سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
. آخرین جمعهٔ سال است ، کجایی آقا ؟!💔 چند کلوم با آقا حرف بزنین ؛ چی توی دلتونه که دوست دارین به آق
#شما_نوشتید
وقتی به این فکر میکنم
که خدا جواب سلام را واجب کرده است،
قلبم از ذوق از جا کنده میشود...
❤️سلام آقای مهربانم
___
#سیدمعین
اگر واجب است جواب سلام ،
علیکمالسلام یا بقیة الله . . .
.
InShot_۲۰۲۴۰۲۰۹_۲۱۲۷۴۳۳۹۵_۰۹۰۲۲۰۲۴(1).mp3
3.72M
.
🎙️#صدای_معین «۲» | بدهکار . . .
" چـشـمهـایـم بـرای یـک عــمــر
سـرگـردانی شـکـایـت نـوشـتـهانـد ؛
گوشهایم از نـشـنیـدن صـدای تــو
شـکـوه میکنند ؛ سـیـنـهام در تمنای
آغوش گلایه و دستانم دلتنگ گرمای دستانت شیون میکنند . . . "
✍️ بـه قـلـم #معین
#امامُنا
#امام_زمان ✨
____________
🆔 @Moein_Ch |
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
. آخرین جمعهٔ سال است ، کجایی آقا ؟!💔 چند کلوم با آقا حرف بزنین ؛ چی توی دلتونه که دوست دارین به آق
.
#حُرِّامامِزَمان
#سِـدنـا
#حا_میم
#خورشید_من
#همیشهتنها
#زد_الف
#شین . . .
#سین
منتظر نوشتههاتون هستیم . . . ✨
.
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
. آخرین جمعهٔ سال است ، کجایی آقا ؟!💔 چند کلوم با آقا حرف بزنین ؛ چی توی دلتونه که دوست دارین به آق
✍️ #شما_نوشتید
تا به حال برای معین ننوشته بودم اما اخرین جمعهی سال و اخرین پیام ..
قلم به سختی بر روی کاغذ حرکت میکرد و من تمام هنرم را برای نازکشی به کار برده میبرم.
نمیدانم از کجا اما شروع کرده بودم، نه از حالا بلکه خیلی قبل تر. وقتی که دردِ فراقت بر قلبِ سیاه من نشست
قلبی که با نام و یادت میتپد و هرگاه اسمت میآید اشک که نه ، جانم را روانهات میکنم .
شاید هم باید گفت فواد . همانجایی که حضرت مادر خطاب به حسنین فرمودند ثمرهفوادی ..
تو در لایه لایه های قلبِ من و در دلم جای داری
شرمنده تر از قبل سوی تو آمده ام "
___
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
✍️ #شما_نوشتید تا به حال برای معین ننوشته بودم اما اخرین جمعهی سال و اخرین پیام .. قلم به سختی بر
.
ای کاش بیشتر برای معین مینوشتید
و بنویسید . . .
لذت بردم ، خیر ببینید ✨
.
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
. آخرین جمعهٔ سال است ، کجایی آقا ؟!💔 چند کلوم با آقا حرف بزنین ؛ چی توی دلتونه که دوست دارین به آق
✍️ #شما_نوشتید
سلام علیک ایها المحبوب غائب
جان پناها . جانم را پناه پر مهرت قرار بده وبیش از پیش دست گیرم باش و من بی سر وپا ی سر به هوا برای خودت نگه دار انقدر خوب نیستم ک بگویم حتما ب کارت خواهم امد اما شاید روزی جایی مفید بودیم
تلاش و سعی من برای کمک کننده بودن شما بسیار ناچیز است ولی این کم و حداقل را از دوستدارت قبول بفرما
ب امید دیدنت روی بی مثالت اقاجانم
#سین
___
,,,
خـانـهٔ دلـت را بــتـکـان ؛
مـیـهـمـان غـریبے دارد کـه سـالهـاسـت
مـنـتـظـر اسـت . . .
#امامُنا
#امام_زمان ✨
#خوشرقصے
.
مـیـهـمـان غـریـب...💔.jpeg
3.93M
.
فـایـل بـا کـیـفـیـت جـهـت #پروفایل . . .
میون خونه تکونیهای خونهها ،
حواسمون به خونهٔ دلمون هم باشه...
« آقاجان خودت دلم را جارو بزن
که خودت صاحبخانهای . . . ♥️ »
.
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
. آخرین جمعهٔ سال است ، کجایی آقا ؟!💔 چند کلوم با آقا حرف بزنین ؛ چی توی دلتونه که دوست دارین به آق
✍️ #شما_نوشتید
خیلی وقت است برای نوشتن درباره شما قلم به دست نگرفته ام ؛ شاید برای همین است که هر روز بیشتر از دیروز روح از تن و جوهر قلمم پرواز میکند و به چشمان اشکی و دل پرخونم هم توجهی نمیکند.
اینکه حالا چرا دوباره دلم هوای نوشتن برای شما کرده را نمیدانم.
شاید دل شما هوای این بنده خطا کار را کرده که قلم من هوای نوشتن به سرش زده .
آقا جانم به گنهکار بودن این فرزندت نگاه نکن ؛ جمعه که میشود دلم بیشتر از همیشه برایتان تنگ میشود.
راست میگویند که تو بابای همه ی این جهانی .
بابا جانم میشود دوباره این فرزندت را مهمان آغوشت کنی؟ میشود دوباره سر روی پاهایت بگذارم و اشک بریزم و گله تمام عالم را کنم ؟ دلم برای درد دل کردن با شما تنگ شده ...
بابای من شرمنده ام که جمعه هایم بی شما میگذرد و از دوری شما دق نمیکنم.
مولای من اگر روزی آمدی و من نبودم بدان که خیلی آمدنت را آرزو میکردم ...
#غریبه_ی_آشنا
___
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
✍️ #شما_نوشتید خیلی وقت است برای نوشتن درباره شما قلم به دست نگرفته ام ؛ شاید برای همین است که هر
.
دوستش داشتم . . .
دلم میخواد بخونمش ، میذارم تو
مصاحبت شاگردها🌱
.
سیّدمعین 🇱🇧🇵🇸
. #حُرِّامامِزَمان #سِـدنـا #حا_میم #خورشید_من #همیشهتنها #زد_الف #شین . . . #سین منتظر نوشته
✍️ #شما_نوشتید
سلام مولای من
سلام آقای صبورم
باز هم منم، آهوی گریزپای بزم نوکری !
حتم دارم این نامهها را که میخوانی، جای کلمات، اشک میخوانی و دلتنگی میبینی.
حتم دارم نامههایم را که میخوانی، پدرانه فراموش میکنی خطایم را و گرچه زود متوجه نشوم اما، حتم دارم با خواندن هر واژه و دیدن هر اشکِ قبل از نوشتناش، به آغوش گرفتهای مرا
میدانم عزیزِ جانم، میدانم ..
هر زمان که دست شما را رها کردم، به ظاهر نفس کشیدم و زندگی کردم. که من در این دوری، در گیرِ گناه و خطا بودم
هر گناه؛ لکهی ننگ سنگین و گرانی بود که به جانم خریدم و در عوض فروختم نگاهت را، ارزان تر از همه چیز .. خوب میدانم
اما تو خود شاهدی
که چگونه ثانیه به ثانیهی هفتهها را به شوق دیدار و ملاقات شما دویدم. غمگین مباش که زمین خوردم .. اصلا خوشا احوال من که جمعهها را میان هر عبارت دعای ندبه گم شدم و تو را پیدا کردم ..
#شین
___