eitaa logo
مدافعان حرم 🇮🇷
33.8هزار دنبال‌کننده
29.9هزار عکس
11.9هزار ویدیو
286 فایل
اینجا قراره که فقط از شهدا درس زندگی بگیریم♥ مطمئن باشین شهدا دعوتتون کردن💌 تاسیس 16اسفند96 ارتباط👇 @Soleimaniam5 https://gkite.ir/es/9987697 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2294677581C1095782f6c عنایات شهدا👇 https://eitaa.com/shahiidaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان پسرک فلافل فروش🌹 شخصيت هادي براي من بسيار جذاب بود. رفاقت با او كسي را خسته نميكرد. در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر 7 فعاليت داشتيم، بهترين روزهاي زندگي ما رقم خورد. يادم هست يك شب جمعه وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچه‌ها حالش رو داريد بريم زيارت؟ گفتيم: كجا؟! وسيله نداريم. هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو ميارم. بعد با هم بريم زيارت شاه‌عبدالعظيم گفتيم: باشه، ما هستيم. هادي رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچه‌ها كه هادي را نميشناختند، فكر ميكردند يك ماشين مدل بالا و... چند دقيقه بعد يك پيكان استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد. فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار ميكرد و ماشين راه ميرفت.😒 نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق نداشت. يعني لامپ‌هاي ماشين كار نميكرد!😳 رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند😂😂. هر كسي ماشين را ميديد ميگفت: اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري😒😂. اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه‌ها چند چراغ‌قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغ‌قوه استفاده ميكرديم.👀 وقتي هم ميخواستيم راهنما بزنيم، چراغ‌قوه را بيرون ميگرفتيم و به سمت عقب راهنما ميزديم😂. خالصه اينكه آن شب خيلي خنديديم😂😂. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه‌ها شوخي ميكردند و ميگفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و...😂 چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد. شهید هادی ذولفقاری🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
ابووصال کتاب طلبه دانشجو #شهید مدافع‌حرم #محمدرضادهقان‌امیری #قسمت‌دوازدهم لباس خاکی دوره دبیرستان
ابووصال کتاب طلبه دانشجو، مدافع حرم راهروی تاریک🌹 مدیر دبیرستانش با من تماس گرفت که کارم دارد،‌ از محل کارم راهی دبیرستانش شدم. در بدو ورود اولین چیزی که توجهم را جلب کرد راهروی تاریک آنجا بود🤔،‌ با تعجب از مدیر سوال پرسیدم،‌مدیر برگشت و گفت که دقیقا برای همین موضوع شما را خواستیم. بعد یک فیلم🎥 به من نشان داد که دوستانش با گوشی گرفته بودند.زنگهای تفریح با ورزش او در راهرو خیز برمیداشت و با پرشی بلند🙆‍♂دستش را به قاب مهتابی میزد که قاب لامپ💡 از سقف کنده میشد و می شکست،‌ آن سال خیلی هزینه مهتابی و لامپ به دبیرستانش پرداختیم.🙄 راوی:مادرشهید @modafeaneharaam