مدافعان حرم 🇮🇷
دو روز قبل از اینکه اعزام بشه در حالی که تو فکر بود بهم نگاه انداخت گفت باید حلالم کنی؛ من برم دیگه برنمیگردم...
نگاهش کردم گفتم این حرفو نزن.
گفت دیشب خواب دیدم توی صحرای بزرگی هستیم من و یه عالمه آدم دیگه درحالی که هرکدوم زخمی به تن داریم یا حسین میگیم.
بر سر و سینه زنان و دوان دوان از اونجا رد میشیم، شبیه اون دستههای عزاداری که روز اربعین از بین الحرمین میگذرند.
تعبیر خوابش چه زیبا بود؛
صحرای #بصری_الحریر وعدهگاه عاشقان...
راوی:
همسر شهید #مهدی_آدینه
از شهدای لشکر فاطمیون
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
Eitaa.com/modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
پدرشهیدحامد: وقتی در بیمارستانهای سوریه دنبال حامد میگشتیم ومیگفتیم:حــــامـــد جـــوانــے. کسی او ر
شهیدمدافع حرم#حـــامد جوانی
قسمت چهارم
➖سوریها به او میگفتند شهید ابوالفضلی➖
« حامد جانباز شده... اسیر شده... شهید شده ...چون قابل شناسایی نیست شما را میبرند سوریه. »
خبر ماجرا اینطوری به خانواده حامد رسید؛ همینقدر متفاوت...همینقدر سردرگم...همین شد که از همان ابتدا ته دلشان لرزید. حرفو حدیث ها درباره حامد زیاد بود، تا اینکه به آنها اطلاع دادند برای رسیدگی به وضعیت حامد، باید به سوریه بروند و این شد #اولین دیدار پدر و پسر بعد از حمله تکفیریها به او.
:« وقتی به من گفتند که باید خودت به سوریه بروی، فهمیدم که وضع حامد خیلی حاد است، حس پدریام میگفت که شرایط خوبی ندارد اما جزئیاتش را نمیدانستم. »
جعفر جوانی، وقتی به سوریه رسید، بالای پلکان هواپیما ایستاد و از همان جا به چهار طرف چرخید و به حضرت زینب (س) سلام کرد وگفت:
« من نمیدانم حرم مطهرت کدام سمت است، اما خانم این را شنیدم که آخرین وداع اباعبدالله شما خیلی بیتابی میکردید، حضرت اباعبدلله دستش را گذاشت روی سینه شما و شما آرام گرفتید، شما را به مادرتان قسم میدهم که این آرامش را به قلب من هم برسانید چون من هم می خواهم بروم بالای سر پسر مجروحم...»
پدر حامد این را گفت و رفت بیمارستان و رسید بالای سر حامد؛ دید که حامد #چشمهایش را، #دستهایش را همانجا در #لاذقیه جا گذاشته...دید تن پسرش جابهجا پر از ترکش است.
:« بعد از آن هرکسی از ایران زنگ میزد و از من میپرسید وضعیت حامد چطور است، میگفتم برو #مقتل حضرت ابوالفضل را بخوان. »
#جانبازی حامد اما یک خاطره قدیمی را در ذهن پدر زنده کرد، یاد روزهایی افتاد که حامد میگفت:«دوست دارم مثل حضرت عباس(ع) از خواهرش دفاع کنم. »
حالا حامد هم، #دستهایش را داده بود، تا بال دربیارود و بپرد سمت آسمان ... همان دستهایی که قطع شدنشان او را در سوریه و بین غیرایرانیها معروف کرده بود به
🌹 شهید ابوالفضلی🌹
« آنجا #مدافعان حرم اسم #مستعار دارند، وقتی ما در بیمارستان های سوریه دنبالش میگشتیم و میگفتیم #حـــامــد جـــوانی، کسی او را نمیشناخت اما میگفتند یک ایرانی داریم که مثل حضرت ابوالفضل شهید شده...»
ادامه دارد...
مدافعان حرم 🇮🇷
#دلنوشته:
✏دلنوشته مادر شهید در #اولین روز ماه مبارک رمضان
در متن دلنوشته مادر شهید
"#محمدحسین #محمدخانی"
در اولین روز ماه مبارک رمضان آمده است:
✏ پســـرم این شبــہـا جاے خالیت را بیشتر احســـاس مے ڪنم، و دلم بیشتر مے گیرد، زیرا بہ بودنت عادت داشتم، نبودے تا ڪنار سفره افطـــار برایــــمان دعاے سفره بخوانے.
یادش بخیر شبــــہــایے را ڪہ با هم بہ مسجد ارڪ مے رفـتـیـم، و تو اصرار داشتے تـا لحظات آخر مناجات حضور داشتہ باشیم،
وقتے بہ خانہ برمے گشتیم تو چہ زیبا مشغول نماز شب مے شدے، و بعد با هم سحرے مےخوردیم.
حالا تو سر سفره ارباب
🌹"عـــنــــد ربــــہــــم يـــرزقــــون"🌹
هستے و من بہ حال تو غبطہ مے خورم.
امام صادق(ع): خواب روزه دار عبادت ،خاموشی او تسبیح ، عمل وی پذیرفته شده و دعای او مستجاب است . . .🍃🍃🍃
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
🌹شهیـد مدافع حــرم مصطفے عارفے🌹
ماه رمضان
🌸خاطره ای از همسر شهید عارفی؛🌸
هرساله درایام ماه مبارک رمضان دو سه نفرازدختر خانم های تازه به سن تکلیف رسیده و روزه اولی از اقوام به اصرارآقامصطفی مهمان مابودند.ایشان میگفتند:چون دختری که به سن تکلیف میرسد به دلیل سن کم وجثه ضعیف برخی ناتواني اورا بهانه گرفته وفتوابه روزه نگرفتنش می دهند😏باوجود درآمد کم بسیاربه تغذیه آنها رسیدگی می کردند🍉🍌🍏بعداز افطار یه ساعته خاصی تا سحر پارک واماکن تفریحی می بردیمشون وجذابیت وزیبائی این ماه را به خوبی درذهن کودکان ونوجوانان ثبت می کردند و در آخرماه نیز برای همون مهمونهای روزه دار هدیه می خریدند🎁
@modafeaneharaam