eitaa logo
مهر ماندگار
2.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
47 فایل
یاوران وقف/ خادمان قرآن و امامزادگان فرهنگی _ اجتماعی _ سیاسی
مشاهده در ایتا
دانلود
💠حبیب‌بن‌مظاهرالاسدی؛ افضل شهدای غیر بنی‌هاشم 🔸حبیب‌بن‌مظاهر از شهدای بنی‌اسد و از اصحاب و یاران با وفای امام حسین(ع)، از بزرگان کوفه و ساکن آن و منسوب به قبیله‌ای است که افتخار دفن شهدای کربلا نصیب آن‌ها شده است. 🔹کنیه حبیب «اباالقاسم» و در هنگام شهادت ۷۵ ساله بود. 🔸در روز عاشورا فرمانده جناح چپ لشکر امام حسین(ع) بود. 🔹حصین‌بن‌نمیر و بدیل‌بن‌صریم قاتلان نابکار حبیب‌بن‌مظاهر این یار با وفای حسین‌بن‌علی(ع) و قاری و حافظ قرآن بودند. 🔸حبیب قبل از شهادت در شب عاشورا بذله و سرور داشت؛ چراکه برای ورود به بهشت لحظه‌شماری می‌کرد و نامش در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبّیه آمده است. @Mehremaandegar
💠 گفتند ای سیّد و سرور، زمانۀ ستمگر بر ما خواری میکند و (ع) از تشنگی زاری میکند، شیر در پستان مادرش خشک شده و آن طفل شیر خواره به هلاکت نزدیک گشته. 🔸 (ع) فرمود که او را نزد من آرید. 🔹 (س) او را برداشته، پیش حسین(ع) آورد. 🔺امام مظلوم نزدیک سپاه مخالف رفته کودک شیرخواره بر روی دست آورد و آواز داد که ای قوم، اگر به زعم شما من گناه کرده ام، این طفل باری هیچ گناهی ندارد وی را یک جرعه آب دهید که از غایت تشنگی شیر در پستان مادرش نمانده 💢آن جفاکاران سنگین دل گفتند محال است که بی حکم پسر زیاد یک قطرۀ آب به تو و فرزندان تو دهیم و نامردی از قبیله ازد که او را حرمله بن کاهل گفتندی تیری درکشیده به سوی (ع) انداخت. 🔺آن تیر بر حلق (ع) آمد حسین(ع) آن تیر را از حلق آن معصوم‌زادۀ بی نظیر بیرون کشید و خونی که از حلق او میرفت به ردا پاک میکرد و نمیگذاشت که بر زمین ریزد پس روی به خیمه نهاده، مادرش را طلبید و گفت بگیر این طفل را که از حوض کوثرش سیراب گردانیدند. @Mehremaandegar
💠راوی گوید که پیش عمّ بزرگوار خود آمد، گریان و با دلی پُر آتش، گفت: ای شاهزادۀ دو جهان، مرا دیگر قوّت مفارقت اقربا نماند و زمانه از سریر سرور و بهجتم بر خاک اندوه و مصیبت نشانده، دستوری ده تا سؤال اهل ضلال را به تیغ زبان و زبان سنان، جواب گویم. (ع) گفت: ای جان عم، تو مرا از یادگاری و در این صحرا انیس دل‌افگاری، من تو را چگونه اجازت دهم و داغ فراق تو بر سینۀ پرغم نهم؟ 💢... امّا به میدان آمده، چشمش بر علامت ابن زیاد افتاد که بر زبر سر عمر سعد بداشته بودند، عنان بدان صوب معطوف گردانید و همّت بر نگون‌ساری آن علم مصروف ساخت و به یک‌بار روی به قلب سپاه نهاده، چشم از علم بر نمی داشت و میخواست که خود را به علمدار رساند و علم را از پای درآرد که پیادگان سر راه بر وی گرفتند . 🔺 در دریای حرب غوطه خورده قریب سی پیاده و پنجاه سوار را بیفکند و صفّ سواران را بر دریده، خواست که بیرون آید، مرکبش را تیر باران کردند. اسب از پای درافتاد؛ و عمرو بن سعد نیزه بر سینۀ زد که سر سنان از پشت مبارک بیرون آمد و قاسم در آن حرب بیست و هفت زخم خورده بود و خون بسیار از وی رفته، از اسب درگشت و گفت: «یا عمّاه ادرکنی» 🔹آواز به گوش (ع) رسیده، مرکب در تاخت و صف پیاده و سوار را بر هم زده، را دید در میان خاک و خون غرق شده . 🔸آن‌گاه قاسم را در ربوده تا در خیمه آورد هنوز رمقی در تن وی باقی بود. (ع) سرش در کنار گرفته، بوسه به رویش مینهاد. چشم باز کرده در ایشان نگریست و تبسّمی فرموده، جان به جان آفرین تسلیم کرد. @Mehremaandegar
مهر ماندگار
💠تصویرسازی از تشییع پیکر ارباً ارباً علی اکبر(ع) توسط جوانان بنی‌هاشم @Mehremaandegar
🔸 وداع کرده، روی به مصاف آورد و او جوانی بود هجده ساله، با روی چون آفتاب و گیسوی چون مشک ناب و از روی خَلق و خُلق، شبیه‌تر از وی به رسول خدا ـ (ص) کس نبود چون به میدان رسید، ساحت آن معرکه از شعاع رخسار وی منوّر شد. لشکر عمر سعد در جمال وی متحیّر مانده از وی پرسیدند که این کیست که تو ما را به حرب وی آورده‌ای: 🔹در روایت آمده که هرگاه شوق لقای سید عالم ـ(ص) بر اهل مدینه غالب شدی بیامدندی و در روی نظر کردندی و چون شوق استماع کلام سید انام ـ‌علیه الصلوات و السلام ـ بر ایشان غلبه کردی سخن شکر نثار شاه‌زاده شنودندی. 🔺شاه‌زاده خود را بر لشکر خصم زده شور در میمنه و میسره و قلب و جناح آن سپاه افکند و چندان مقاتله کرد که آن گروه انبوه از حرب او به ستوه آمدند. 🔸 پس مراجعت نموده پیش پدر آمد و گفت: ای مرا می‌کشد و هلاک می‌گرداند تشنگی و گران می‌سازد و در رنج می‌افکند مرا آهن سلاح آیا به شربتی از آب هیچ راه توان برد و برای حصول مقداری از آن هیچ چاره توان کرد او را پیش طلبید و خاک از لب و دهان وی پاک کرد و انگشتری حضرت رسول خدای (ص) در دهان وی نهاد تا بمکید و اندکی تشنگی وی تسکین یافت. 🔺دیگر بار روی به میدان آورد سپاه در خروش آمدند و به یک بار لشکر اشرار از یمین و یسار بر او حمله کردند و زخم بسیار بر وی واقع شد آواز او به گوش (ع) رسید و در تاخت و او را از میان میدان در ربوده به در خیمه آورد دیده باز کرد سر خود بر کنار پدر دید گفت: «یا ابتا» می‌بینم درهای آسمان گشاده است و حوران، جام‌های شربت بر دست نهاده، مرا اشارت می‌کنند که بیا. این کلمه بگفت و ودیعت روح باز سپرد. نیز می‌گریست و می‌گفت: 💢ای فرزند، منزل خویش در آن جهان بدیدی و به نزدیک جدّ خویش رسیدی شربت‌های نوشین بنوشیدی و خلعت‌های بهشت بپوشیدی ما را در میان اعادی بگذاشتی و خود راه «جنّاتِ عدنٍ مُفَتّحهً لَهُم الابواب» برداشتی: @Mehremaandegar
مهر ماندگار
💠تصویرسازی از نگهبانی قمرمنیر بنی هاشم ابالفضل العباس(ع) @Mehremaandegar
💠چهار هزار مرد بر آب فرات موکلّ بودند دو هزاره پیاده و دو هزار سوار. چون روی به لب آب نهاد این چهار هزار کس سر راه بر وی گرفتند گفت: ای قوم، شما مسلمانید یا کافر؟ گفتند: ما مسلمانیم. فرمود که در مسلمانی کجا روا باشد که شما فرزندان مصطفی و جگرگوشگان فاطمۀ زهرا را محروم میسازید و از این آب منع میکنید 🔸از تشنگی قیامت اندیشه نمایید و از خجالت و ندامت آن روز یاد آرید. 🔹حالا شما اوقات بر لب آب میگذرانید و از حال تشنگان صحرای خبر ندارید نیزه در آب افکند و تیغ برکشید و از آب بیرون رانده حمله کرد و به هر سو که روی آوردی مردم برمیدندی تا وقتی‌که لب آب از ایشان بستد 🔸پس فرود آمد و مشک پر آب کرده، در دوش راست کشید، سوار و پیاده سر راه بر وی گرفتند و او با ایشان حرب در پیوست 🔹ناگاه زید بن الرقاد، بی‌‌خبر خود را به رسانید و او با دیگری مشغول بود. حربه اي حوالۀ کرده، دست راستش از بدن جدا شد 🔸پس از روی مردانگی مشک را در دوش چپ کشید دست چپش نیز بینداختند. 🔹مشک را به دندان در دوش کشید و به رکاب ، دشمن را از پهلوی خود دور میکرد ناگاه تیری بر مشک آمد و سوراخ شده آبها بریخت 🔸پس از آن دو زخم منکر از اسب درافتاد و گفت: «یا اَخا اَدرِک اَخاک» ای برادر، برادرت را دریاب 🔹آواز به گوش (ع) رسید، دانست که به نزدیک جدّ و پدر رفته است آهی از (ع) برآمد که زمین کربلا از هیبت آن به لرزه درآمد بعد ازشهادت فرمود که «اَلآنَ انکَسَرَ ظَهرِی» این زمان پشت من بشکست «وَ قلَّت حیلَتِی» و اندک شد چارۀ من. @Mehremaandegar
💠چون روز تاسوعا بگذشت و شب درآمد، سلطان سیارگان در تعزیت خانۀ غروب مقام گرفت و شب مشک‌فام، پلاس سیاه و پیراهن کبود در ماتم خاندان پوشید. خاتونان تاب خانۀ بلا به نظارۀ شهیدان آمدند. 🔸در آن شب (ع) بفرمود تا آن کرسی که از ساج ساخته، همراه داشت، در میان صحرا بنهادند و جمع لشکر خود را طلبیده، بر بالای کرسی نشست و خطبه‌ای در غایت به فصاحت و نهایت بلاغت ادا کرد . 🔹بعد از ثنای خداوند تعالی ـ و تعظّم و درود سید عالم ـ (ص) فرمود «الحمد الله علی السَّراءِ و الضّراءِ» امّا بعد بدانید که من هیچ‌کس را از اصحاب خویش باوفاتر نیافتم و هیچ آفریده‌ را از اهل‌بیت خود، رحیم‌تر و نیکوکردارتر ندیدم. «فَجَزاکُمُ اللهُ منّی خَیراً» خدای شما را از جهت من، جزای خیر دهد. 🔸بدانید که امشب رقبۀ شما را از ربقۀ بیعت خویش، مُخلّی ساختم و این مهلت برای شما خواستم و ظنّ من آن است که چون این قوم مرا ببینند، ‌طلب شما نکنند و به جست‌وجوی دیگری نپردازند، پس باید که هر یک از اصحاب من، امشب دست یکی از اهل‌بیت من گرفته، در آفاق متفرّق گردند تا از محنت، رهایی و از شدّت فرج یابند. 🔺من شدم غرقۀ گرداب غم آن به که شما​​کشتی خود به سلامت سوی ساحل رانید. 💢برادران و فرزندان و خویشان و موالیان جواب دادند که یابن رسول الله ما را قوّت مفارقت و طاقت مهاجرت نیست، بقای خود بعد از وفات تو نمی‌خواهیم و تا جان در تن داریم و رمقی در بدن داریم، با اعدای دین و دشمنان اولاد رسول ربّ العالمین، مقاتله خواهیم نمود. @Mehremaandegar
مهر ماندگار
💠تصویرسازی از حرکت حضرت عبداللّه ابن الحسن (ع) به سوی میدان و دفاع از امام حسین (ع) @Mehremaandegar
💠ماجرای شهادت حضرت عبدالله بن الحسن به روایت رهبر انقلاب 🔹آن وقتى که (ع) از اسب روى زمین افتاد - یعنى در آن لحظات آخر - و اسب بى‌صاحب امام (ع) به خیمه‌ها برگشت، و زن و بچه و اهل فهمیدند که حادثه براى حضرت ابى‌عبدالله پیش آمده، خب هر کدام یک عکس‌العملى نشان دادند. 🔸یک بچه‌ى یازده ساله‌اى بود که در آغوش امام (ع) بزرگ شده بود؛ در حادثه‌ى کربلا ده سال از شهادت امام (ع) مى‌گذشت. یعنى این بچه از یک سالگى در دامان تربیت پیدا کرده بود و با عمو انس گرفته بود مثل پدر. 🔹شاید به خاطر این‌که بچه‌ى یتیم بوده امام (ع) از فرزندان خودش هم بیشتر به او محبت مى‌کرده. خب پیدا است که یک چنین محبتى چگونه این بچه را سراسیمه کرد وقتى فهمید که در وسط میدان روى زمین افتاده، با شتاب آمد و رسید بالاى سر أبى‌عبداللَّه آن‌طورى که نقل کردند و نوشتند. 🔸هنگامى که این بچه رسید یکى از سربازان خبیث و قسى‌القلب ابن‌زیاد شمشیر را بلند کرده بود که بر بدن مجروح ابى‌عبدالله فرود بیاورد، این بچه در همین حال رسید که دید افتاده روى زمین و یک ظالمى هم شمشیر بلند کرده که فرود بیاورد، این بچه آنقدر ناراحت شد، آنقدر سراسیمه شد که این دستهاى کوچک خودش را بى‌اختیار جلوى شمشیر گرفت. اما این کار موجب نشد که آن حیوان درنده شمشیر را فرود نیاورد. شمشیر را فرود آورد، دست این بچه قطع شد. فریاد این بچه بلند شد، بنا کرد استغاثه کردن، اما این گرگ خونخوار به همین هم اکتفا نکرد، پشت سر این بچه رفت، بچه‌ى یازده ساله را روى زمین انداخت و او را به رساند. 🔹این‌جا بود که امام (ع) خیلى منقلب شد، کارى هم از او برنمى‌آید، در مقابل چشم او این عزیز دلش را، این یتیم برادرش را، این بچه‌ى یازده ساله را دارند مى‌کشند، این بود که این‌جا دست به دعا برداشت و از ته دل این مردم را نفرین کرد. صدا زد «اللّهم أمسک عنهم قطر السماء» باران رحمتت را بر این مردم حرام کن... @MehreMaandegar
مهر ماندگار
💠تصویرسازی از عصر عاشورا و به شهادت رساندن امام حسین (ع) @Mehremaandegar
💠 امام اصحاب وفادار خود را صدا می‌زند 🔹بعد از شهادت یاران باوفا، امام (ع) پیوسته به راست و چپ مى‌‏نگریست و هیچ یک از اصحاب و یاران خود را ندید جز آنان که پیشانى به خاک ساییده و صدایى از آنها به گوش نمى‏رسید، پس ندا داد: 🔸اى مسلم بن عقیل! اى هانى بن عروة! اى حبیب بن مظاهر! اى زهیر بن قین! اى یزید بن مظاهر! اى یحیى بن کثیر! اى هلال بن نافع! اى ابراهیم بن حُصَین! اى عمیر بن مطاع! اى اسد کلبى! اى عبداللَّه بن عقیل! اى مسلم بن عوسجه! اى داود بن طرمّاح! اى حرّ ریاحى! اى على بن الحسین! 🔹 اى دلاورمردان خالص! و اى سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا مى‌‏زنم ولى پاسخم را نمى‌‏دهید؟ و شما را مى‏‌خوانم ولى دیگر سخنم را نمى‌‏شنوید؟ آیا به خواب رفته‌‏اید که به بیدارى‌‏تان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیده‌‏اید که او را یارى نمى‌‏کنید؟ 🔸ولى به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت پیشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهى نمى‌‏کردید، و از یاریم دست نمى‌‏کشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق مى‌‏شویم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». (معالی السبطین، ج 2 ص 17) 💢امام (ع) فرمود: سلامم را به شیعیانم برسان 🔹در روایتى آمده است: هنگامى که امام (ع) تنها شد به خیمه‌‏هاى برادرانش سر کشید، آنجا را خالى دید. آنگاه به خیمه‏‌هاى فرزندان عقیل نگاهى انداخت، کسى را در آنجا نیز ندید؛ سپس به خیمه‌‏هاى یارانش نگریست کسى را ندید، امام در آن حال ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ» را فراوان بر زبان جارى مى‏‌ساخت. 🔸آنگاه به خیمه‏‌هاى زنان روانه شد و به خیمه فرزندش امام زین العابدین علیه‌السلام رفت. 🔹او را دید که بر روى پوست خشنى خوابیده و عمّه‌‏اش (س) از او پرستارى مى‌‏کند. امام (ع) از حال فرزندش پرسید: او حمد الهى را بجا آورد و گفت: 🔺 پدر جان! امروز با این گروه منافق چه کرده‏‌اى؟». 🔺امام(ع) در پاسخ فرمود: فرزندم شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است و جنگ بین ما و آنان چنان شعله‏‌ور شد که زمین از خون ما و آنان رنگین شده است!». 🔺فرزندم! همین قدر بدان که در این خیمه‌‏ها مردى جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهید شده‏‌اند. 🔺آنگاه امام علیه‌السلام دست فرزندش را گرفت و با صداى رسا فرمود: اى زینب! اى امّ کلثوم! اى سکینه! اى رقیّه! و اى فاطمه! سخنم را بشنوید و بدانید که این فرزندم جانشین من بر شماست و او امامى است که پیروى از او واجب است. 🔺سپس به فرزندش فرمود: را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید. @Mehremaandegar
مهر ماندگار
💠تصویرسازی از شامگاه‌ عاشورا و تنها ماندن حضرت زینب (س) @Mehremaandegar
💠مصائب حضرت زینب(س) ﷽. ▪️شمر با تعدادی از مردان جنگی به سوی (ع) آمد که سنان و خولی در میان‌شان بودند و حضرت را احاطه کردند؛ (س) از خیمه‌گاه بیرون آمد و با دیدن این اوضاع، عمر بن سعد را خطاب قرار داد و فرمود: «وای بر تو‌ای عمر؟ آیا ابا عبدالله (ع) را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» عمر پاسخ زینب (س) را نگفت، پس زینب (س) خطاب به لشکر عمر بن سعد فریاد زد: «وای بر شما؛ آیا یک مسلمان میان شما مردم نیست؟» _ ▪️عصر بعد از شهادت (ع) دشمنان به سمت خیمه‌ها آمده و خیمه‌ها را آتش زدند. (س) به دستور امام سجّاد (ع)زنان و کودکان آواره را در خیمه نیم‌سوخته‌ای جمع کرد. ▪️در بعد از ظهر روز یازدهم محرم عمر بن سعد و یارانش در حالی که اجساد بی سر و مطهر امام (ع) و یارانش را بر روی زمین رها کرده بودند، دستور حرکت داده و امام سجاد (ع) را با همان حال بیماری، زنان و دختران و خواهران و اطفال در برابر دیدگان هزاران دشمن با رویی گشوده بر شترهای برهنه و بی‌جهاز سوار و به سوی کوفه حرکت دادند. ▪️بعضی از اخبار حکایت از آن دارد که اسرای کربلا، در کوفه بیش از ۸۴ زن و بچّه بودند که ۲۰ نفر زن قریشی و بقیّه زنان اصحاب بودند به دستور عمر بن سعد سپاه کوفه کاروان اسرا را از میان قتلگاه عبور دادند. ▪️ وقتی زینب (س) از کنار قتلگاه برادرش می‌گذشت می‌گفت: «یا محمداه! یا محمداه!؛ این همان حسین است زیر آسمان قرار گرفته و به خاک وخون آغشته و اعضایش قطعه قطعه شده است. یا محمداه! دخترانت اسیر گردیده، فرزندانت کشته شده‌اند،باد صبا گرد و غبارش را بر آنان می‌گستراند!» @Mehremaandegar