دختر که زمین خورد ز گیسو نکشیدش😔
بی نازکشی هایِ پدر پاشدنی نیست...😭💔
شهادت سه ساله ارباب تسلیت😭
#مولاتیرقیهسلاماللهعلیه🖤
@Modafeaneharaam
زدن نداره دختری که رمق نداره.mp3
22.92M
زدن نداره دختری که رمق نداره...😭💔
🎤 #شهید_حسین_معزغلامے
#التماس_دعای_فرج😔
#یارقیه_س...✋😭
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_نهم بارون شدت گرفت.جوراب و چاد
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_دهم
توی اون شلوغی هم خنده ام گرفته بود هم گریه ام.همه جارو گشتیم پیداش نکردیم .🤦♀
کفش های هممون گم شده بود.کجا؟دم در ورودی حرم امام علی.خنده دار بود واقعا.
سه تا دختر داشتن لابه لای اون همه زائر دنبال کفش هاشون می گشتن.🚶♀
همون موقع نرگس یک چیزی گفت که دیگه نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم
-وای خدا.ببین چه وضعی شد ها.ولی خودمونیم.خوش به حال سهراب.که شعر کفش هایم کوی او را همه بی اختیار در حرم امیر المومنین زمزمه می کنند.
همین حرف باعث شد من و زینب پقی بزنیم زیر خنده.همه آدم های اطرافمون برگشتن طرف ما.🙊
ماهم سعی کردیم جمع و جور کنیم یکم خودمون رو.
—کاری نمی تونیم بکنیم بچه ها باید همین جوری برگردیم.حسینه همین نزدیکه.مجبوریم بریم.
هردو نفر با نظر من موافقت کردند و راه افتادیم.
راه افتادن همانا و آخ و اوخ ها همانا.😒
از همین تریبون باید خدمت مسئولین عراق عرض کنم که آسفالت کوچه هاشون رو بدون میخ و سقلمه و پونز و همه وسایل جعبه ابزار،درست کنن که پای کفش گم شده ها این جوری داغون نشه😑.بگذریم که بالاخره بعد از کلی آبرو ریزی رسیدیم حسینه.با خنده وارد حسینه که شدم اولین چیزی که توجه ام رو به خودش جلب کرد گلی و یکی از بچه ها بود.
صداشون رفته بود بالا.با نرگس و زینب رفتیم سمتشون.
گلی داشت داد می زد و می گفت:
-تو چی فکر کردی؟هان؟من امام زمان رو نمیشناسم⁉️حتما شما ها میشناسید که انقدر ادعاتون میشه.
این حرف رو که گلی زد رفتم طرف دختری که بهش تذکر داده بود و کشیدمش کنار.
-بسه.بسه.من باهاش صحبت می کنم شما برو.
کم کم دور و بر خلوت شد و من موندم و گلی و زینب و نرگس.
نه من حال خوبی داشتم نه گلی.شونه هاش رو گرفتم و نشوندمش.موهاش همه بیرون ریخته بود و وضع درستی نداشت.زینب و نرگس هم همراه ما نشستن.
-کجا داشتی میرفتی؟
—به تو ربطی نداره.☝️
-گلی کجا میرفتی.
بعد از مکثی آروم گفت:
-حرم.
—اینجوری؟؟؟
-وا مگه چشه؟
-پس بزار بهت بگم.حرم کی می خواستی بری؟حرم علی؟حرم امیرالمومنین؟اینجوری؟با این موهای بیرون ریخته؟با این صورت آرایش کرده؟کجا داری میری گلی؟😞
داری میری حرم همون که خانوم هجده سالش پشت در سوخت اما چادرش از سرش نیوفتاد😔؟آره؟
میری زیارت همسر کسی که زنش رو گذاشت توی تابوت تا بدنش معلوم نشه😔
می دونی بدنی براش نمونده بود دیگه؟می دونستی جای سالم توی بدنش نداشت دیگه؟این ها رو می دونستی؟می دونستی محسن نداشت؟😭😭
هق هق گریه می کردم و بلند بلند حرف میزدم.زینب و نرگس هم چادر هاشون رو کشیده بودن روی صورتشون و گریه می کردم.نمی خواستم براش روضه بخونم.
اما نشد...
بلی می دونست چه بلایی سر مادر اومد... سر پدر....
شهادت مادرم افسانه نبود.تا لحظه آخر زندگیم هم تا جون دارم میگم...💔
گلی حال بهتر از ما نداشت.باید می گفتم.آره مادرم مظلوم بود.
-گلی داری میری زیارت بابای کسی که دیگه پیر شده بود اما عاشورا گفت یزید ای وای به تو که گردی صورت منو دیدن.آره بابای زینب.می دونی یا نه؟
ببین پاشو برو.بلند شو.
و در همین حال بازوش رو گرفتم و بلندش کردم.با دستم در حسینه رو بهش نشون دادم و گفتم:
-می تونی بری.ولی بدون حضرت زهرا از نابینا هم رو می گرفت☝️همون حضرت زهرایی که تا ناکجا آباد پشت مولاش ایستاد.تا کجا؟تا همون جایی که محسنش رو از دست داد😔.به خاطر علی.حالا تو از چی می گذری به خاطر علی؟حالا برو ببینم روت میشه اینجوری بری پیش مولا یا نه؟
چی بنویسم؟
چشم هات رو فدا کردی؟فدای سر مادر برادر.
برای دفاع از ناموست؟
پس هیچی بهتر که نیستی و نمی بینی؟
چی رو
هیچی هیچی...
پايان قسمت دهم
امیدوارم لذت برده باشید
#کپی_باصلوات🌸
@Modafeaneharaam
در عملیات آزادسازی مناطق چندین خمپاره سمت ما ریخته میشد ولی هیچکدام آسیبی نمیدیدیم😊، علیرضا گفت:
احمد چرا هر چی میزنن ما هیچیمون نمیشه❓‼️ از روزی که ما در سوریه با هم هستیم من و تو سالم میمانیم....😕
یا مشکل از تو هست یا از من.....
من به شوخی گفتم: حتماً مشکل از تو هست...
علیرضا هم در ادامه گفت: نه احمد مشکل از توست....😒
دوروز بعد حدود ساعت نزدیک ۱۲ ظهر آتیش سنگین موشک و خمپاره به محل استقرار ما شروع شد....سمت تانک دویدیم تا به آنان شلیک کنند.... ولی برق تانک کار نمیکرد😱
من رفتم تا لودری که برای ساخت خاکریز بود را بیارم و تانک رو بکسل کنیم و روشن کنیم.....تا از علیرضا دور شدم ناگهان صدای خمپاره عجیبی بلند شد‼️
به سمت علیرضا برگشتم علی غرق خون بود..😭 علیرضا از ناحیه پهلوی راست مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفته بود و آخرین جمله اش: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین و مثل مادرش حضرت زهرا به شهادت رسید😭
علیرضا درست میگفت مشکل از من بود تا از پیشش رفتم شهید شد😢
راوی: همرزم شهید
شهید علیرضا قنواتی🌹
#سالروز_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ امام محمد باقر(ع)🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای سلامتی و تعجیل
جمع کل صلوات:
🌹32,780🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
مدافعان حرم 🇮🇷
گفتم: دارم از استرس میمیرم😞 گفت: یہ ذڪر بهت میگم هر بار گیر ڪردی بگو، من خیلی قبولش دارم
سلام🌱
من یکی از اعضای کانالتون هستم
چند وقت پیش یک پستی گذاشته بودین درباره #شهید حسین معز غلامی درباره اینکه ب یکی از دوستاش سفارش میکنه ک اگ جایی کارت گیر کرده تسبیح بردار و بگو الهی به رقیه...🖤❤️
من اینو ک خوندم ی طوری شدم
آخه پارسال خیلی دوستداشتم برم #اربعین کربلا ولی نشد و جا موندم، خیلی سوختم ، خیلی...😞
اما امسال کلی از خدا خواستم ، از امام حسین خواستم ک منو بخره و امسال اربعین راهی #کربلا شم ، ولی خب
خونوادم همراهی نمیکردن و نمیشد دیگ
.
.
.
با حضرت رقیه خیلی okنبودم ولی با توسل به وجود عظیم و پر برکتشون...
این پستو ک دیدم ی تسبیح تربت تو جیبم بود
برداشتم و شروع کردم ب گفتن ذکر✨🌱
باورم نمیشه ولی کارا درست شده و الان برای پیاده روی اربعین توی یکی از کاروانا ثبت نام کردیم ...😭😭😭
اجرتون با خدا
مرسی از کانال خوبی ک دارین❤️❤️❤️
االتماس دعا
یا علی
15.8K
ذکر الهی به رقیه شهید حسین معزغلامی💔
التماس دعا از تمام اعضای کانال و همچنین شهید معز غلامی انشاءلله امشب از دستای سهسالهی ارباب❤️ کربلامونو بگیریم چون از قدیم گفتن
گر دخترکی پیش پدر ناز کند...
گرهی کرببلای همه را باز کند...
یا رقیه نگاهی..💔
مدافعان حرم 🇮🇷
#نوبت_پرواز🌹🕊
برای اعزام به سوریه اقدام کرده بودم.
مدتی مشغول دورههای آموزشی بودیم
تا برای اعزام آماده بشیم. بعد از اتمامِ
دوره و آموزشهای صعب و سنگین،
انگار بالاخره وقتش رسیده بود.🕊
چند باری برای اعزام اعلام آمادگی
کردیم اما نشد ... ؛
تو جمع بچه های هیئتی قدیمی
بودیم. از اینکه چرا علیرغم چند بار
اعلام آمادگی هر دفعه پرواز کنسل
میشه، شاکی بودم. یک ریز غر غر
می کردم😣که دستی اومد روی دوشم
و گفت : صبر کن، زمانش می رسه ... ؛
از سمت دیگه، محمد آقا دست
گذاشت روی شونه ی راستم و گفت:
منم مثل تو ام، ولی می دونم دستهای
کوچیک میتونه گره های بزرگ رو باز کنه.
متوسل شو به #خانم_رقیه (س) ...
شهید آژند به خانم رقیه (س)
متوسل شد و پرید ... 🕊🖤✨
شهید محمد آژند🌹
در همایش #حضرت_رقیه (س)
کهنز - محرم ۱۳۹۴
راوی همرزم شهید ✍
#محرم_۱۳۹۴ 🏴
@Modafeaneharaam
Akbari-Shab11Moharram1398[02].mp3
6.77M
#شهادت_حضرت_رقیه 🏴
حاج مهدی اکبری
@Modafeaneharaam
خیلی زینبی بود و نسبت به عمه ی سادات حساسیت خاصی داشت،🍃
همیشه می گفت : تا زمانی که به من احتیاج داشته باشند ،
تو سوریه می مونم و از ناموس امام حسین (علیه السلام) پاسداری می کنم.✌️
یادم هست که می گفت با چند نفر از دوستانم با هم نشسته بودیم
و در مورد سوریه صحبت می کردیم٬
اگر سوریه سقوط کرد چیکار کنیم
هر کدام از دوستان یه چیزی میگفت.
یکی گفت میرم لبنان یکی عراق ، اون یکی ...🙁
هرکس یه جایی گفت٬ اما وقتی نوبت به مهدی رسید.
لبخند همیشگی خودش زد گفت:«
من ميرم حرم بی بی زینب دم در حرم میمونم
تا آخرین قطره خونم از حرم خانم پاسداری می کنم.😭💔
اونجا بود که رفقاش به اذعان خودشون به تفکر #مهدی حسادت کردند ...😔
#شهید_آقا_مهدی_حسینی
#به_روایت_همرزم_شهید
#سالروز_شهادت🕊🕊
@Modafeaneharaam
اگر دِل شِکَسته ای بَسمِ الله
شُهَدا بادسَت بَسته هَم دَست میگیرَند
دَعوتنامه ای♥️ از طَرَفِ شَهـید {مَـهدی حُسِیـنی}
🌷سبکـی مُتَفاوِت اَز مَطالِب #شهــدایـی
✔️زندِگینامهِ وَ وَصیتنامهِ های شُهَدا
✔️سخَنانِ اِمـام خامِـنه ای
✔️کلیپ هـای شُهَدایـی و مَداحـی
با شهدا رفیق شو💛🍃
کانال شهید مهدی حسینی👇👇
🏴♥️| eitaa.com/joinchat/1350369280C96cee0f0cd
#پلاک|ناشرخاطرات و زندگینامه شهید مهدی حسینی☝️
⚠️تاکید و دعوتِ استاد رائفی پور از عموم مردم برای طرح #نذر_ظهور :
👤 استاد #رائفی_پور :
🔺حرکت اربعین گامی در جهت ظهور است. بیایید گام های آخرالزمانی خود را نذر امام زمان (عجل ا... فرجه) کنیم.
🔸با صَرف هزینه ای ناچیز، هر کداممان ۱۰ برگه از برگههای #نذر_ظهور که به ۴ زبان مختلف آماده شده را چاپ کرده و برای نصب روی کوله پشتی ها بین زوّار اربعین پخش کنیم. با این کار ساده، سفرمان را امامزمانی کنیم و یاد امام غریبمان را زنده نگه داریم. بهامیدِ ظهور مولایمان که صد البته نزدیک است.
📥 لینک دانلود عکس با کیفیت، جهت چاپ و توزیع بین زائران اربعین👇
yon.ir/NazreZohur
#نشر_حداکثری
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضهخوانی #شهید مدافع حرم
حسیـن محـرابی کنار ضریـح #حضرت_رقیه (س)🌹✨
@Modafeaneharaam
دلخوشــ♡ــم
به آن لحظه که روبرویت میایستم؛
تو
نگاهم میکنی؛♥️
و زیر و بمِ مرا، با یک نگاه میفهمی
لبخندی گوشهی لبانت مینشیند😊
میگویی:
《ارفع رأسک!
بلند کن #سرت را.
ما تو را برای #خودمان جدا کردیم...✨
#امامنامهدی
#هذایومالجمعه
#اللهمعجل_لولیکالفرج💫
@Modafeaneharaam
هر سال #شهادت_حضرت_رقیه تو خونه مجلس عزا میگرفت 🏴 ٢روز قبل از شهادت حضرت رقیه #شهید شد.🕊
چون خانواده ازشهادت جلیل خبر نداشت مجلس عزا رو مثل هر سال برپا کرد بدون اینکه بدونند این هم مجلس٣ساله ی ارباب هست هم شهید جلیل خادمی.💔
علت شهادت
اصابت تیر قناصه به سر 😔
#یااباعبدالله 😭
@Modafeaneharaam
#شهید_علی_اصغر_یوسفی🌸
بعد از شهادت دوستانش در دخانیه لحظه شماری میکرد برای شهادت ، توی نامه ای به دوستانش نوشته بود که من دارم میام 🌹
توی عملیات دوم دخانیه بعد از آزاد سازی دخانیه دعوت حق را لبیک گفت و به جمع دوستان شهیدش پیوست 🕊✨
مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه ۵۰ میباشد 🌱
#فاطمیون✌️
#سالروز_شهادت 🕊
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
#بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_دهم توی اون شلوغی هم خنده ام گ
#بسم_رب_الحسین
رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸
نویسنده: #رضوان_میم
#قسمت_يازدهم
#بخش_اول
راه افتادیم.از نجف دل کندن سخت بود😔
ولی خب.باید می رفتیم سمت ارباب...❤️
تقریبا اول های راه هستیم.راه خیلی شلوغه.میشه گفت ترافیک آدمه.جلوی روت آسمون رو نمی تونی ببینی.آسمون که نیست پر از پرچمه🏴.پر از پرچم لبیک.هرکس نگاه کنه باورش نمیشه هزار و چهارصد سال پیش حسین فقط هفتاد و دو نفر یار داشت و الان این سیل جمعیت دارن خودشون رو به خاک و خون می کشیدن برای کی؟برای خود حسین.🖤❤️
عمه زینب این جمعیت رو ببینه....
سه نفری با هم بودیم.من و نرگس و زینب.روی دوش هامون چفیه های یه رنگ و روی سرم سربند یازهرا.عین گروه سرود شده بودیم👀
هممون ذوق کرده بودیم نمی دونستیم چی کار کنیم جوری که اول های راه سر هر موکب می ایستادیم و هرچی خوراکی داشت می خوردیم.هنوز به تیر برق صد نرسیدیم از شکم پر نمی تونستیم راه بریم.😐
-رضوان سادات جان عزیز دلم.کسی شما رو زور نکرده که همه چایی های موکب هارو بخوری ها؟🙄من برای خودت میگم خواهر.اینجا دسشوویی ایناش زیاد تمیز نیستا.تو هم که وسواسی...
اینجا بود که یاد این شعر افتادم توی دلم خندیدم:
من ترک چایی کرده بودم سالیانی
موکب به موکب #اربعین چایی خورم کرد🌱✨
—شما خودت از اول راه فلافل هارو درو کردی تا اینجا زینب بانو.بزار برای بقیه هم بمونه.😏
خلاصه اول راه همه جوگیر بودیم.نمی دونستم گلی کجای راهه.می خواستم پیداش کنم و یک قسمتی از راه رو با اون باشم.باید پیداش می کردم..🌷
_وای بچه ها من دارم می پزم..
نرگس درحال که خودش رو باد می زنه می گه:
_وای وای.دیشب تو سرما دندونامون تیلیک تیلیک می کردا.الان احساس می کنم مغزم به صورت مایع از گوشام بریزه بیرون...😣
همه از این حرف نرگس خندیدیم.عجب راهی بود...
باهمه سختی هاش حاضر نیستی جاتو با بهشت عوض کنیم.
زینب که مخ گروه بود مثلا چفیه هممون رو گرفت و برد زیر شیر آب.خوب که خیس شد اورد انداخت رو سرمون.
آخی چقدر خوب شد.👌
راستی..عمه زینب شما چفیه داشتی؟
اصلا آب...😔💔
پايان قسمت يازدهم بخش اول
امیدوارم لذت برده باشید
#کپی_با_صلوات🌸
@Modafeaneharaam