🍄☘🍄☘🍄
🍄☘🍄
☀️ #تولدتادوسال☀️
#داستان_کودکانه
🐥#جوجه_نوک_نوکی🐥
یک جوجه بود به هر چیزی نوک می زد. به زمین ، درخت، اسباب بازی بچه ها، به آدم ها و بند کفش ها هم نوک می زد. برای همین به او می گفتند: جوجه نوک نوکی!
جوجه نوک نوکی یک روز صبح از خواب بیدار شد . رفت تا چیزی پیدا کند .و به آن نوک بزند. رفت و رفت تا اینکه یک چیز قلقلی دید. رفت جلو . می خواست نوک بزند. قلقلی قل خورد و رفت جلوتر.
جوجه هم رفت دنبالش. باز هم تا آمد نوک بزند ، قلقلی قل خورد و در رفت. قلقلی بدو ، نوک نوکی بدو. تا این که قلقلی خسته شد. ایستاد و گفت:«چی از جان من می خواهی؟ مگه من کرمم می خواهی مرا بخوری! من چسبم»
نوک نوکی گفت: کاری ندارم چی هستی. یک نوک می زنم و می روم.
چسب قلقلی گفت: خب بزن
نوک نوکی یک نوک زد به چسب قلقلی. نوکش چسبی شد و چسبید به هم. قلقلی گفت: از اولش هم گفتم نوک نزن ، گوش نکردی. جوجه نوک نتوکی نوکش باز و بسته نمیشد.
برای همین نمی توانست جواب بدهد. فقط با ته گلوش هوم هوم می کرد. چسب قلقلی گفت: من که حرفهایت را نمی فهمم. خداحافظ. بعد هم قل خورد و رفت. جوجه هم رفت پیش باباش تا چسب های نوکش را پاک کند
اما نه بابا خروسه خونه بود نه مامان مرغه؛
فقط داداش خروسه خونه بود و نینی مرغه
داداش خروسه تا نوک نوکی رو دید گفت:
_ نوک نوکی خانوم چرا نوک نمیزنی
نوک نوکی نوکش را نشان داد و داداش خروسه چسب های روی نوک را دید و گفت:
_ ایوای حالا چطوری میخوای غذا بخوری؟
نینی مرغه گریه کرد و گفت:
_ آبجی نوک نوکی آبجی نوک نوکی برام لالایی بخون
نوک نوکی با ناراحتی نگاهش کردو کنارش نشست و نازش کرد اما نتونست لالایی بخونه
دلشم از گرسنگی درد میکرد
خاله مرغه اومد خونشون تا بهشون سر بزنه آخه مامان مرغه و بابا خروسه تا چند ساعت خونه نمیومدن
نوک نوکی در رو باز کرد
تا خاله رو دید گریه کرد
خاله نازش کرد و نوکش رو دید
زود دستشو گرفت و برد پیش خانوم دکتر
خیلی درد داشت اما خانوم دکتر چسبارو تونست باز کنه
نوک نوکی با خودش میگفت کاش قبل از اینکه اتفاقی برام بیفته به حرف بزرگتر ها گوش میکردمو به همه چیز نوک نمیزدم
اما تصمیم گرفت ازین اتفاق درس بگیره و تا میتونه به حرف بزرگ تر ها گوش بده و راحت تر زندگی کنه.
🐥 نویسنده : ناصر کشاورز
#رسانه_تنها_مسیر
👶تولد تا هفت سال
@tavalodtahaftsalegy
🍄☘🍄
🍄☘🍄☘🍄
🔙۷۱۳🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
دوست داری یه فرفره داشته باشی؟
یه لیوان کاغذی و یه نی بیار و دست به کار شو🥤😍
♦️🔆 #رسانه_تنهامسیر
تولد تا ۷ سالگی⬇️
@tavalodtahaftsalegy
#سه تا پنج سال
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙۷۱۴🔜
🍄☘🍄☘🍄
🍄☘🍄
☀️ #تولدتادوسال☀️
#کاردستی
وسایل لازم: شونه تخم مرغ، رنگ گواش رنگ انگشتی، مداد شمعی و چسب
همانند عکس، میتوانید شکلهای مختلف را با برش دادن شونههای تخم مرغ، بصورت عروسکهای مقوایی درست کرد.
خداقوت 👏🏼
با این اسباب بازی ساده، ارزان و مفید خلاقیت و ابتکار عمل کودکان را تقویت کردید.
حتی میشه بعد از اتمام ساخت عروسک، نمایش عروسک مقوایی شادی رو هم به کودکمون هدیه بدیم👌🏼
#رسانه_تنها_مسیر
👶تولد تا هفت سال
@tavalodtahaftsalegy
🍄☘🍄
🍄☘🍄☘🍄
🔙۷۱۵🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
#بازی_سرگرمی
اين قسمت
🐔 مرغ رنگین 🐔
وسایل مورد نیاز:
کاغذ رنگی، مقوا، قیچی، چسب و ماژیک
🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔
#رسانه_تنها مسیر
#شش_تا_هفت_سالگی
🦋❁.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•´¨*•.¸¸.•¸¸.••.¸¸
@tavalodtahaftsalegy
.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•.¸¸.•*´¨*•.¸¸.•❁🦋
🔙٧١۶🔜
#داستان
"شهر تبلتی"
صدای قار و قور شکم حمید میآمد،
اما، به تبلتش نگاه کرد و گفت:
-مامان من غذا نمیخورم.
بازیهای تبلتش خیلی قشنگ بود.
حمید با خودش میگفت کاش میتوانستم به داخل تبلت بروم و آنجا زندگی کنم.
چشمهای حمید قرمز شده بود و خوابش میآمد.
چشمهایش را که بست
کوچک و کوچکتر شد تا اینکه از مورچهها هم کوچکتر شده بود
حالا میتوانست به داخل تبلت برود.
بالا و پایین میپرید و خوشحال بود.
آدمکهای بازی به کنارش آمدند حمید با خوشحالی و خنده به طرف آنها رفت
و سلام کرد.
اما آدمک ها اخمو شده بودند، و جواب سلام حمید را ندادند
دو تا از آدمک ها دستهای حمید را گرفتند
و به یکی از اتاقهای تاریکِ تبلت بردند.
حمید با ترس به دیوارهای بدرنگِ اتاق نگاه کردو گفت:
- من اینجا را دوست ندارم، من میخواهم با شما بازی کنم.
یکی از آدمک ها حمید را با چسب به صندلی چسباند.
و با صدای بلند گفت:
-تو باید همینجا بمانی، ما نمیگذاریم غذا بخوری، و نباید با کسی بازی بکنی...
و بعد درِ اتاق را بستند و رفتند.
حمید گرسنهاش شده بود،
کاش کسی او را دوباره به خانهشان میبرد.
او با صدای بلند گریه میکرد،
مامان صدای او را شنید، و به اتاق آمد.
حمید روی تبلت خوابش برده بود.
با مهربانی او را از خواب بیدار کرد و بغل گرفت.
حمید خیلی ترسیده بود و با ترس خوابش را برای مامان تعریف کرد
مامان گفت:
-چه خواب عجیبی دیدهای! بلند شو که غذای خوشمزهات را بیاورم.
حمید با خوشحالی با مامان به آشپزخانه رفت.
#داستان
♦️🔆 #رسانه_تنهامسیر
تولد تا ۷ سالگی⬇️
@tavalodtahaftsalegy
#سه تا پنج سال
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙۷۱۷🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نماهنگ' شعر
نماهنگ منم بچه مسلمان⭐️
⭐ با ما همراه باشید
♦️🔆 #رسانه_تنهامسیر
تولد تا ۷ سالگی⬇️
@tavalodtahaftsalegy
#سه تا پنج سال
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙۷۱۸🔜
امام رضا🎈🌈
غرق نـــور است و طلاگنبـد زرد رضـــا
بوی گل، بوی گلاب می رسد از همه جا
مثل یڪ خورشید می درخـــشد از دور
شده از این خورشیدشهر مشهد پر نور
چشم ها خیره به اوقلب ها غـرق دعــا
بر لب پیر و جوان همه یا رضا یا رضــا
ای خدا ڪاش ڪه من یڪ ڪبــوتر بــودم
روی این گنبد زرد شــاد می آســــودم
مــی زدم بال و پـری دور تا دور حــرم
از دلـم پر می زد مــاتم و غصه و غــم
#شعر
♦️🔆 #رسانه_تنهامسیر
تولد تا ۷ سالگی⬇️
@tavalodtahaftsalegy
#سه تا پنج سال
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙۷۱۹🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
#خودت_بساز
"آموزش ساخت شن جادویی "
آموزش شن جادویی داریم با پوشک 😳
مواد موجود در پوشک میتونن چندین برابر وزن خودشون آب جذب کنن و ما ازشون به عنوان یه سرگرمی جالب استفاده کردیم.
با ما همراه باشید😘
⭐ با ما همراه باشید
♦️🔆 #رسانه_تنهامسیر
تولد تا ۷ سالگی⬇️
@tavalodtahaftsalegy
#سه تا پنج سال
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙۷۲۰🔜
🎨#نقاشی_ساده
#آموزش گام به گام #نقاشی
این شماره: خرگوش فانتزی
با آموزش ساده و گام به گام نقاشی روش ساده نقاشی کردن را به فرزندانتان بیاموزید.
♦️🔆 #رسانه_تنهامسیر
تولد تا ۷ سالگی⬇️
@tavalodtahaftsalegy
#سه تا پنج سال
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙۷۲۱🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون ریرا
🌺این قسمت؛
گربه ی ما بی گناهه
♦️🔆 #رسانه_تنهامسیر
تولد تا ۷ سالگی⬇️
@tavalodtahaftsalegy
#سه تا پنج سال
🎈🌸🎈🌸🎈
🔙۷۲۲🔜
امـروزتـان
سرشـاراز موفقیت 🌈🌼
چهرتون همیشه خندان
قلبتون پـراز عـشق و محبت🌈🌼
هوای زندگیتون گرم و پرنشاط
و لطف خـدا همیشه شـامل حالتـون🌈🌼
سلام صبحتون بخیر💚💚💚