CQACAgQAAx0CUyYOlAACIlxhaujR4Bb24QsNk-qIyEyUJZ3cUwAC-wgAAhfnUFPIzFTxYqPoZCEE.mp3
13.27M
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست«تمدن مهدوی»
👤 استاد #رائفی_پور
🇮🇷 وظایف انقلاب اسلامی در قِبال مهدویت...
📝 خلاصه سخنرانی #عید_بیعت ۹۸
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥محمدرضا گرایی مدال طلای خود را به شهید گمنام اهدا کرد
🔹در این مراسم فرزند شهید بسطامیپور به گرایی پلاک و چفیه هدیه داد.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه پسرم امیر رضا به امام زمان به مناسبت آغاز امامت آقا صاحب الزمان❤️
ارسالی اعضای محترم🌺
ماشالله به بینش و فهم پسرم
ان شا الله سرباز اقا امام زمان عج باشند❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «بیعت واقعی با امام زمان»
👤 استاد #عالی
🔺 کارامون رو با پسند امام زمان با آنچه که او دوست داره تنظیم کنیم
#عید_بیعت
@Modafeaneharaam
CQACAgQAAx0CUyYOlAACImBhawUVyu_BbxNzCz-YMKx2RZMhFQACsA0AAsaRWVMfaqjfkOHD1yEE.mp3
5.79M
🎵 آهنگ
🔸 « درمانا »
🎤 با صدای: حسین حقیقی
📚 شاعر: مولانا
🎼 آهنگساز: شروین معینی
🎛 تنظیم، میکس و مسترینگ: علی وانیار
🎵گیتار کلاسیک: بهروز میرزایی
🌠 کاور: پری صفرپور
#عید_بیعت
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
باسلام خدمت دوستان امامزمانی🌷 همینطور که معطلید ۲۴ مهر سالروز آغاز امامت آقامون امام زمانه💗 به ه
باسلام و عرض ادب خدمت دوستداران امام زمان🌸
امشب بمناسبت عید امامت آقامون #امام_زمان از طرف طرح #سه_شنبه_های_مهدوی تعداد 100 شاخه گل رز بین مردم توزیع شد🌷
ممنون از بزرگوارانی که در این جشن بزرگ سهیم شدند اجرتون با امام زمان💐
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ «ظهور امرِ ناگهانی - قسمت دوم و پایانی»
👤 استاد #رائفی_پور
🔺 شرح آیه ۴۵و۴۴ سورهٔ انعام (فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ...)
💠 عاقبت کسانی که ذکر خدا را از یاد بردند...
🗓 خلاصه سخنرانی #عید_بیعت ۱۳۹۹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_سی_و_دوم 💠 باور نمیکردم ابوالفضل مرا دوباره به این جوان #سُنی سوری سپرده
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_سوم
💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشکهایم به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا پیداش کنید!»
بیقراریهایم #صبرش را تمام کرده و تماسهایش به جایی نمیرسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟»
💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» #مادرش مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمیخواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد.
دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال میزد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟»
💠 از صدایم تنهایی میبارید و خبر #زینبیه رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من #سُنیام، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمیتونم اینجا بشینم تا #حرم بیفته دست اون کافرا!»
در را گشود و دلش پیش اشکهایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر #شیعه را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعهاس یا #ایرانیه!» و میترسید این اشکها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد.
💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من میترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح #حضرت_زینب (علیهاالسلام) شدم.
تلوزیون #سوریه فقط از نبرد حمص و حلب میگفت، ولی از #دمشق و زینبیه حرفی نمیزد و از همین سکوت مطلق حس میکردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم.
💠 اگر پای #تروریستها به داریا میرسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه میکردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهاییمان اضافه شد.
باورمان نمیشد به این سرعت به #داریا رسیده باشند و مادرش میدانست این خانه با تمام خانههای شهر تفاوت دارد که در و پنجرهها را از داخل قفل کرد.
💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم #آیت_الکرسی میخواند و یک نفس نجوا میکرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمیدانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد.
حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریستهای #ارتش_آزاد جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهمالسلام) چنگ میزدم تا معجزهای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد.
💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود.
خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه #وحشت کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بیپاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟»
همچنان صدای تیراندازی شنیده میشد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاریام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.»
💠 این بیخبری دیگر داشت جانم را میگرفت و #امانت ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی میافتاد نمیتونستم جواب برادرتون رو بدم!»
مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمیرفت جلوتر بیاید و دلش پیش #زینبیه مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!»
💠 و حکایت به همینجا ختم نمیشد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه #شیعههای اطراف دمشق رو آتیش میزنن تا مجبور شن فرار کنن!»
سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمیذارم کسی بفهمه من شیعهام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی میکرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال #سلیمانی رو میشناسید؟»
💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و میدانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق #شهید شده!»
قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. میدانستم از فرماندهان #سپاه است و میترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفسنفس افتادم :«بقیه ایرانیها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_سی_و_سوم 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشکهایم به مصطفی التم
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_چهارم
💠 با خبر شهادت #سردار_سلیمانی، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد.
نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانهخرابش کرده و این #امانت دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد :«بچهها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!»
💠 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش میخواست بشنود، گفتم :«شما برید #حرم، هیچ اتفاقی برا من نمیفته!»
و دل مادرش هم برای حرم میلرزید که تلاش میکرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمیشد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت.
💠 سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا میزدیم تا به فریاد مردم مظلوم #سوریه برسد.
صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده میشد، مصطفی چندبار در روز به خانه سر میزد و خبر میداد تاخت و تاز #تروریستها در داریا به چند خیابان محدود شده و هنوز خبری از #دمشق و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود.
💠 تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب میگفت و در شبکه #سعودی العربیه جشن کشته شدن #سردار_سلیمانی بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای #بشار_اسد تعیین شده بود.
در همین وحشت بیخبری، روز اول #ماه_رمضان رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد. مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد :«شاید کلیدش رو جا گذاشته!»
💠 رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند :«کیه؟» که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند :«مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!»
تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه میکردم و دلواپس #حرم بودم که بیصبرانه پرسیدم :«حرم سالمه؟»
💠 تروریستهای #تکفیری را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که #غیرتش قد علم کرد :«مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟»
لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی میبارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی میگشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد :«مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟»
💠 مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل میرفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود و میدانست ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید :«رفته #زینبیه؟»
پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان #سُنی را به چشم دیده بودم که شهادت دادم :«میخواست بره، ولی وقتی دید #داریا درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!»
💠 بیصدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته #جنگ شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت :«خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!»
مادر مصطفی مدام تعارف میکرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست :«رفته حرم سیده سکینه!» و دیگر در برابر او نمیتوانست شیطنت کند که با لهجه شیرین #عربی پاسخ داد :«خدا حفظش کنه، شما #اهل_سنت که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) راحته!»
💠 با متانت داخل خانه شد و نمیفهمیدم با وجود شهادت #سردار_سلیمانی و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور میتواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمیکردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم. مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت.
از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره میدرخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت :«درگیریها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونهها بودن، ولی الان #زینبیه پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمونها هنوز تک تیراندازشون هستن.»
💠 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بیمقدمه پرسید :«راسته تو انفجار دمشق #حاج_قاسم شهید شده؟» که گلوی ابوالفضل از #غیرت گرفت و خندهای عصبی لبهایش را گشود :«غلط زیادی کردن!»
و در همین مدت #سردار_سلیمانی را دیده بود که به #عشق سربازیاش سینه سپر کرد :«نفس این تکفیریها رو #حاج_قاسم گرفته، تو جلسه با ژنرالهای سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و #دمشق بازی باخته رو بُرد! الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و #سردار_همدانیِ و به خواست خدا ریشهشون رو خشک میکنیم!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
🔅امام صادق عليه السلام:
🍁أنقَصُ النّاسِ عَقلاً مَن ظَلَمَ دونَهُ ولَم يَصفَح عَمَّنِ اعتَذَرَ إلَيهِ
🍂كم خردترينِ مردم، كسى است كه به زيردستان، ستم روا دارد و از كسى كه عذر آورده، نگذرد
📚الدرّة الباهرة، صفحه31
#حدیث_روز
@Modafeaneharaam
🌹تمام افراد در این عکس؛ شهید شدن، آخرین فرد سردار حاج قاسم سلیمانی بود
👈در انتخاب دوست
👌اینجوری باشید،
👈 نه اون مدلی...
✍طاها باقری
@Modafeaneharaam
📣#اطلاع_رسانی
🌹مراسم ششمین سالگرد شهادت شهیدان مدافعان حرم مجتبی کرمی و مجید صانعی و سیدمیلاد مصطفوی🌹
🎙سخنران:سردار سیدمرتضی میریان
حجت الاسلام سیدمجتبی حسینی یمین
🎤بانوای:کربلایی مصطفی میرزایی
📆 یکشنبه ۲۵ مهرماه ۱۴۰۰
⏰ ساعت ۱۹
🗺 #همدان_آستان مقدس امامزاده عبدالله(ع)
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رجزخوانی از کنار مرقد شهید سلیمانی علیه داعش
@Modafeaneharaam
مادر شهید می گوید اسلام مرز ندارد هرجا اسلام به خطر افتاد باید رفت ایرانی، افغانستانی و سوریه ای ندارد فقط اسلام و مسلمانی مهم است👌
مصطفی گاهی چنان با تدبیر رفتار می کرد که گویی او برادر بزرگتر بود، به غیبت و دروغ حساس بود.💔
می گویند مصطفی در خانه زیاد صحبت بحث و مسئله مطرح می کرد و می گفت تمام دنیا علیه جمهوری اسلامی و علیه تشییع هستند و باید به جمهوری ایلامی کمک کرد و گاهی خطاب به پدر می گفت شما روحانی ها العان است که باید به یاری اسلام بروید
شهید نخبه مدافع حرم مصطفی کریمی🌹
#سالروز_شهادت
https://www.dana.ir/news/1339873.html/
@Modafeaneharaam
اغاز بهار - حسین حقیقی.mp3
8.99M
🎤حسین حقیقی
پیوند دو نور است
دنیا به سرور است
قلب همه عالم
از غصه به دور است
سالروز پیوند آسمانی محمد مصطفی و خدیجه کبری صلوات الله علیهما مبارکباد💐
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقش جمهوری آذربایجان در ترور دانشمندان هستهای
👤 "مهدی خورسند" کارشناس مسائل اوراسیا:
🔸جمهوری آذربایجان هم در ترور دانشمندان هستهای ایران نقش داشت.
@Modafeaneharaam
🍃برایم #سخت است از آنان که ندیده ام سخن بگویم. از آنان که افتخاری در دل تاریخ اند.
🍃صدای قدم هایش از کوچه پس کوچه های مرداد به گوش میرسد ۲۵ مرداد را به نام خودش مزین می کند. آمده تا اولین هدیه مردم #قم باشد برای دفاع از حریم حرم🙃
🍃صدای افتخار آفرینی دیگری در گوش خیابان های قم می پیچید. مهدی علیدوست، ارادت خاصی به #حضرت_زهرا داشت. شاید حکمت علیدوست بودنش هم همین است
عطش عشق به خاندان نبوت او را تشنه نبرد کرد. نبرد با کسانی که به ساحت #مادر_سادات بیحرمتی کردند.
🍃سرانجام در روز سوم محرم سال ۹۴ دلتنگی ها به پایان رسید و صدای گلوله ایی ک بر پهلویت نشست از تو پرنده ایی ساخت تا در دل #آسمان صدای بال زدنت را همه بشنوند تو برای همیشه به آغوش گرم آسمان برگشتی و حالا سالهاست که کوچه پس کوچه های #شهر همه بوی تورا می دهند.
✍نویسنده : #فاطمه_زهرا_نقوی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_مهدی_علیدوست
📅تاریخ تولد : ۲۵ مرداد ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۵ مهر ۱۳۹۴.سوریه
📅تاریخ انتشار : ۲۴ مهر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای علی ابن جعفر قم
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
@Modafeaneharaam
دفتر نمایندگی حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدّظلّه العالی) در مشهد برگزار می نماید:
سلسله نشست های تخصصی مبنا
موضوع:
جوانان، پیشگامان نهضت تبیین
در اندیشه حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (مدّظلّه العالی)
باحضور:
دکتر محمد مهدی اسماعیلی
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
زمان:
یکشنبه ۲۵ مهر ساعت ۱۹
دریافت لینک حضور در نشست:
ارسال عدد ۵ به سامانه ۱۰۰۰۴۰۰۲۰
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 #پادکست ؛ #صوت_مهدوی
📝 «بیقرار»
🔅 ظهور وقتیه که امام زمان صدا بزنه خدایا! اینا دیگه طاقت ندارند...
👤 استاد #پناهیان
@Modafeaneharaam
🌹 #روز_مادر 🌹
خاطره ای از #شهید_رضا_دامرودی
شب تولد حضرت زهرا سلام الله تو راه برگشت به خونه بودیم .
یه پیرزن تنها جلوی در خونش نشسته بود... از کنارش رد شدیم چند قدمی که گذشتیم رضا ایستاد و برگشت به اون پیرزن نگاه کرد گفت خانوم میای بریم به اون حاج خانم روز مادر رو تبریک بگیم؟😊
نگاه خسته و تنهای اون پیرزن داشت اشک چشم رضا رو در میاورد...
رفتیم نزدیک...سلام کرد و گفت مادر چرا تنها نشستی؟
پیرزن لبخند زد و هیچی نگفت
رضا گفت روزتون مبارک. ان شالله که سلامت باشین وعمرتون با عزت...😍
پیرزن لبخند روی لبهاش نشست و گفت ممنون پسرم خیلی خوشحالم کردین 4 تا بچه دارم که هر کدوم تو شهر دیگه هستن و نشد که امشب بیان دیدنم بعدچند تا شکلات از تو جیبش دراورد و اصرار کرد که حتما اینو ازم قبول کنید...
👈همسر شهید رضا دامرودی
#سالروز_شهادت
@Modafeaneharaam