#سلام_امام_زمانم 💚
چشم دیدار ندارم شده ام کورِ #گناه
رو که رو نیست ولی تشنهدیدار توام
آرزو بر من آلوده روا نیست ، ولی ..
کاش یک روز ببینم که ز انصار توام
#لاادری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@Modafeaneharaam
#پویش_غدیر
نبی اکرم صلی الله علیه وآله و سلم:
"هرکس یکی از فضائل امیرالمومنین علی علیه السلام را در جایی بنویسد، تا زمانی که نشانهای از آن نوشته به جا بماند، ملائکه برایش استغفار می کنند. "
📚بحارالانوار؛ ج۳۸،ص۱۹۶
#غدیر
#چهل_روز_تا_غدیر
#فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
@Modafeaneharaam
🇮🇷مرجع فروش لباس های ایرانی _اسلامی.🇮🇷
🇮🇷💞🇮🇷💞اولین کانال قسطی فروشی در ایتا
#کانال_تخصصی_پوشاک_ایرانی_اسلامی🌷
#جشنواره_فروش_بهاره_ 🍃
🔴با توجہ بہ
منویات مقام معظم رهبرۍ «مدظله»
با تمام توان و قدرت؛💪
#چرخ_تولید⚙️پوشاڪـ اسلامے🧕🏻
را بہ حرڪت در مۍآوریم🚶♂️
#از_برند_های_مطرح_تولید_ملـے🇮🇷🍃
و تولیـد خودمون😌✌️🇮🇷.
راحت و خودمونی بگم جنسامون با کیفیت و سودمون پایین پایین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://eitaa.com/joinchat/1911816192C70d41bbdab
🇮🇷🛍🇮🇷🛍🇮🇷🛍🇮🇷🛍🇮🇷🛍🇮🇷🛍
#مکتب_حاج_قاسم
#حاج_قاسم
🌷 سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی:
❇️ برادران، خواهران جامعه ای صالح میشود که افراد صالح بر آن حاکم شوند؛ افراد منزه جامعه را منظم میکنند.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تصاویر منتشر شده از منزل سرباز شهید محمد مهدی احمدی، ساعاتی پس از اعلام شهادت جانسوز این جوان رشید
▪️کاش این آه و ناله های مادران داغ دار ، همتی در مسئولان مربوطه بوجود بیاره که با استفاده از امکانات و تجهیزات، پرپر شدن جوانان در مرزها رو به پایان برسونه، یعنی میشه؟
⭕ پیکر شهید« احمدی» سهشنبه در بجنورد تشییع میشود
🔸️فرمانده مرزبانی خراسان شمالی:
🔹️پیکر پاک این شهید والامقام که در درگیری با نیروهای طالبان به شهادت رسید، روز سه شنبه در بجنورد تشییع می شود.
@Modafeaneharaam
بخشی سوزناک از کتاب "حماسهی تپهی برهانی" از عطش یک نوجوان ۱۶ساله
🔷در کنار من برادر محمد اسماعیل صیادزاده که نوجوانی۱۶ساله بود وقبلاً نیز از او یاد کردم بستری بود.وقتی درپادگان سنندج بودیم همه میگفتند،صیادزاده،نمک گردان است.نوجوانی فوق العاده پرشور،بذله گو و خوش اخلاق بود.خنده از روی لبانش محو نمیشد...
در پادگان سنندج،شبی همپاس او بودم و در کنار هم،در اطراف پادگان کشیک میدادیم.در ضمن قدم زدن به من گفت:
«برادر طالقانی، فکر میکنید من چند ساله باشم؟»
گفتم:«حدود۲۰ساله»
خندید و گفت:«همه خیال می کنند که من۲۰ساله ام، قد وقواره ام همه را به اشتباه می اندازد، اما اگر راستش را بخواهید من۱۶سال بیشتر ندارم...»
صیادزاده نسبت به سن کمش،از قد بلند و هیکلی رشید و مردانه برخوردار بود.او در آن شب،خیلی برای من درد و دل کرد و حتی از زندگی شخصی اش سخن گفت.میگفت:«پدرم ارتشی است و در زمان شاه،در ارتش با دستگاه مبارزه می کرد و به همین جهت او را اذیت می کردند.»از تبعید پدرش برایم تعریف کرد و از ستمی که در تبریز و اصفهان از طرف دستگاه بر او رفته بود و...
اکنون صیاد که از ناحیۀ ران و مچ پا و سر و صورت،زخمی شده بود،درست در کنار من بستری بود.گهگاه به چهرۀ معصومش نگاه میکردم تا بلکه از تبسم همیشگی او روحیه بگیرم.لکه های خشک شدۀ خون،تقریباً تمام چهره اش را پوشانیده بود،امدادگران سر او را پانسمان کرده بودند.ضعف و بی حالی و عطش شدید،چهرۀ شاداب همیشگی او را پژمرده کرده بود و تلاش می کرد چشم برهم بگذارد و بخواب رود تا کمتر،درد و عطش را احساس کند.
گفتم:«صیاد،چه خوب بود یک چیزی می گفتی تا همه بخندند!» با صدایی ضعیف در حالی که لبخند سردی بر چهره اش نشست گفت:«من حرفی ندارم،اما هیچ کس رمق خندیدن ندارد.» خود او هم رمق حرف زدن نداشت.خدا می داند که این نوجوان۱۶ساله،چقدر مخلص ومعصوم بود.من معتقدم که هیچ منظره ای در جهان خلقت،زیباتر و دیدنی تر ازچهرۀ یک جوان پاک و مخلص نیست.خاطرۀ سیما و کردار صیاد،اکنون سالهاست که مرا به هیجان می آورد و هر گاه او را به یاد می آورم مثل این که از مطالعۀ یک کتاب اخلاقی و عرفانی،به هیجان آمده باشم،نفس خویش را به محکمۀ عقل میبرم.
عطش صیاد قابل توصیف نیست.او از مجروحینی بود که خون زیادی از او رفته و وضع بدی را برای او فراهم آورده بود.آن روز صبح،دفعۀ اولی که می خواستم به تقسیم آب بین برادران اقدام کنم،با کمک زانوانم به طرف در سنگر رفتم تا از برادری که در کنار در خوابیده بود شروع کنم.ناگهان متوجه شدم که برادر صیاد نیز به سختی در حالی که خود را بر زمین می کشید،پشت سر من می آید! گفتم:«صیاد!تو چرا از جایت حرکت کردی؟»در حالی که معصومانه در چهره ام نگاه میکرد گفت:«هیچی،همینطوری،شما مشغول کار خودتان باشید.»سر از کار او در نیاوردم،اما نخواستم با تجسس بیشتر،او را ناراحت کنم،مطمئن بودم که دلیلی دارد که همپای من می آید.بالای سر مجروح اول رفتم و یک در قمقمه آب در دهان او ریختم و سپس به طرف مجروح دوم رفتم. در این حال صیاد که در پشت سر من بود به آرامی مرا صدا کرد.بلافاصله بر گشتم و گفتم:«چی شده صیاد؟»او در حالی که با نگاهی معصومانه و تردیدآمیز در چشمان من زل زده بود گفت:«ببینید برادرطالقانی،اگر اشکال ندارد،به هر مجروح که آب دادید،بعد در قمقمه خالی را به من بدهید تا اگر قطره ای در ته آن باقی مانده بود،من بخورم.»
همانطور که با تعجب به صورت او خیره شده بودم،ناگهان بغضم ترکید و بی اختیار اشکم ریخت. ۲دستم را بر صورت گذارده و در حالی که سعی میکردم صدای خود را کنترل کنم،گریستم.صیاد که شرمنده شده بود با لحنی معصومانه و با دستپاچگی گفت:«خوب، چرا ناراحت شدید،اگر اشکالی دارد ندهید.»و من با حرکت سر به او نشان دادم که نه،ناراحت نشده ام و بعد در قمقمۀ خالی را به او سپردم.با دستهایی لرزان،در قمقمه را از من گرفت و در حالی که با دقت در آن نگاه می کرد،در را بالای صورتش برد و دهان خود را در زیر آن قرار داده و گشود و لحظاتی صبر کرد تا قطرۀ باقیمانده در ته در،بر زبانش چکید و بعد با اشتهایی زایدالوصف،زبانش را در داخل در قمقمه کرد و آن را چرخانید و بعد در حالی که مزه مزه می کرد،در را به من داد.او بالای سر هر مجروح،این کار را تکرار می کرد.
وقتی نوبت آب خوردن،به خود صیاد رسید،سریعاً سر جایش نشست.من آب را درون در قمقمه ریختم و او با ۲ دست گرفت و بعد آهسته گفت:«اگر شمااجازه بدهید،من آهسته آهسته آب رابخورم.»گفتم:«اشکال ندارد».او سپس با کمک زبانش،قطره قطره آب راآشامید و هر بار با لذتی خاص فرو میداد و درست مثل کسی که لیوانی آبِ سرد می آشامد،مضمضه می کرد.صیاد،این آب محدود را حدوداً ظرف چنددقیقه آشامید.این صحنه درطول روز،هرگاه هنگام تقسیم آب،بین برادران مجروح می شد،تکرار گردید.
📚منبع:کتاب "حماسهی تپهی برهانی" صص۱۰۳تا۱۰۶. نویسنده:دکترسیدحمیدرضاطالقانی.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽خاطرهای شنیدنی از شهید مدافع حرم فاطمیون «حمید حسینزاده» به روایت خواهر
«مهر خواهر برادری» ویژه برنامه تلویزیونی دهه کرامت، شبکه یک سیما
@Modafeaneharaam
💥 لیستی از کتاب های مربوط به
شهدای مدافع حرم🌱🕊🌷(قسمت۱۳)
🌷کتاب کاش برگردی
شهیدمدافع حرم زکریاشیری به روایت مادر
🌱کتاب مثل یک خواب شیرین
شهیدمدافع حرم حاج حمیدمختاربند به روایت همسر
🌷کتاب باتو می مانم
شهیدمدافع حرم هادی باغبانی به روایت همسر
🌱کتاب برای زین اب
شهیدمدافع حرم محمدبلباسی
🌷کتاب تنهاگریه کن
تصویری مختصر از یک عمر و ولایتپذیری یک زن
🌱کتاب حاج جلال
شهیددفاع مقدس حاج جلال حاجی بابایی
🌷کتاب بابامهدی
شهیدمدافع حرم مهدی قاضی خانی
🌱کتاب به نام مادر
شهید دفاع مقدس محمدرضا تورجی زاده
#مدافعان_حرم
@Modafeaneharaam
برای مصاحبه کاری در یکی از سود آور ترین و راحت ترین بیزینس های کشور فقط کافیه روی این لینک بزنید و فرم و اطلاعاتی که خواسته شده رو پر کنید
https://formafzar.com/form/en1sn
کار پاره وقت و تمام وقت
وسایل مورد نیاز فقط یک گوشی هوشمند و اینترنت
دور کاری و کار در منزل
روزانه حداقل ۴ ساعت زمان بصورت مفید
و درآمد بسیار عالی
بدووووون سرمایه گذاری
برای اطلاعات بیشتر فرم رو پر کنید.
https://formafzar.com/form/en1sn
https://formafzar.com/form/en1sn
🔸به مناسبت دهه کرامت؛
مرزدار قهرمان دومیدانی گروه ۴۴ توپخانه نزاجا ۲۵۰ کیلومتر تا حرم امام هشتم (ع) را دوید
🔺به مناسبت دهه کرامت و در حمایت از بیماران خاص و صعبالعلاج (ای ال اس)، سرباز وطن محمدچزگی از قهرمانان مرزدار دومیدانی ارتش و گروه ۴۴ توپخانه نزاجا، مسافت ۲۵۰ کیلومتری از مرز دوغارون تا حرم آقا امام رضا (ع) را با نظارت تیم پزشکی در مدت زمان ۵ روز طی خواهد کرد.
@Modafeaneharaam