دو ماهی بود که برای مأموریت اومده بود به «حما». میخواست بره دمشق و مأموریتش رو تمدید کنه✔️. بعد از دمشق هم میرفت به حلب. دم خداحافظی بهش گفتم محرابی👀! مأموریتت که تموم شد و خواستی بری دمشق، روبروی مسجد اموی یه بازار هست به اسم حمیدیه. گفت خب⁉️ گفتم اونجا میشه یه زحمتی بکشی و از سوغاتیای سوریه بگیری و هر وقت خواستی بیای، برام بیاری☺️ یه لحظه ساکت شد. بعد یهو با صدای بلند گفت بازار شام و میگی😤؟! من از بازاری که بیبی زینب (س) رو توش چرخونده باشن💔... هیچی نمیگیریم؛ هرگز!☝️
شهید حسین محرابی🌱
@Modafeaneharaam
همهی زندگیم عمه ساداته شهیدمعزغلامی.mp3
2.8M
مداحی
🌹همهی زندگیم عمهی ساداته...
🌹سند قلبم به نام #زینب خورده...
با صدای #شهید_مدافع_حرم
حسین معز غلامی❤️
@Modafeaneharaam
✨روضـــــه امـام حســـــیݩ
در ستادلشکر 8 نجف اشرف، دهه 🏴محرم مراسم داشتندهرسال چند روز مانده به مراسم، دو سه نفر ازمسئولین لشکر را می فرستاد تا با احترام✋ از همسایه ها و همینطور چندتایی از آنها که مسیحی بودند، اجازه🙋♂ برگزاری مراسم روضه_امام_حسین(؏)رابگیرند!
🗣می گفت:
سرو صدای عزاداری بلند🔊 است و ترافیک وشلوغی زیاد!
آنها حق همسایگی دارند!
باید بارضایت😊 کامل ایشان باشد!
موقع توزیع غذا🍙 نیز سهم همسایه ها را جدا می کرد و می فرستاد درب🏘 منازل آنها!بعدشام غریبان هم باتشکر وحلالیت🙏 از همسایه ها مراسم تمام می شد!
#شهید_حاج_احمدکاظمی
🌹
@Modafeaneharaam
💢 #محرم دوباره بوی شهادت گرفت
دقیقا شب گذشته در ساعاتی که همه مردم در حال عزاداری برای سید و سرور شهیدان اباعبدالله الحسین بودند 🏴، این جوان خمینی مجید شیری پز در مرز مریوان زمانی که گروهک های تروریستی قصد نفوذ به داخل خاک ایران داشتند، با آنان درگیر و در این درگیری به شهادت می رسد.🕊✨
ما برای این امنیت خون ها داده ایم...☝️
شهید مجید شیری پز 🌹
مزدتو از ارباب گرفتی...
خوش به سعادتت✨
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
.
😭💔خاطره شنیده نشده از بازیگر نقش #حرمله
حاج #محمود_کریمی🎤🎤
@Modafeaneharaam
ارادت خاصی به حضرت #علی_اصغر امام حسین علیه السلام داشت.💔
پسربزرگش روبرده بودیم دکتر، از فرط درد بچه به خودش میپیچید، نتونست تحمل کنه و از مطب زد بیرون...😞
پشت سرش اومدم، دیدم،نشسته و داره گریه میکنه، گفتم چی شده احمد؟ چراگریه میکنی؟ مردم دارن نگاه میکنند...😢
گفت: آبجی بد دست و پامیزد، یاد دست و پازدن علی اصغر افتادم و گریش بیشترشد...😭😭
#شهیداحمداعطایی
#شادی_روحش_صلوات🍁
@Modafeaneharaam
رسیدن به سن ۳۰ سال، بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) برایم ننگ است.😭
تن و بدن سالم داشتن بعد از آقا #علی_اکبر(علیه السلام)؛ اصلاً نمی توانم تصور کنم.😭😭 فرق سالم را بعد از آقا علی اکبر(علیه السلام) نمیخواهم.😭
چقدر خوب میشد سر در بدنم نداشته باشم.😭 چقدر جالب و رؤیایی و زیباست وقتی ارباب می آیند بالای سرم. تن تکه تکه ام برایشان آشنا باشد و با دیدن شباهت های بدن من و شهزاده علی اکبر(علیه السلام) کمی از آن غم و غصه بدن اربا اربا تسلی پیدا کند. 😭😭😭خدایا نگذار آرزو به دل بمیرم.😭
قسمتی از وصیتنامه شهید مدافع حرم 🌹مهدی صابری🌹
فرمانده یگان خط شکن علی اکبر علیه السلام🌹
لشکر پر افتخار فاطمیون🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ حضرت علی اصغر(ع)🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل د
جمع کل صلوات:
🌹37,838🌹
انشالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا🙏
مدافعان حرم 🇮🇷
#محرم فرارسید. خیالمان راحت بود مجتبی ومهدی بودند .. حسینیه ساخته شده بود اما هنوز سیستم گرمایشی و .... وصل نشده بود😞 و بخاطر ازدحام جمعیت نیاز به تدارکات و پشتیبانی بود . ابتدای ورودی حسینه تکیه زده شده بود برای پذیرایی از عزاداران آقا ابا عبدالله🏴
با شروع محرم مجتبی دم غروب می رفت بساط چای را آماده می کرد☕️ .( گاز ها را روشن وسماورها را پرآب می کرد ) بعد می رفت مسجد امام حسن (علیه السلام) پای روضه روشن روان دوباره بر می گشت پنجاه شصت کیلو کیک یزدی می گرفت 🍪. داخل ماشین می گذاشت و به حسینه می رفت . و شخصا لباس کار می پوشید و با لبخندی که همیشه بر لب داشت با خوش رویی از عزاداران پذیرایی می کرد☺️ آخرای مراسم خودشو به نزدیکیهای قاسمپور(مداح حسینیه) می رساند . دل سیری گریه می کرد😭😭 و جانانه هم سینه می زد .
دو باره برمیگشت کارتن خالی های شیرینی را بار می زد تا برای فردا شب از آن استفاده بشه . الحق والانصاف حساب کتاب تو کارش بود👌 . و رعایت می کرد. این کار مجتبی بود تا دهه اول محرم تمام می شد .ناگفته نماند یکی دوشب آخر دهه اول که در حسینیه غذا تقسیم می شد،خودش را وقف حسینیه کرده بود و منزل نمی رفت .☝️
#شب_هفتم_محرم حلیم نذری داشتیم آنجا هم سنگ تمام می گذاشت کارها را یه تنه آماده می کرد .حلیمی که بواسطه آن هفت هشت نفری حاجت گرفتند و نذراشون برآورده شد🍃
شهید مدافع حرم مجتبی کرمی🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
سید تعریف می کرد و می گفت داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم این نوار را با مهدی زیاد گوش کرده بودم🎧 و کاملا برامون تکراری بود. برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمی یاد😒 خصوصا اینکه اون نوار مداحی "نوحه" باشه نه "روضه".
شهید مهدی صابری فرمانده گروهان ویژه خط شکن تیپ فاطمیون✌️
اما اونروز با روزهای دیگه فرق می کرد یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار انرو گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به راهمون ادامه می دادیم 🚙همینکه داشتم رانندگی می کردم متوجه شدم مهدی به پهنای صورتش داره اشک می ریزه و گریه می کنه😭😭 تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن📝. در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد مهدی هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورت ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات💣... بعد از عملیات ایندفعه تنها بسوی ماشین برگشتم چون مهدی آسمانی شده بود🕊💔در حال روشن کردن ماشین بودم که یک دفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که مهدی در حال نوشتن مطالبی روی اون بود آخرین نوشته آقا مهدی😢! قطعه شعری در وصف #حضرت_علی_اکبر علیه السلام! مهدی عاشق حضرت علی اکبر(علیه السلام) بود❤️ وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بذاریم فوری گفت بگذارید گروهان حضرت علی اکبر(علیه السلام)😍حتی اسم هیات عزاداری محله اشون هم به اسم علی اکبر(علیه السلام) هست❗️ وقتی می خواست آقا رو صدا بزنه می گفت علی اکبر لیلا ...
ابتدای شعرش هم همین رو گفته.
«بسم الله الرحمن الرحیم»🌱
یا علی اکبر لیلا؛
عشقت میان سینه من پا گرفته شکر خدا که چشم تو ما را گرفته
دریاب دلها را تو با گوشه نگاهی حالا که کار عاشقی بالا گرفته✨
عمریست آقاجان دلم از دست رفته پایین پای مرقدت ماوا گرفته
گیسو کمند خوش قد و بالای ارباب شش گوشه هم با نور تو ماوا ...🌴
شعری که با رسیدن ماشین به مقصد نتونست کلمه آخرش رو کامل کنه😔! حالا فهمیدم آنروز گریه جانسوز مهدی برای کدام یک از اولیای خدا بود! کسی که مهدی به او علاقه زیادی داشت🖤 و همین علاقه هم باعث شد حضرت علی اکبرعلیه السلام او را به مهمانی خود قبول کنه. مهدی جان سلام ما رو به آقا برسون...💔
شهید مدافع حرم مهدی صابری🍂
@Modafeaneharaam
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟
خبر ریختن بـــــال و پرت را ببرم ...😔
محمودرضا قد بلندی داشت. پیکرش توی تابوتی که در معراج شهدا برای تشییع آماده شده بود، جا نگرفت💔. رفتند تابوت دیگری بیاورند. رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش. یکی از بچهها خواست که #روضه بخواند🎤. گفت: «محمودرضا دهه محرم گاهی که کارش زیاد بود، همه ده شب را نمیتوانست هیئت بیاید، اما شب روضه #حضرت_علی_اکبر (علیهالسلام) حتماً میآمد و دمِ علی علی میگرفت...»◾️
این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر گریه. 😭😭
📚 برگرفته از کتاب «تو شهید نمیشوی»
#شهيد_مدافع_حرم
محمودرضابيضايی🌹
@Modafeaneharaam
داغ #علی_اکبر ، ابا عبدالله روپیرکرد😔
میدونی بالاترین لذت برا پدرومادر چیه؟
اینکه خدا بهشون فرزندی بده
وقتی جوون شد درمقابلشون راه بره وبه قدوبالاش نگاه کنند ولذت ببرند..✨🌱
قران میگه: پیامبرمون یعقوب میدونست پسرش زنده است وسالمه و بالاخره هم به فرزندش رسید...🍂
اما...
درفراق فرزندش اونقد گریه کرد چشماش نابینا شد...💔
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
به بزرگی گفتن اقا روضه بخون برام
گفت از کی بخونم؟
گفتن از علی اکبر😭😭😭
یاصاحب الزمان💔
این بزرگوار مضطر شدن گفت چه بگم؟
یه مرتبه #تسبیح شو برداشت پاره کرد ریخت وسط مجلس
گفت حالا اگه تونستی برو جمع کن
یاعلی اکبر😭😭😭😭😭😭
@Modafeaneharaam