eitaa logo
مدافعان حرم ولایت
1.4هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
19.2هزار ویدیو
207 فایل
🔹﷽🔹 کانال مدافعان حرم ولایت با متنوع ترین مطالب روز؛ آموزشی_اقتصادی_نظامی_مذهبی وسرگرمی. ♡ ارسال بهترین وجذابترین رمان‌ها پیام بصورت پست ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17359336874500 ارتباط با ادمین @MAHDy_Yar_313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🔅ختم حدیث کسا 🎤استاد عالی ✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @Beit_al_Shohada 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
دانستنی هایی از قرآن 🌸خدا چه کسانی را دوست دارد❓ 👌البته که خدا همه بندگانش را دوست دارد ولی برخی را بیشتر👇 🌸نیکوکاران: «اِنّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنِینَ» بقره/195 🌸توبه کنندگان: «اِنّ اللهَ یُحِبُّ التّوابینَ» بقره/ 222 🌸صابران: «وَ اللهُ یُحِبّ الصّابِرینَ» آل‌عمران/ 146 🌸توکل کنندگان: «اِنّ اللهَ یُحِبُّ المُتِوَکّلِینَ» آل‌عمران/159 🌸پرهیزکاران: «اِنّ اللهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ» توبه/4 🌸پاکان: «اِنّ اللهَ یُحِبُّ المُطَهّرِینَ» توبه/108 🌸عدالت پیشگان: اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطِینَ» مائده/42، حجرات/9، ممتحنه/8 🌸مجاهدان: «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الّذینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِه» صف/64 ✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @Beit_al_Shohada 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
💥کم حرف زدن 🌟آقا امیرالمؤمنین علیہ‌السلام: 🧨هرکس بداند که نسبت به سخن گفتنش هم مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، پس سخن را کوتاه کند. 📚غررالحکم، ج۵، ص۲۳۲ ✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @Beit_al_Shohada 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔅فضیلت محبّت به خانواده 🔺کمک به همسر، بهتر از عبادت هزار سال ✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @Beit_al_Shohada 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ۷۰ گناه کبیره ۲۰ تاش برای زبانه 🎤 استاد عالی ✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @Beit_al_Shohada 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 افزایش حضور شیاطین جن و شیاطین اِنس در زمین ❗️ علامت واضح آخرالزمان ! ✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @Beit_al_Shohada 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
💠 حاجت روایی با تسبیحات حضرت زهرا(س) آیت الله العظمی محمد علی اراکی: هنگامی که مشکلی برایم‌ پیش می آید یک مرتبه تسبیح حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها را می خوانم سپس صلوت بر محمد و آل محمد می فرستم و این عمل را به ارواح مطهر چهارده معصوم هدیه می کنم و می بینم که مشکل به راحتی حل می شود. ♦️البته بیشتر اکثر اوقات در مشکلات علمی این عمل را انجام می دهم♦️ ✨با مــــــــا همـــــــــــراه باشیـــــــــــــــد👇 🎁 @Beit_al_Shohada 🇮🇷 @Modafeane_harame_velayat ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌
مدافعان حرم ولایت
رمان واقعی #تجسم_شیطان #قسمت_سی_هشتم 🎬: روح الله از بس کتک خورده بود و گریه کرده بود،بی حال گوشهٔ ا
رمان واقعی 🎬: همانطور که روح الله محو صحنهٔ پیش رو بود، در خانه را زدند. روح الله نگاهی به در کرد، یعنی کی میتوانست باشه؟! وقت آمدن پدرش بود اما پدر کلید داشت.. فتانه هنوز متوجه روح الله نشده بود، روح الله خود را داخل خانه انداخت و پشت در هال پناه گرفت و از لای درز در که در حیاط مشخص بود، خیره به در حیاط شد. فتانه دسته ای کاغذ داخل حلب ریخت ،یعنی آخرین برگ های دفتر را داخل آتش سوزاند و خنده کنان به سمت در رفت، در را باز کرد و از پشت در قد کوتاه عاطفه نمایان شد. روح الله خوب نگاه کرد، درست میدید عاطفه درحالیکه کیف کوله ای آبی رنگ نویی در دست داشت پشت در بود، چقدر کیف آشنا بود، درسته خودشه، همون کیفی هست که از پشت شیشه مغازه آقا رحمت، هر روز به روح الله چشمک میزد و او خیلی دوست داشت که این کیف را داشته باشد...ناگهان فکری به ذهنش رسید، درسته، حتما اینم کادوی مادرش هست، وای نباید میگذاشت به دست فتانه برسد، پس روح الله با سرعت بیرون دوید، خودش را به درخانه رساند، انگار مادربزرگ با عاطفه آمده بود او را رسانده بود و سرکوچه منتظر برگشت عاطفه بود، روح الله کاملا میفهمید که مادربزرگ هم از فتانه میترسد، چون این زن بد دهن و بدجنس، ادب نداشت و احترام هیچ کس را نگه نمی داشت. عاطفه تا چشمش به روح الله افتاد گفت: سلام داداشی، اینو..اینو.. روح الله کیف را به طرف عاطفه هل داد و گفت: نه من اینو نمی خوام، ببرش خونه مادربزرگ ، مال تو باشه.. فتانه با مهربانی که از او بعید بود به عاطفه گفت: بیا تو عزیزم، بیا با سعید بازی کن..عاطفه که انگار از برخورد فتانه تعجب کرده بود با چشمهایی گشاد گفت: من واقعا بیام با سعید بازی کنم؟! اجازه میدی؟! فتانه لبخندی که اصلا به او نمی آمد زد و گفت: آره عزیزم چرا که نه.. عاطفه خنده بلندی کرد و گفت: پس صبر کنید من برم عروسکم را از مامان بزرگ که سر کوچه هست بگیرم و بیارم.. روح الله با نگاهش به عاطفه اخطار می داد که داخل خانه نیاید، چون حس خوبی از این مهربانی فتانه نداشت، اما عاطفه بچه بود و معنای نگاه روح الله را نمی فهمید عاطفه کیف را به سمت روح الله داد و گفت: اینو مامان برات گرفته، بگیرش تا من برگردم روح الله بار دیگه کیف را توی بغل عاطفه چپاند و گفت: الان میری پیش مادربزرگ، اینم بهش بده نگه داره فهمیدی!! عاطفه که از لحن روح الله کمی ترسیده بود گفت: باشه و شلنگ زنان از خانه دور شد‌. با دور شدن عاطفه، فتانه سیلی محکمی به گوش روح الله زد و گفت: چرا کیف را نگرفتی هااا؟! برا من دم درآوردی؟! روح الله که صورتش از ضرب سیلی میسوخت دستی به گونه اش کشید و گفت: چرا دفتری مامان مطهره اورده بود سوختی؟ اصلا کفش های نو که برام گرفته بود کجاست؟! فتانه خم شد و همانطور که ترکه ای از بغل انار میکند فحش رکیکی به مادر او داد و گفت: چند بار بگم اسم این زنیکه... را جلو من نیار، حالا مامان مامان میکنه برا من... و روح الله متوجه شد که قراره چی بشه، سریع از زیر دست فتانه فرار کرد و خودش را به انباری گوشه حیاط رساند. فتانه چفت پشت در را انداخت و گفت: یه کم تو تاریکی و بین موش و مارمولکها بپلکی بد نیست، ادب میشی و در همین حین در حیاط را زدند و روح الله می دانست که هیچ کس غیر از عاطفه نمی توانست باشد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
رمان واقعی 🎬: روح الله از گوشهٔ شیشهٔ شکسته انباری روی حیاط را زیر نظر گرفته بود، منتها در حیاط در زاویه دیدش نبود، اما صدای شاد عاطفه که در حیاط پیچید، روح الله متوجه آمدن او شد و زیر لب زمزمه کرد: کاش نمی آمدی.. عاطفه در را بست و در حالیکه به طرف سعید که کنار حلب پر از آتش بود میرفت گفت: سعید بیا بریم بازی کنیم، ببین مامانم چه عروسک قشنگی برام آورده؟! سعید دستش را دراز کرد تا عروسک چشم آبی که آهنگ قشنگی پخش میکرد را بگیرد و عاطفه هم با اینکه عروسک به جانش بسته بود به طرف سعید داد، دست عاطفه هنوز در هوا معلق بود که فتانه با ترکهٔ تازه انار به جان عاطفه افتاد، خشم تمام وجود فتانه را گرفته بود و همانطور که فحش های رکیکی نثار مطهرهٔ بی نوا می کرد گفت: حالا برای من مامان دار شده، تو که اصلا توی عمرت مادر ندیده بودی حالا چی شده مدام حرف این زنیکه را میزنی؟! عاطفه همانطور که از درد و سوزش کتک ها به خودش می پیچید گفت: من که کاری نکردم...من سعید را اذیت نکردم، چرا منو میزنی؟! فتانه ترکه را محکم تر به پشت عاطفه فرود آورد و گفت: زود باش بگو مادرت و داییت به مامان بزرگت چی میگفتن؟! زود بگو درباره من چی میگفتن؟! درباره بابات چی می گفتن؟ زود بگو چه نقشه هایی توی سرشون هست؟ عاطفه همانطور که روی زمین نشسته بود و در خودش میپیچید و تا ترکه ها کمتر به او بخورند میگفت: من نمی دونم، من نفهمیدم چی میگفتن و اصلا هیچی نمی گفتن با زدن این حرف انگار فتانه دیوانه تر از قبل شده بود و علاوه بر ترکه با مشت و لگد هم به جان دخترک بی نوا افتاده بود، روح الله که شاهد همه چی بود، همانطور که گریه می کرد شروع کرد به شوت زدن به در انباری و صدایش را بالا برد، اگر عاطفه را ول نکنی اینقدر به این در میزنم و جیغ میزنم که هم کل شیشه اش بریزه پایین و هم آبروت توی محله بره... فتانه که آتشی تر از قبل شده بود، عاطفه را رها کرد و به سمت در انباری آمد و همانطور که فحش های زشت میداد چفت در را باز کرد و گفت: چه....خوردی؟؟ ببینم حالا برا من آدم شدی هااا... روح الله در انباری از داخل باز کرد تا با به خطر انداختن خودش ، خواهرش را از دست کتک های فتانه نجات دهد. فتانه داخل انباری شد و گوش روح الله را گرفت و همانطور که با یک دست او را بیرون میکشید با دست دیگرش بر سر و صورت طفلک بی نوا میزد. روح الله به کتک های فتانه توجهی نمی کرد از زیر چشم اطراف را نگاه کرد و وقتی متوجه شد در حیاط باز است و خبری از عاطفه نیست، خیالش راحت شد و نفس راحتی کشید و کمی آنطرف تر سعید درحالیکه با عروسک عاطفه بازی میکرد، را دید. فتانه روح الله را وسط خانه انداخت و همانطور که با شوت به جانش افتاده بود، دنبال ترکه دیگری بود که بدن او را کبود کند، روح الله بی صدا اشک میریخت و خوشحال بود که خواهرش از کتک خوردن رها شده و در همین حین صدای پدرش در خانه پیچید: ببینم اینجا چه خبره زن؟! این از روح الله و اونم از عاطفه وسط کوچه،چکار به اون طفلک داشتی هاا فتانه با ورود محمود، روح الله را رها کرد و برای اینکه خودش را موجه جلوه دهد همانطور که روح الله را نشان میداد گفت: حالا همه شون برا من دم درآوردن این نکبت را میبینی رفته برا من سحر و جادو اورده تو خونه، اون زنیکه هدیه میاره برا اینا و نمیفهمه که من باهوش تر از اونم و میفهمم اینا هدیه نیست و همه اش سحر و جادو هست تا زندگی فتانه را بپاشه ... محمود آه کوتاهی کشید و گفت: روح الله سحر و جادو آورده، اون طفلک بینوا که بعد از مدتها اومده اینجا چه گناهی کرده بود؟ فتانه شانه هایش را بالا انداخت و گفت: این عروسک سارا دختر مهدی هست، اومده میخواست با خودش ببره که سعید نذاشت و... محمود سری تکان داد و به طرف در هال رفت و روح الله از اینهمه خباثت و دروغگویی فتانه ،عصبانی شده بود، با رفتن پدرش داخل خانه، فتانه هم رفت و روح الله وقت را غنیمت شمرد و بیرون خانه رفت تا ببیند عاطفه کجاست. داخل کوچه تاریک بود اما خبری از عاطفه نبود، روح الله بی هدف در کوچه های روستا پیش میرفت و طبق عادت همیشگی جلوی مغازه مش رحمت ایستاد،جای کیف آبی رنگی که روح الله همیشه با حسرت نگاهش می کرد خالی بود اما ...اما درست میدید، کفش های چرمی که مامان مطهره آورده بود از پشت شیشه مغازه به او چشمک میزد.. ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی . 🆔 @Modafeane_harame_velayat ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ کپی از رمان و حذف لینک کانال مدافعان حرم ولایت پیگرد الهی در بر دارد.⚠️ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌
🕊﷽ 🥀﷽ 🥀﷽ 🕊 ♥️بسم‌‌ رب‌‌الشهدا‌‌ و‌ الصدیقین♥️ 🕊💐سلام بر تربت پاک شهدا💐🕊 💌سلام بر انسانهای پاکی که از خون پاک شهدا حمایت و حفاظت می کنند💌 📌هفتمین چله "کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت " 💫شروع چله 1402/08/04 ✨در این چله 100🌺صلوات، قرائت زیارت عاشورا وسوره یس را 🎁 هدیه میکنیم به چهارده معصوم علیه السلام وشهدای والامقام.🤲 🤍🥀لیست شهدای والامقام🥀🤍 🕊۱- شهید آرمان علی وردی🥀 https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/10942 🕊۲- شهید مرتضی بصیری پور🥀 https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/11008 🕊۳- شهید محمود اخلاقی🥀 🕊۴- شهید سید رضا حسینی 🕊۵- شهید محمد حسین فهمیده 🕊۶- شهید‌ منوچهر نصیرالاسلامی 🕊۷- شهید علی اوسط عسگری 🕊۸- شهید سید حمید میرافضلی 🕊۹- شهید محمدعلی حسینی 🕊۱۰- شهید جواد محمدی 🕊۱۱- شهید حسن اکبری 🕊۱۲- شهید دوستعلی رئیسی 🕊۱۳- شهید محمود رادمهر 🕊۱۴- شهید امان الله جزینی 🕊۱۵- شهید علیرضا یاسینی 🕊۱۶- شهید حسین کشتکار 🕊۱۷- شهید غلامرضا مصطفوی 🕊۱۸- شهید محمدعلی رجایی 🕊۱۹- شهید غلامرضا کاظمی 🕊۲۰- شهید علیرضا کریمی 🕊۲۱- شهید جواد عابدی 🕊۲۲- شهید میثم نجفی 🕊۲۳- شهید رجبعلی شعبانی 🕊۲۴- شهید یوسف داورپناه 🕊۲۵- شهید سید علی زنجانی 🕊۲۶- شهید مرتضی هداوند میرزایی 🕊۲۷- شهید علی عسگر یوسفیان 🕊۲۸- شهید محمد علی برزگر 🕊۲۹- شهید محمد حسین خفانی 🕊۳۰- شهید عبدالمطلب اکبری 🕊۳۱- شهید علی روحانی یزدلی 🕊۳۲- شهید غلامعباس عباسی مکوند 🕊۳۳- شهید سیدحسین بنی فاطمه 🕊۳۴- شهید منصور گلبادی نژاد 🕊۳۵- شهید دانیال لیاقتمند 🕊۳۶- شهیده عصمت پورانوری 🕊۳۷-شهید محمد حسین یوسف الهی 🕊۳۸- شهید عبدالمهدی مغفوری 🕊۳۹- شهید غلامرضا لنگری زاده 🕊۴۰- شهید حاج قاسم میر حسینی 🎁کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت 💌زنده نگه داشتن نام ویاد شهدا کمتر از شهادت نیست♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشـھــ🕊ـــدا🥀 و الصدیقین ✨ششمین چله ی کانال بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت 1402/08/06 💫 امروز "شنبه" متعلق است به پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه 🌺 🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ 📌 "سومین" روز از چله دور هفتم با 100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫و قرائت سـوره یس💫 متوسل میشویم به چـهـارده معصــوم (ع) و شهید امروز "شهید محمود اخلاقی" 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید امروز: سردار حاج محمود اخلاقی 💐🕊🥀💐🕊🥀💐 تاریخ ولادت: ۱۳۳۵/۱/۲۴ محل ولادت: سمنان تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۵ محل شهادت: اسلام آباد غرب مسئولیت: معاون اطلاعات عملیات لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب مزار: گلزار شهدای زادگاه 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤زندگینامه شهید عالیمقام محمود اخلاقی🌤 ✨شهید حاج محمود اخلاقی در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۳۵ در سمنان در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود . پدرش کشاورز بود و او نیز در کارهای کشاورزی به پدر کمک می کرد . پس از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه شد و تا فوق دیپلم در رشته طراحی صنعتی درس خواند . 🔻از سال ۵۲ فعالیت های سیاسی خود را آغاز کرد و با وارد شدن به دانشگاه فعالیت هایش دو چندان شد . سال ۵۹ ازدواج کرد و از او یک دختر و دو پسر به یادگار مانده است . بر اثر شجاعت و لیاقت در کارهای نظامی از تک تیراندازی تا فرماندهی واحد اطلاعات عملیات و جانشین فرمانده لشگر ۱۷ علی ابن ابیطالب قم پیش رفت . معلم ریاضی بود و در جبهه ها علاوه بر فرماندهی به تعلیم درس به دانش آموزان نیز می پرداخت . 🌱خصوصیات منحصر به فرد شهید اخلاقی شامل ۲۰۰ خصوصیت می باشد که در کتاب مدیریت جهادی شهید اخلاقی ' ذکر شده است . شجاعت ' تیز بینی ' شناخت صحیح از موقعیت ' تصمیم درست و به هنگام و ولایتمداری از ویژگی های بارز ایشان می باشد . 🌷پس از ۹۶ ماه حضور مستمر در جبهه در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد به دست منافقین کوردل به شهادت رسید و به سوی معبود و یاران خود شتافت . روحشان شاد و راهشان پررهرو🌹 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار بسیجی معلم با بصیرت وآگاه فرمانده و رزمنده شجاع و دلیر اسلام و انقلاب مبارز رشید و دلاور جبهه جنگ و فرهنگ سردار شهید از فرماندهان لشکر۱۷ امام علی بن ابیطالب (ع) بود که از درگیری های اولیه کردستان تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸به مدت۹۶ماه حضور مستمر در جبهه های جنوب و غرب کشور داشت و نهایتاً درآخرین روزهای دفاع مقدس به شهادت رسید. شهیداخلاقی معلم ریاضی آموزش و پرورش سمنان بود.حاج محمود در آخرین روزهای حیاتش سر به آسمان بلند کرد و گفت:خدایا، قطعنامه هم پذیرفته شد و جنگ هم رو به اتمام است،ولی من هنوز زنده ام!خدایا! بدنم دیگرجای ترکش خوردن ندارد و از طرفی روی برگشت به شهر را ندارم.من چگونه به شهرم برگردم و چگونه به چشمان پدران،مادران، همسران و فرزندان شهید نگاه کنم.خدایا ماندن پس از جنگ را بر من حرام گردان.»گویی خدا سوز ناله های عاشقانه اش را شنید و فرصتی دیگر به او داد تا محمود را هم آسمانی کند. 💥رزق حلال و تربیت دینی به نقل از مادر شهید: محمود سال ۱۳۳۵ در شهر سمنان متولد شد. پدرش کشاورز بود و من هم به امور خانه و خانه داری مشغول بودم.پدر بچه ها تأکید زیادی روی رزق حلال و تربیت دینی بچه ها داشت.شهادت فرزندانم مجید و محمود گواه حلال خوری خانواده ماست. پسرم محمود تاجایی که می توانست در خانه به من و درکشاورزی به پدرش کمک می کرد. بچه درسخوانی بود.بعداز اینکه دیپلمش را گرفت وارد دانشگاه سمنان شد و در رشته طراحی فوق دیپلمش را گرفت.بعد هم به عنوان معلم به روستای چاشم رفت. https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣شهید والامقام محمود اخلاقی به روایت مادر❣ ✨مبارزات خودش را علیه رژیم شاهنشاهی شروع کرد. اوج فعالیت هایش در سال ۱۳۵۶ و در دانشگاه بود. بارها و بارها تحت تعقیب نیرو های ساواک قرار گرفت، اما هرگز دست از فعالیت های انقلابی نکشید. بعد از پیروزی انقلاب، محمود برای مبارزه با ضدانقلاب به کردستان رفت و از خود رشادت ها و دلاوری های زیادی نشان داد. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد. سه فرزند داشت، دو پسر و یک دختر ماحصل زندگی مشترک هشت ساله اش بود. ✨به محمود می گفتم: «تو پدر سه فرزند هستی، زمان تولد هیچ کدامشان نبودی و دائم در جبهه هستی، هیچ وقت نتوانستی به بچه هایت برسی!» می گفت: «اگر شما به جبهه بیایید و زن و بچه های مرزنشین را ببینید که با چه سختی ای زندگی می کنند و چه بر سرشان می آید، این حرف ها را نمی زنید. زن ها و بچه ها اگر خدایی نکرده اسیر شوند، ما چه کنیم؟! اگر ما به جبهه نرویم مملکت از دست می رود. ✨پنج پسرم را راهی میدان نبرد کردم. خودم و دختر ها هم در پشت جبهه فعالیت می کردیم. من به مسجد می رفتم تا با خانم های محل برای رزمنده ها نان بپزیم. هر چقدر هم می توانستیم، کمک مالی می کردیم. محمود بچه های محل را همراه خودش به جبهه می برد. تعدادی از شاگرد های محمود در گردان او بودند. پسرم علاوه بر جبهه و فرماندهی، برای بچه ها کلاس درس تشکیل می داد تا از تحصیل عقب نمانند. او درس شجاعت و آزادگی را به دانش آموزانش آموخت. ✨محمود خیلی خوش اخلاق و خنده رو بود. مرد خدا بود و مهربانی در چهره اش پیدا بود. خانواده اش را خیلی دوست داشت و به من و پدر و خواهر و برادرهایش احترام می گذاشت. وقت هایی بود که همراه با پدرش به باغ می رفت و به او در کار ها کمک می کرد. وقتی با پدرش از باغ می آمدند، می گفت: اول بابا وارد خانه شود. به همه این نکات ریز توجه داشت. شجاعت و تقوا از مهم ترین شاخصه های رفتاری اش بود. سادگی در زندگی اش چشمگیر و قابل توجه بود. ✨همیشه نمازهایش را اول وقت می خواند. پسرم محمود برای چهلمین روز وفات یکی از برادرهایش به سمنان آمده بود، به او گفتیم: حالا که برادرت تازه فوت شده است و برادر دیگرت هم که تازه شهید شده، دیگر جبهه نرو. گفت: الان به حضور ما در جبهه نیاز است، اگر از اتفاقاتی که در منطقه می افتد، برایتان بگویم مطمئن هستم که خواهر هایم هم همسرانشان را راهی جبهه می کنند. » این آخرین وعده دیدار ما بود و چند روز بعد به شهادت رسید. ✨محمود از درگیری های اولیه کردستان تا پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به صورت مستمر در جبهه های جنوب و غرب کشور حضور داشت و به عنوان معاون و بعد فرمانده گروهان در کامیاران، تکاب و گیلانغرب خدمت کرد. در سال ۱۳۶۴ به فرماندهی محور لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) منصوب و در سال ۱۳۶۷ قائم مقام فرمانده این لشکر شد. کارکشتگی و استعداد نظامی اش سرآمد بود. محمود به عنوان یک الگو، در دل رزمندگان لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) جا گرفته بود. ✨خاکریز موشکی یکی از دوستانش برایمان تعریف می کرد که «بعد از عملیات خیبر، شهید زین الدین، فرمانده لشکر علی بن ابیطالب (ع)، حاج محمود را به عنوان مسئول محور انتخاب کرد. حاجی در عملیات والفجر ۸، روز و شب نداشت. از اولین نیرو هایی بود که وارد خاک عراق شد. وقتی که در جزیره مجنون پیاده شدیم بدون اینکه تأمین باشد، شروع به ارزیابی منطقه کرد. آن هم در حالی که سردرد داشت و یک چشمش کاملاً تخلیه شده بود! تازه از درد پا هم رنج می برد! روز اولی که بچه های گردان حضرت معصومه (س) اهداف خودشان را تصرف می کردند با حاج محمود رفتیم آخر خط. نیرو های دشمن جلوی سایت موشکی ما را گرفتند. هلیکوپتر ها از بالا تیراندازی می کردند و نیرو های عراقی از رو به رو. حاج محمود وضعیت منطقه را بررسی کرد و گفت: «باید یک ضلع از خاکریز سایت موشکی را بگیریم. » اجرای این دستور واقعاً سخت بود، اما حاج محمود پافشاری کرد! ما هم با چند شهیدی که دادیم آنجا را گرفتیم. خیلی از نیرو ها ناراحت شده بودند. فکر می کردند حاجی اشتباه کرده! هنوز یک ساعت از تصرف آنجا نگذشته بود که نیرو های تازه نفس دشمن رسیدند و پاتک زدند. نیرو هایی که جلوی پاتک را گرفتند، همان نیرو های پشت خاکریز بودند! ✨پسرم در طول حضورش در معرکه نبرد بارها و بارها مجروح شد. در عملیات کربلای یکی از چشم هایش به شدت آسیب دید و تخلیه شد. باز هم در عملیات بدر به راحتی با زخم گلوله در ناحیه پا کنار آمد، اما حاضر به ترک منطقه نشد. ✨در عملیات بستان و کربلای ۵ مجروح شد. می گفت: «مرگ در راه خدا افتخار است!» همه این مجروحیت ها گواه ایستادگی اش بود. از اینکه در جنگ شهید نشده بود بسیار غمگین بود و حسرت می خورد. ✨ادامه👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستانش می گویند در آخرین روز های حیاتش محمود سر به آسمان بلند کرده و گفته بود: «خدایا، قطعنامه هم پذیرفته شد و جنگ هم رو به اتمام است، ولی من هنوز زنده ام! خدایا! بدنم دیگر جای ترکش خوردن ندارد و از طرفی روی برگشت به شهر خود را ندارم. من چگونه به شهرم برگردم و چگونه به چشمان پدران، مادران، همسران و فرزندان شهید نگاه کنم. خدایا ماندن پس از جنگ را بر من حرام گردان. » گویی خدا سوز ناله های عاشقانه اش را شنید و فرصتی دیگربه او داد تا او نیز آسمانی شود. ✨سوم مرداد ماه ۱۳۶۷ که منافقین از غرب کشور وارد ایران شدند محمود از لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب (ع) مرخصی گرفت و همراه با بچه های سمنان راهی غرب کشور شد. همراه با آن ها در مرصاد شرکت کرد و در کنار همرزمانش به شهادت رسید. ✨یکی از همرزمان پسرم در مورد خوابی که او قبل از شهادتش دیده بود، چنین نقل می کند: نشسته بودیم که حاج محمود گفت: «خواب عجیبی دیدم. خواب دیدم منافقین حمله کرده اند و ما محاصره شده ایم. تعداد رزمنده های ما خیلی کم بود. چند نفری بسیج شده بودیم که نیرو جمع کنیم. نیرو های دشمن آنقدر نزدیک شده بودند که سینه ام به سینه شان می خورد. » ✨حاج محمود خوابش را که تعریف کرد، ادامه داد: «این آخرین اعزام من است، من این بار شهید می شوم. » به او گفتیم: «حاجی این حرف ها را نزن. نیرو ها به فرمانده با تجربه ای مثل شما نیاز دارند»، اما فرمانده محمود آرام و مطمئن گفت: «نه این خواب صددرصد تعبیر می شود.» در مرصاد خوابش تعبیر شد و به شهادت رسید. ✨آرزوی من این بود که محمود به خواسته اش برسد و طعم شهادت را بچشد. اگر بعد از این همه مجاهدت و حضور می ماند از غصه دق می کرد. پسرم در بخش هایی از وصیتنامه اش نوشته بود: «از دوستان و آشنایان می خواهم که فرمان امام (ره) را از دل و جان ارج بنهند و گوش به فرمان او باشند. » ✨✨✨✨✨✨✨ ✨گزیده ای از خصوصیات بارز اخلاقی سردار شهید اخلاقی از زبان همرزمان : شهید اخلاقی همانند دیگر شهدای ما به نماز های اول وقت و به نماز جمعه و جماعت تاکید داشت.  اهل تجمل طلبی و منیت اصلا نبود. ایشان در شرایط سخت و بحرانی روح بلندی داشتند. ایشان تابع محض ولایت فقیه بودند . برخورد ایشان با دیگران بسیار متین و دوستانه بود ایشان وقتی در جمع بسیجیان بودند تشخیص داده نمی شد که ایشان فرمانده است . آدم خیلی رکی بود و با صراحت حرفش را می زد .به خاطر همین در بعضی جاها مورد بی مهری قرار می گرفت ولی با توجه به روحیاتی که داشت و تواضعی که داشت،تحمل می کرد. 🥀برای شادی روح شهدا صلوات🥀 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین درس آقا معلم: علم، ایثار، شهادت در سایه ولایت سردار رشید اسلام شهید والامقام حاج 🕊💐 شادی روح پر فتوح شهدا صلوات✨ 🎁همراه ما باشيد با کانال معنوی بيت الشـھــ🕊ـــدا🥀 مدافعان حرم ولایت https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩هم نوا برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🕯✨100🌺صـــــلـوات _ زیارت عاشورا 💫 و قرائت ســـــــــوره یس💫 به نیت چـهــــارده معصــوم (ع) و شهید محمود اخلاقی✨ 🎁فایل صوتی زیارت عاشورا https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/6007 🎁فایل pdf متن و ترجمه زیارت عاشورا https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/6008 🎁فایل صوتی به همراه متن سوره یس https://eitaa.com/BEIT_Al_SHOHADA/7638 ⚠️لطفا برای معرفی کامل شهدا به کانال معنوی بيت الشهدا مدافعان حرم ولایت بپیوندید . 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2274230632C8382139615 🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 ✨🥀أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🥀✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا