بعضی از روزهای جمعه
تلفن همراهش خاموش بود..
وقتی دلیلش رو میپرسیدم میگفت:
ارتباطم را با دنیا کمتر میکنم تا
کمی زمانم را برای امام زمانم
اختصاص بدم..
اینکه چطوری میتونم
برای ایشون مفید باشم..!
|شهیدمحسن حججی♥️🕊|
@Modafeaneharaam
نماهنگ-صاحب-علم.mp3
4.28M
🏴 ای دلبر و صاحب علم، میر و سپهدار حرم
جواد پورعباسیان🎤
فوق العاده زیبا 👌💔
نفسی لکالفدا عباس...
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سوال
چرا هرکی ظالمتره سالمتره؟!
چرا بعضیا هرچیظلم بیشتر میکنن وضع مالیشون بهتر میشه و بلا و گرفتاری ندارن؟
@Modafeaneharaam
#ﺷﻬﻴﺪﻱ_ﻛﻪﺣﺎﻟﺘﺶ_ﻣﻮﻗﻊ_ﺩﻓﻦ_ﻃﺒﻖ_ﻭﺻﻴﺘﺶ_ﺑﻮﺩ
☘🌷☘
🌹برشی از وصیت نامه 💌
اي کسانيکه مأمور دفن من هستيد! وقتي که مرا در قبر مي گذارند، مشت هايم را گره کنيد تا همه بدانند من با مشت گره کرده به سوي دشمن رفتم، دهانم را باز بگذاريد تا از خدا بي خبران آگاه شوند من با نداي الله اکبر بر دشمن تاختم و چشمانم را باز نگه داريد تا همه بدانند با چشم باز به اين راه رفتم و دشمن را به زبوني کشيدم تا #شهادت نصيبم شد.
✅جنازه شهيد هنگام دفن، با چشمان باز و حالت لبخند و مشت گره کرده بود با وجود اینکه هنگام خاکسپاری کسي از متن وصيت نامه اطلاع نداشته است.
#شهید_ابراهیم_ذوالفقاری_باقرآبادی
@Modafeaneharaam
11.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنهایی که از گرمای اربعین نگرانن این کلیپ رو با دقت ببینن
#اربعین 🌺
@Modafeaneharaam
🔹امر به معروف صحیح!
🔰حاج منصور فرمانده بسیج شیراز بود.
به هر پایگاه مقدار رنگ و برس داد و گفت روی دیوارهای محلات شعارهایی در مورد حجاب بنویسید.
هفته بعد همه مسئول پایگاه ها را خواست. حاجی با عصبانیت شروع کرد به گلایه
. گفت: من به شما رنگ دادم که مثبت بنویسید، نه اینکه مردم توهین کنید و بد بنویسید!
با تعجب گفتیم: حاجی مگر چی شده!
با ناراحتی ادامه داد:
دیدم فلان پایگاه، با کلیشه روی دیوار نوشته اند بی حجابی زن از بی غیرتی مرد است! بی حجابی دختر از بی عفتی مادر است!
سرهایمان را زیر سنگینی نگاه حاجی پایین انداختیم. ادامه داد:
این چه طرز امر به معروف است، این چه نحوه شعار نویسی است، چرا به مردم توهین می کنید. حداقل یه شعار در تشویق با حجاب ها می نوشتید!
🌷🌱
#سردارشهید حاج منصور خادم صادق
#شهدای_فارس
@Modafeaneharaam
12.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اصغر پاشاپور از شجاعترین فرماندهان ایرانی مدافع حرم
🚩 سردار رشید اسلام حاج اصغر که یکی از یاران بسیار نزدیک حاج قاسم و از فرماندهان بسیار شجاع و رشید سپاه قدس در سوریه بود، اوکه نتوانست دوری فرماندهاش را تحمل کند
وبعدازشهادت حاج قاسم. طولی نکشید که آسمانی شد🌷
#شهید_اصغر_پاشا_پور
@Modafeaneharaam
#نائبالزیاره
خوشم من با تب عشقت
طبیب آمد جوابش کن
حبیبم چشم بیمار تو بس باشد
طبیب من...
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 #براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا* #نویسنده_بیژن_کیا* #قسمت_بی
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_غلامعلی_دست_بالا*
#نویسنده_بیژن_کیا*
#قسمت_بیست_چهارم
_نماز خواندیم زیر آتش دشمن. نمازی که در آن جمعی از عزیزانمان سر بر سجده عشق نهادند و هرگز سر از خاک بر نداشتند.
انگار همرزمانم نماز را در دنیا آغاز کردند و سلام را در بهشت دادند. بعد از نماز و قبل از عملیات به سمت منطقه مورد نظر به راه افتادیم و هم آنجا مستقر شدیم. دست بالا رو به بچهها کرد و گفت: شما بروید اما خودم را می رسانم.
هوا تاریک شده بود و گلوله های منور خورشید های ناتمام بودند که میسوختند و تیرگی آسمان را رنگ می زدند و برای لحظاتی لرزان شب عملیات را روشن می کردند.
گفتند کانال بکنیم. دست به کار شدیم .مشغول حفر کانال بودیم که از دور صدایی شنیدیم .مردی سوار بر موتورسیکلت به سمت مان میامد .به چند قدمی ما که رسید از موتورسیکلت پیاده شد .دست بالای خودمان بود. با بچه ها خوش و بش کرد. کیف کوچک به گردنش آویخته بود.
_خداقوت براتون هدیه آوردم.
از درون کیف بسته های کوچکی به ما دادو گفت: تربت اباعبدالله خاک کربلاست.
کمی بعد عملیات شروع شد با آغاز حرکت رزمندگان و تاریک شدن هوا طبق معمول عراقیها از شدت وحشت بدون وقفه منور می زدند و آسمان را روشن نگه میداشتند.
یگانهای عمل کننده به تناسب طرح مانور و مأموریتهای تعیین شده با اختلاف کمتر از یک ساعت ،با دشمن درگیر شدند.
در قرارگاه عملیاتی کربلا نیروها در دو جناح چپ و راست در عمق پیشروی کردند و پس از انهدام نیروهای دشمن نظر به اینکه محور وسط پاکسازی نشده بود و نیروهای خودی از جناحین تهدید می شدند ،با نزدیک شدن روشنایی هوا، دستور داده شد که از ادامه پیشروی خودداری کنیم.
همون شب ما خیلی از نیروهای ما را از دست دادیم و شهید دست بالا یکی از آن گلهای بود که چیده شد. البته عملیات تمام نشده بود .در اواخر روز چهارم که آخر عملیات بود، شدت برخوردها آنچنان بالا رفت که مجبور شدیم با نیروهای دشمن تنبهتن بجنگیم. غلامعلی اونشب حس و حال عجیبی داشت نیمه های شب به سمت هدف هایی از پیش تعیین شده حرکت کردیم. شهید اسلامی نسب آخرین نفری بود که با او خداحافظی کردم.
بعد از طی مسیر ۲۰ کیلومتری در عمق خاک عراق به آسانی می توانستیم تردد خودروها و تازه های عراقی را روی جاده مشاهده کنیم.
کمی بعد در ادامه حرکت خود به طرف مغازه عراقیها به سیم های ارتباطی تلفن برخورد کردیم. سیم ها را قطع کردیم دوباره به خودمان ادامه دادیم. بعد از طی چند متر ناگهان یک مین منور در برخورد با پای یکی از بچه ها روشن شد و همه زمینگیر شدند.
عراقیها به محض روشن شدن این منور به سمت ما تیراندازی کردند. بارش گلوله ها تمامی نداشت. بعد از کم شدن حجم آتش عراقیها مجدداً به راه خود ادامه دادیم.
پس از گذشت چند لحظه صدای انفجار شدیدی همه را مات و مبهوت کرد در یک لحظه متوجه شدیم که تعدادی از بچه ها بر اثر انفجار مین تکه تکه شده اند .یکی از با صدای بلند شهادتین می گفت و دیگری به پیشگاه اباعبدالله الحسین عرض ادب می کرد.
#ادامه_دارد
@Modafeaneharaam