مدافعان حرم 🇮🇷
لحظه #شهادت🕊
گفت:
دستش تیر خورده بود.
عمار شهید_محمدحسین_محمدخانی ؛گفت: خدا رو شکر بالاخره یه بهونه جور شد قدیر رو بفرستیم مرخصی😊.
فردای همون روز دیدیم برگشت جبهه از بیمارستان حلب
گفتیم چی شد پس؟😳
گفت هیچی ، ردیف شد برگشتم😊.
گفتیم قدیر بازی ات گرفته ؟ برو مرد حسابی این دست تیر نزدیک خورده ، شوخی بردار نیست.
هر روز به یه بهونه ای میموند و برنمیگشت.😒
دستش چرک کرده بود ، بازم بر نمیگشت.😒
بالاخره بعد از کلی وقت راضی اش کردیم که برگرده.
روز آخر محمدحسین بهش گفت قدیر دیدی برگشتی و شهید نشدی
غم وجودش رو گرفت....😔😔
همون موقع صدای بیسیم اومد:
قدیر قدیر علی (علی = شهیدروح_الله_قربانی)
قدیر وایسا دارم میام دنبالت بریم عقب یه دوش بگیریم امشب گودبای پارتی داریم😍.
بعد پشت بیسیم تک تک مون رو دعوت کرد و گفت امشب شام دور همیم برا گودبای پارتی داش قدیر😁
.روح_الله اومد و قدیر رو سوار کرد و رفت.
منم جلوتر از اونها ، رفتم همونجا که قرار بود بریم
یکی از بچه ها رو دیدم و شروع کردیم قدم زدن و صحبت کردن ، وسط همین صحبت ها بچه ها هم رسیدن.
ما همینجور که صحبت میکردیم کمی فاصله گرفته بودیم
#قدیروروح_الله رسیدن
صدای انفجار💣 و آتش ماشین بچه ها بود....
من و محمدحسین و میثم و بچه های دیگه ، سوختیم و سوختنشون رو تماشا کردیم😭😭 ...
بدون گود بای پارتی ، رفتن
شهیدقدیرسرلک
شهیدروح_الله_قربانی
#سالروزشهــــادت🕊🕊🕊
شادی روحشون صلوات🌹
@modafeaneharaam