مسابقه از داستان های هفته گذشته هم اکنون در کانال 🔹بهره‌برداری از این مطالب با ذکر منبع @Mehremaandegar بلامانع است. #قصه‌های_دلنشین #مهر_ماندگار #داستان_کوتاه #کتابخوانی #رمضان @Mehremaandegar