مدافعان حرم 🇮🇷
2_3 ماه مانده به محرم روزشماری میکرد برای نــــوکری ابا عبدالله الحسین😍. با شوق خاصی برنـامه ریزی میکرد.☺️
هر سال تو میدان امام زاده علی اکبر، جایی که اکنون مزار مطهرش در آنجاست، چای خانه راه اندازی میکرد.🍃
خرید ملزومات و وسائل چای خانه رو با وسـواس و سلیــــقه خاصی خریداری میکرد.👌 تمامی رو هم از بهترین ها .
معتقد بود برای اهل بیـــــت نباید کـــــم گذاشت،👌
تا زمانی که اونها دستت رو با بزرگواری میگیرند تو هم شرمنده نباشی که چرا میتونستی و بیشتر انجام ندادی.😔
خادم امام زاده و هییت بود . ولی همیشه جلوی در هیئت می ایستاد.
معتقد بود دربانی این خاندان بهتره و خاکـی بودن برای ائمه لطف بیشتری دارد.😌
میگفت هر چی کوچکتر باشی برای امام حسین (ع) بیشتر نگاهت میکند.🌺
شهید مدافع حرم امیر سیاوشی🌹🍃
@modafeaneharaam
✍زمیڹ از نبودنت تاریڪ است
آنقَدَر ڪہ ظلمـاتش،
راه نفسهاے مرا نیز ميبندد❌
مڹ مانده ام ڪہ خدا
نقش چشمـاڹ تو را با ڪدامیڹ قلــم، طراحي ڪرده است؟
ڪہ یڪ اشاره ات تمـام جادههـاے زمیڹ را بہ آسمـاڹ ختم ميڪند❗️
💔 #سلامــ_مولایمــ 💔
@modafeaneharaam
🍃🌺🍃
..
پرچم...
چادر...
همه از یک خانواده اند...
اما...
#چفیه بر دوش #شهدا
#پرچم به دست رزمندگان
و #چادر برسَرِ توست ای خواهر...
وظیفه ی سنگینی داری
هرلحظه آماده ی دفاع باش💪
@modafeaneharaam
🍃🌺🍃🌺🍃
پیکر مطهر
شهیدان #مدافع_حرم سید جلال حبیب الله پور از بابلسر و سید سجاد خلیلی از بهشهر وارد کشور شدند.
شهــدا خوش اومدین 🌹🍃
🍃🌺🍃🌺🍃
داستان پسرک فلافل فروش🌹
#قسمت_بیست_ونهم
#عرفان
هادي يك انسان بسيار عادي بود. مثل بقيه تنها تفاوت او عمل دقيق به
دستورات دين بود.👌
براي همين در مسير خودسازي و عرفان قرار گرفت.
اما مسير عرفاني زندگي او در نجف به چند بخش تقسيم ميشود. مانند
آنچه كه بزرگان فلسفه و عرفان گفتهاند، مسير من الخلق الي الحق و ... به
خوبي طي نمود.
هادي زماني كه در نجف در محضر بزرگان تحصيل ميكرد، نيمي از روز
را مشغول تحصيل و بقيه را مشغول كار بود👌.
در ابتدا براي انجام كار حقوق ميگرفت، اما بعدها كارش را فقط براي
رضاي خدا انجام ميداد.☺️
شهريه نميگرفت براي كاري كه انجام ميداد مزد نميگرفت. حتي اگر
كسي ميخواست به او مزد بدهد ناراحت ميشد.
منزل بسياري از طلبهها و برخي مساجد نجف را لولهكشي كرد اما مزد
نگرفت!😳
توكل و اعتماد عجيبي به خدا داشت. ☺️
يك بار به هادي گفتم: تو كه شهريه
نميگيري براي كار هم پول نميگيري پس هزينههاي خودت را چطور تأمين
ميكني؟🤔
هادي گفت: بايد براي خدا كار كرد، خدا خودش هواي ما را دارد. گفتم:
اين درست، اما ...
يادم هست آن روز منزل يكي از دوستانش بوديم. هادي بعد از صحبت
من، مبلغ بسيار زيادي را از جيب خودش بيرون آورد و به دوستش داد و
گفت: هر طور صلاح ميداني مصرف كن!
به نوعي غير مستقيم به من فهماند كه مشكل مالي ندارد.