📕📗📘📙📒📕 💠توهین به فرمانده(۱) #داستان_سوم #مالک_زمان 🔹در پادگان مشغول قدم زدن بودم که دیدم محمد با لبی خندان از دور می‌آید، نزدیک و نزدیک تر شد، به او گفتم چه شده؟ شنگول به نظر می رسی؟ با تعجب گفت مگر نمیدانی #سردار_سلیمانی تا چند ساعت دیگر به پادگان ما می‌رسد؟ با خوشحالی گفتم راست می گویی؟ ممنون که خبر دادی. 🍂🍂🍂🍂 🔸آن روز با بچه های مدافع حرم، مشغول تمیز کردن محوطه برای سخنرانی شدیم، این خبر خیلی از مدافعین را به جنب و جوش درآورد. چند ماهی بود سردار به ما سر نزده بود. در سرمای زمستان، یکی جارو میزد یکی آب روی زمین می ریخت و دیگری اسپند دود می کرد. گرمای وجود سردار، سر ما را از ما ربوده بود. 🌾🌾🌾🌾 🔹مشغول مرتب کردن پادگان بودیم که ماشینی وارد شد، سرم را برگرداندم و با دقت نگریستم، آری خودش بود، بالاخره آمد هر که هرچه در دست داشت زمین گذاشت و به استقبال او رفت. انگار پدرشان را دیده بودند. با تمام بچه هایی که به استقبالش آمدند سلام و علیک کرد و تک تک را در آغوش گرفت. انگار دوستان صمیمی اش بودیم و چند سال می‌شد که همدیگر را ندیده بودیم. همان‌طور گرم، همان‌طور صمیمی، بچه ها در محوطه دوره‌اش کردند و قدم زنان به جایگاه سخنرانی مشایعت کردند. 🍁🍁🍁🍁 🔸باذکرصلوات پشت میکروفون رفت و بسم الله الرحمن الرحیم.... اینطور که یادم هست اول نکاتی راجع به حضرت زینب (س) فرمود و بعد توصیه‌ای برادرانه کرد. او گفت: برادران سعی کنید روی پای خودتان بایستید، تلاش کنید خلف صالحی برای پیشینیان باشید. با دقت به کلمه کلمه های سردار گوش میدادیم و سکوت تمام نیروها را فرا گرفته بود. 🍂🍂🍂🍂 🔹یکی از رزمندگان بلند شد و بی مقدمه گفت: حاج آقا، تو که این قدر ما را موعظه می کنی خودت گروه چندی؟... ادامه دارد... 💠جمعه ها ساعت ۲۱ همراه با #مسابقه و #جایزه 🔹بهره‌برداری از این مطالب با ذکر منبع @Mehremaandegar بلامانع است. #مالک_زمان #داستان_کوتاه #سردار_سلیمانی #حاج_قاسم #مهر_ماندگار @Mehremaandegar

📕📗📙📘📒📕 💠توهین به فرمانده(۲) #داستان_سوم #مالک_زمان 🔸یکی از رزمندگان بلند شد و بی مقدمه گفت: حاج آقا، تو که این قدر ما را موعظه می کنی خودت گروه چندی؟ 🍂🍂🍂🍂 🔹 همه با ناراحتی برگشتیم و آن رزمنده را نگاه کردیم، از قیافه اش معلوم بود نمیداند به چه کسی این حرف را زده، تا آمدیم با آن رزمنده برخورد کنیم سردار گریه اش گرفت و با لحنی ناراحت گفت: من گروه صفر هستم، من هنوز لیاقت پیدا نکرده ام، من... بیشتر بچه ها سرشان را زیر انداخته بودند و آرام اشک می ریختند. 🍁🍁🍁🍁 🔸امیرالمومنین علی علیه السلام در قسمتی از نام اش به #مالک_اشتر می فرمایند:«وَاجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ...» 🌾🌾🌾🌾 🔹از طرف خود زمانی برای آنان که به شخص تو نیازمندند قرار بده و در آن وقت، وجود خود را برای آنان از هر کاری فارغ کن، و محل نشستن تو در مجلس عمومی باشد، برای خداوندی که تو را آفریده تواضع کن، جان و یاران خود را از این مجلس دور کن، تا سخنگوی نیازمندان بدون ترس و نگرانی و لکنت با تو سخن بگوید. 💠جمعه ها ساعت ۲۱ همراه با #مسابقه و #جایزه 🔹بهره‌برداری از این مطالب با ذکر منبع @Mehremaandegar بلامانع است. #مالک_زمان #داستان_کوتاه #سردار_سلیمانی #حاج_قاسم #مهر_ماندگار @Mehremaandegar

📕📗📘📙📒📔 📌آفات زبان 💢عمل بهشتی #داستان_سوم 🔰 محمد کعبی روایت کرده است: پیامبر (ص) فرمودند نخستین کسی که از این در وارد شود، مردی بهشتی است، پس مردی به نام عبدالله بن سلام وارد شد و جمعی از یاران پیامبر(ص) برخاستند و به طرف او رفتند و جریان را به او خبر دادند و گفتند: ما را از مطمئن ترین کاری که داری و به آن امیدواری خبر بده. 🔹گفت: من ضعیفم و مطمئن ترین عملی که با آن به خدا امیدوارم، سلامتی سینه و اندیشه و ترک سخنی است که به من ارتباط ندارد. 🔰ثمره حفظ زبان 🔹شخصی به پیامبر عرض کرد: مرا راهنمایی کن! پیامبر(ص) فرمودند زبان خود را کنترل کن. بار دیگر آن شخص گفت: مرا راهنمایی کن! پیامبر همان جواب را بیان فرمودند. بار سوم تقاضای راهنمایی کرد. پیامبر باز هم به او فرمودند: زبانت را کنترل کن. 🔸عرض کرد: آیا این مسئله آنچنان مهم است که در هر سه بار مرا به آن توصیه فرمودی؟ پیامبر فرمودند: وای بر تو! آیا جز آثار زبان، انسان را با صورت درون شعله‌های دوزخ می‌افکند؟! 🟠 امام صادق(ع):مَن خافَ النّاسُ لِسانَهُ فَهُوَ فِي النّارِ کسی که مردم از زبان او بترسد در آتش جهنم است. 💠 اولین مسابقه از محتوا سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ 🔹بهره‌برداری از این مطالب با ذکر منبع @Mehremaandegar بلامانع است. #قصه‌های_دلنشین #مهر_ماندگار #داستان_کوتاه #کتابخوانی #رمضان @Mehremaandegar