مدافعان حرم 🇮🇷
#شھید_محسن_حاجی_حسنی #قسمت_سی_ویکم محسن قرار بود برود مکه؛ همین حج آخرش. می خواست سجاد را در مو
❤️ بسم رب الشھـدا ❤️
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_سی_ودوم
🍁🍂 هادی سال ها پیگیر اصول و فنون تلاوت بود.
در جلسات زیادی شرکت کرده بود. پیش اساتید مختلفی زانو زده بود.
ولی نتیجه، دلخواهش نبود.
🌺 داشت ناامید می شد که وقت تحویل سال، دلش به نسیم بهار زنده شد.
از خود امام رضا علیه السلام خواست آن سال گره از کارش باز کند.
هنوز یک ماه از درد و دلش با آقا نگذشته بود که پایش به خانه و جلسات محسن و مصطفی باز شد.
وقتی تست گرفتند، محسن فهمید هادی تمام این سال ها بیکار ننشسته و دستش پر است.
🔶🔸 فقط باید با جدیت به دانسته هایش جهت می داد.
محسن انگار رفیق بیست ساله اش را دوباره پیدا کرده باشد هادی را پذیرفت.
😍🌹 هادی در دلش به انتخاب امام رضا علیه السلام آفرین گفت و هرجمعه و شنبه مشتری علم و اخلاق محسن شد.
🌴آن سال هادی شاهد اجابت عجیب دعایش بود.
در عرض یک سال چنان پیشرفت کرد که وارد مسابقات شد و رتبه های خوبی آورد.🍂
@Modafeaneharaam
#شھید_محسن_حاجی_حسنی
#قسمت_سی_وسوم
⚠️ بچه تهران بود.قاری بود.
شنیده بود محسن در قرائت کاره ای نیست، آهنگ می خواند!
‼️حالا آمده بود مشهد رغبتی نداشت اما پیشنهاد سجاد را قبول کردو آمد خانه محسن.
شلوغی جلسه را که دید توی دلش متاسف شد برای آدم های آنجا.
❌ 😕 از خودش پرسید :
_ این آدم که چیزی بارش نیست، چرا این همه را دور خودش جمع کرده؟!
محسن دست مهمان تازه را فشرد وتعارفش کرد بالای جلسه.
از اساتید و دوره هایش پرسید.
سرش را با تحسین و تواضع تکان داد و آفرین گفت.
😏😠م همان ِ تازه پیش خودش گفت :
_ پس شگردش اینه، چاخان! خوش قیافه هم که هست! دیگه برای مجلس گرمی چیزی کم نداره!
🌹قرائت شروع شد.
بچه ها یکی یکی خواندند. محسن با حوصله گوش می داد.
اگر اشکالی به چشمش می آمد نرم تذکر می داد. اما کوتاه نمی آمد.
🌼 آنقدر هم پای طرف تکرار می کرد تا اشکالش رفع شود.
تسلطش بر قواعد و اصول حرف نداشت.
وقت ِ رفتن که شد، مهمان تازه با من و من گفت :
😔😞 _ من ساکن تهرانم. اجازه هست ماهی یه بار بیام مشهد از درستون استفاده کنم؟!
محسن دستش را دوباره فشرد.
گفت :
_ چرا که نه؟! ☺️
سجاد لبخند پیروزمندانه ای زد ...
ادامه دارد...
@Modafeaneharaam
شهید شهبازی در سیره شهدا ذوب شده بود✨
مادر از خصوصیات شهید اینگونه روایت میکند:
علیرضا لباس نو نمیپوشید‼️ میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند. موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و میگفت مگر شهدای ما روی تشک میخوابیدند😔. او بسیجی به تمام معنا بود وقتی از او میپرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ میگفت جاروکشم😁. شوخ طبع بود و در عین حال با ادب. از هر غذایی نمیخورد و میگفت نمیدانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده.☝️ اهل تضرع بود و عبادت خالصانه. گاهی شبها که میرفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، میدیدم عبا انداخته و دارد قرآن میخواند و گریه میکند.😞💔
علیرضا چهل شب بر سر مزار فعلیاش در قطعه 27، زیارت عاشورا خواند🌱 او مزارش را به مادر یکی از شهدا نشان داده و گفته بود «مادر! من علیرضا شهبازی هستم، یادت باشه اینجا، جای من است».💐
شهید تفحص علیرضا شهبازی🌹
شهادت سال ۱۳۸۰
#ایام_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
ختم #صلوات به نیت:⏬ شهید مدافع حرم مصطفی شیخ الاسلامی🌹 هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و برای
جمع کل صلوات:
🌹14,425🌹
انشاءالله همگی حاجت روا بشین❤
التماس دعا✨
محمد در دينداري و معنويات آدم درونگرايي بود. او اهل عمل بود👌. يکبار مسئول هياتي برخورد خيلي بدي با او کرد. وقتي از محمد پرسيدند از رفقاي صميمي ات بگو نام همان شخص را گفت در حالي که مي دانست او اصلا از محمد خوشش نمي آيد😞 ولي محمد به روي خودش نمي آورد و فقط مي گفت:" خدا خيرش دهد. نوکره، خدا به راه راست هدايتش کند".🌹
او در مورد کسي غيبت نمي کرد. وقتي از دست کسي ناراحت مي شد و قاطي مي کرد، سرش را مي خاراند و مي رفت و به کسي پرخاش نمي کرد.☝️
با رفقايش اصلا قهر نمي کرد و از آنها ناراحت نمي شد. بارها اتفاق مي افتاد که با بچه ها دچار مشکل مي شدم ولي محمد مي آمد و به من مي گفت:" دنيا ارزش اين حرفها را ندارد☺️. اين روحيه را در خودت تقويت کن" و من اين را از محمد ياد گرفتم.
رفاقتش با ديگران براي خدا بود🌸 وقتي مي ديد من و يکي از بچه ها با هم صميمي هستيم خودش را کنار مي کشيد تا اين رفاقت گرم بين آنها باقي بماند و کمرنگ نشود.
شهید تفحص محمد زمانی🌹
شهادت سال ۱۳۸۰
#ایام_شهادت🕊
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
گفت:
اولین شهید از بنی هاشم که برای دفاع از حرم رفت، علیِّ اکبر بود. 💔
گفت:
اولین شهید ایرانی که برای دفاع از حرم آل الله تقدیم شد هم باید علی اکبر باشه...☝️
گفت:
وقتی پیکر محرم رو آوردن خزانه تا جوونای محل و رفقاش باهاش وداع کنن، روضه خون روضه ی علی اکبر خوند...😔 چون محرم، تو سوریه، اسمش علی اکبر بود...😭
سلام علیِّ اکبرم...💔
دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی
پاره های بدنت را جگرم سوخت علی
یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت
ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی 😭
شهید مدافع حرم محرم ترک🌹
@Modafeaneharaam