#مفردات_قرآن
سورهی عاديات
" عاديات" از مصدر" عدو" است، كه به معناى دويدن به سرعت است، و كلمه" ضبح" به معناى صوتى است كه از نفس نفس زدن اسبان در حين دويدن شنيده مىشود و معناى آيه اين است: سوگند مىخورم به اسبان تيزتك، كه نفس نفس مىزنند.
" موريات" جمع اسم فاعل از مصدر" ايراء" است، كه به معناى برون كردن آتش است، و كلمه" قدح" به معناى زدن به ضرب است. منظور اين است كه اين اسبان در هنگام دويدن در زمين سنگزار جرقههايى از برخورد نعلهايشان به سنگ زمين بيرون مىجهد.
" مغيرات" جمع مؤنث اسم فاعل از مصدر اغارة است، و" اغارة" و " غارت" به معناى سواره هجوم بردن بر دشمن به طور ناگهانى است، و اين جمله كه به ظاهر و مجازا صفت خيل قرار گرفته، در واقع صفت سوارگان صاحب خيل است، و معنايش اين است كه: سوگند مىخورم به سوارگان كه در هنگام صبح و بناگهانى بر دشمن هجوم مىآورند.
" اثرن" جمع مؤنث غايب از فعل ماضى و از مصدر" اثاره" است كه به معناى انگيختن گرد و غبار و امثال آن است، و كلمه" نقع" به معناى غبار است.
و معناى آيه اين است: سوگند به هجوم كنندگان در صبح، كه با اغاره به دشمن و دست و پاچه كردن آنان گرد و غبار برمىانگيزند.
" وسط" كه مصدر فعل" وسطن" است، به معناى در وسط قرار گرفتن است، و ضمير" به" به صبح بر مىگردد، و حرف" باء" به معناى حرف" فى" است، كه در اين صورت معنا چنين مىشود:" پس در وقت صبح در وسط جمع قرار گرفتند".
" كنود" به معناى كفرانگر است.
" خير" در اينجا به معناى مال است.
مصدر" بعثرة" به معناى بعث و نشر است.
منظور از تحصيل آنچه در سينهها است، جدا سازى صفاتى است كه در باطن نفوس است، يعنى صفات ايمان از كفر و رسم نيكوكارى از بدكارى.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی زلزال
كلمه" زلزال" مانند كلمه" زلزلة" مصدر و به معناى نوسان و تكان خوردن پى در پى است.
اثقال جمع كلمه" ثَقَل" به معناى متاع و كالا و يا خصوص متاع مسافرين است. ممكن است جمع كلمه" ثِقْل" باشد كه به معناى حمل، به هر حال مراد از اثقال زمين كه در قيامت زمين آنها را بيرون مىريزد مردگان است.
كلمه" صدور" كه فعل" يصدر" از آن مشتق شده به معناى برگشتن شتر از لب آب بعد از رفتنش بدانجا است. و كلمه" أشتات" مانند كلمه" شتى" جمع شتيت است، كه به معناى متفرق است. مراد از" صادر شدن مردم در قيامت با حالت تفرقه"، برگشتن آنان از موقف حساب به سوى منزلهاشان كه يا بهشت است و يا آتش مىباشد.
كلمه" مثقال" به معناى هر وسيلهاى است كه با آن وزنها را مىسنجند، و كلمه" ذره" به معناى آن دانههاى ريز غبار است، كه در شعاع آفتاب ديده مىشود، البته اين كلمه به معناى مورچههاى ريز نيز مىآيد.
ترجمه تفسير الميزان، ج20، صص 581 تا 584 (با تلخیص)
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی بیّنه
كلمه" منفكين" از ماده انفكاك است، كه به معناى جدايى دو چيز است كه به شدت به هم متصل بودهاند، و مراد از آن- به طورى كه از جمله{" حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ"} استفاده مىشود- جدا شدن از مقتضاى سنت هدايت و بيان است، گويا سنت الهى دست بردار از آنان نبوده، تا حجت و بينه بيايد، همين كه آمد آن وقت رهاشان مىكند، و به حال خودشان واگذار مىكند.
كلمه" صحف" جمع صحيفه است، كه به معناى هر چيزى است كه در آن مىنويسند (از قبيل كاغذ، و لوحهاى سنگى و فلزى و امثال آن) و منظور در اينجا اجزايى است كه از قرآن كريم نازل شده بود.
كلمه" كتاب"، هم بر كاغذ و لوحهاى مختلف اطلاق مىشود و هم بر كلمات و الفاظ نوشته شدهاى كه نقوش حك شده و يا با قلم سياه شده، از آن الفاظ حكايت مىكند، و چه بسا بر معانى آن الفاظ هم اطلاق شود، به اين اعتبار كه آن معانى به وسيله الفاظ حكايت شده، و نيز بر حكم حاكم و قضاى رانده شده نيز اطلاق مىگردد.
كلمه" قيّمه" از قيام كردن به امر خيرى، و حفظ و مراعات مصلحت آن، و ضمانت سعادت آن است، هم چنان كه در قرآن كريم در مورد دين استعمال شده.
كلمه" حنفاء" جمع حنيف است، كه از ماده حنف است كه به معناى متمايل شدن و انحراف از دو حالت افراط و تفريط به سوى حالت اعتدال است.
كلمه" بريه" به معناى خلق است.
كلمه" عدن" به معناى استقرار و ثبات است، پس جنات عدن به معناى بهشتهاى خالد و جاودانه است.
ترجمه تفسير الميزان ج 20
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
396.3K
#مفردات_قرآن
سورهی قدر
و الظاهر أن المراد بالقدر التقدير فهي ليلة التقدير يقدر الله فيها حوادث السنة من الليلة إلى مثلها من قابل من حياة و موت و رزق و سعادة و شقاء و غير ذلك
و المراد بكونها خيرا من ألف شهر خيريتها منها من حيث فضيلة العبادة
السلام و السلامة التعری من الآفات الظاهرة و الباطنة.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
829.3K
#مفردات_قرآن
سورهی علق
العلق الدم المنجمد و المراد به ما يستحيل إليه النطفة في الرحم.
الرجعى هو الرجوع.
«أَ رَأَيْتَ» بمعنى أخبرني.
السفع الجذب الشديد يقال: سفعت بالشيء إذا قبضت عليه و جذبته جذبا شديدا.
في توصيف الناصية بالكذب و الخطإ و هما وصفا صاحب الناصية مجاز.
النادي المجلس و كان المراد به أهل المجلس أي الجمع الذين يجتمع بهم.
الزبانية الملائكة الموكلون بالنار.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی تين
معناى" تقويم انسان" آن است كه او را داراى قوام كرده باشند، و" قوام" عبارت است از هر چيز و هر وضع و هر شرطى كه ثبات انسان و بقايش نيازمند بدان است.
" إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ" مگر كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح كردند، كه اجرى غير ممنون يعنى غير مقطوع دارند.
مراد از{" طُورِ سِينِينَ"}، كوهى است كه در آن خداى تعالى با موسى بن عمران تكلم كرد، كه" طور سيناء" هم ناميده مىشود.
مراد از{" هذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ"} مكه مشرفه است، و بلد امينش خواند، چون امنيت يكى از خواصى است كه براى حرم تشريع شده، و هيچ جاى ديگر دنيا چنين حكمى برايش تشريع نشده.
ترجمهی تفسیر المیزان ج 20
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی شَرح [کرامتی: بعضی، به این سوره انشراح میگویند. بهتر است به این سوره، شرح بگویند. چون در متن سوره فعل «نشرح» به کار رفته است که ثلاثی مجرد است و مصدر این فعل ثلاثی مجرد، شرح است. اگر فعل «ننشرح» به کار میرفت، اسم سوره را میشد بگوییم انشراح]
راغب گفته: كلمه" شرح" در اصل لغت به معناى باز كردن گوشت و امثال آن است، وقتى گفته مىشود:... " شرحت اللحم" معنايش اين است كه من گوشت را باز كردم [کرامتی: پس معلوم شد چرا در علم پزشکی اصطلاح تشریح بدن را به کار میبرند] و از جمله موارد استعمالش" شرح صدر" است، كه معنايش باز شدن و گستردگى سينه به نور الهى و سكينتى از ناحيه خدا و روحى از او است.
كلمه" وزر" به معناى بار سنگين است.
و" انقاض ظهر" به معناى شكستن پشت كسى است، شكستنى كه صدايش به گوش برسد، آن طور كه از تخت و كرسى و امثال آن وقتى كسى روى آن مىنشيند، و يا چيز سنگينى روى آن مىگذارند صدا برمىخيزد، و مراد از" انقاض ظهر" (غالبا) معناى لغوى آن نيست، بلكه منظور ظهور آثار سنگينى وزر بر آدمى است، ظهورى بالغ [کرامتی: بالغ يعنی رسا].
" وضع وزر" به معناى از بين بردن آن سنگينى است، كه رسول خدا (ص) احساسش مىكرد. مراد از وضع وزر رسول خدا (ص) اين است كه دعوت آن جناب را انفاذ و مجاهداتش در راه خدا را امضا نمود، به اين معنا كه اسباب پيشرفت دعوتش را فراهم كرد.
" رفع ذكر" به معناى بلند آوازه كردن كسى است، به طورى كه نامش و گفتگويش از همه نامها و همه خاطرهها بلندتر باشد، و خداى تعالى نام آن حضرت را چنين كرد و يكى از مصاديق رفع ذكر آن جناب اين است كه خداى تعالى نام او را قرين نام خود كرد، و در نتيجه در مساله شهادتين كه اساس دين خدا است نام او قرين نام پروردگارش قرار گرفت.
ترجمه تفسیر المیزان ج 20 صص 530 تا 532
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی ضحی
كلمه" ضحى" به معناى گسترده شدن نور خورشيد است. ولى بعدها آن زمانى را كه نور خورشيد گسترده مىشود نيز ضحى ناميدند.
مصدر" سجو" كه فعل سجى مشتق از آن است، وقتى در كلمه ليل استعمال مىشود، معناى سكونت و آرامش شب را مىدهد، پس" سجو الليل" آن هنگامى است كه ظلمت شب همه جا را فرا گيرد.
"توديع" كه مصدر فعل" ودع" است به معناى ترك است.
كلمه" قلى"- به كسره قاف- به معناى بغض و يا شدت بغض است.
بعضى گفتهاند: مراد از يتيم [در این سوره] پدر مرده نيست، بلكه منظور بى نظير بودن است هم چنان كه در [دُرّ] بى نظير را هم در [دُرّ] يتيم مىگويند، و معناى اين آيه اين است كه: مگر نبود كه خدا تو را فردى بى نظير از بين مردم دانست، و در نتيجه مردم را دور تو جمع كرد؟
مراد از" ضلال" ... مىخواهد بفرمايد اگر هدايت خدا نباشد تو و هيچ انسانى ديگر از پيش خود هدايت نداريد.
كلمه" عائل" به معناى تهى دستى است كه از مال دنيا چيزى ندارد، و رسول خدا (ص) همين طور بود، و خداى تعالى او را بعد از ازدواج با خديجه دختر خويلد (عليها السلام) بى نياز كرد، و خديجه تمامى اموالش را با همه كثرتى كه داشت به آن جناب بخشيد.
راغب مىگويد: كلمه" قهر" به معناى غلبه كردن بر كسى است، اما نه تنها غلبه كردن، بلكه غلبه توأم با خوار كردن او، و قهر به يك يك اين دو معنا هم گفته مىشود.
كلمه" نهر" كه مصدر فعل نهى" لا تنهر" است، به معناى زجر و رنجاندن با غلظت و خشونت است.
كلمه" تحديث" كه مصدر فعل امر" حدث" است، وقتى در نعمت بكار رود تحديث نعمت به معناى ذكر و ياد آورى و نشاندادن آن است، حال يا به زبان و يا به عمل، و اين عمل شكر نعمت است، و اوامر و نواهى اين چند آيه يعنى خوار نكردن يتيم، و نرنجاندن فقير، و نشاندادن نعمت، دستور به همه مردم است، هر چند كه خطاب متوجه به شخص رسول خدا (ص) شده.
ترجمه تفسیر المیزان ج 20 صص 522 تا 525 (با تلخیص)
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی ليل
يَغْشى یعنی (روز را) فرا مىگيرد.
تَجَلَّى یعنی ظاهر و پيدا شد بعد از خفاء و ناپيدائيش.
شتى جمع شتيت- متفرق است، مانند كلمه مرضى كه جمع مريض است.
تيسير (که مصدر فعل نیسر است) یعنی تهيه كردن و آماده نمودن.
تردى یعنی از مكان بلند سقوط کرد. هلاك شد.
تلظى یعنی شعله آتش زبانه كشيد.
تجنب [کرامتی: اینکه در ترجمه المیزان تجنب نوشته شده اشتباه است چون در آیه، يجنّب آمده است و مصدرش تجنیب است نه تجنّب در متن خود المیزان درست آمده است: التجنيب التبعيد] يعنی دور كردن.
ترجمه تفسیر المیزان ج 20 صص 507 تا 515
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی شمس
" ضحى" به معناى گستردگى نور آفتاب است، ولى بعدها به معناى آن هنگامى استعمال شد كه آفتاب بعد از طلوع خورشيد گسترده مىشود، و روز بالا مىآيد.
" جلى" از مصدر تجليه است، كه به معناى اظهار و بر ملا كردن است، و ضمير مؤنث" ها" به ارض بر مىگردد.
{" وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها"} يعنى به شب سوگند در آن هنگام كه زمين را فرا مىگيرد.
" طحو" كه مصدر فعل" طحى" است به معناى گستردن است.
" فجور" به معناى دريدن پرده حرمت دين است. در حقيقت وقتى شريعت الهى از عمل و يا از ترك عملى نهى مىكند، اين نهى پردهاى است كه بين آن عمل و ترك عمل و بين انسان زده شده، و ارتكاب آن عمل و ترك اين عمل دريدن آن پرده است.
" تقوى" به معناى آن است كه انسان خود را از آنچه مىترسد در محفظهاى قرار دهد. و منظور از اين محفظه و تقوا به قرينه اينكه در مقابل فجور قرار گرفته اجتناب از فجور و دورى از هر عملى است كه با كمال نفس منافات داشته باشد.
" فلاح" كه مصدر ثلاثى مجرد" افلح" است، به معناى ظفر يافتن به مطلوب و رسيدن به هدف است.
" زكاة" كه مصدر ثلاثى مجرد" زكى" است به معناى روييدن و رشد گياه است به رشدى صالح و پربركت و ثمربخش، و كلمه" تزكيه" به معناى روياندن آن است به همان روش.
كلمه" دسى" از ماده" دس" بوده است چيزى كه هست يكى از دو سين آن قلب به ياء شده، و به صورت" دسى" در آمده، كه ماضى باب تفعيلش" دسى" مىشود، و اين ماده به معناى آن است كه چيزى را پنهانى داخل در چيز ديگر كنيم، و مراد از اين كلمه در آيه مورد بحث به قرينه اينكه در مقابل تزكيه ذكر شده، اين است كه انسان نفس خود را به غير آن جهتى كه طبع نفس مقتضى آن است سوق دهد، و آن را بغير آن تربيتى كه مايه كمال نفس است تربيت و نمو دهد.
" طغوى" مانند كلمه" طغيان" مصدر است.
" سقيا" يعني آبشخور
" عقر" به معناى ريشه كن كردن چيزى است كه به سر بريدن شتر و مطلق كشتن نيز اطلاق مىشود.
" دمدمه" به معناى خراب كردن بنا بر روى كسى است.
ترجمه تفسیر المیزان ج 20
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی بلد
" حل" مانند كلمه" حلول" به معناى اقامت و استقرار در مكان است، و مصدر در اينجا به معناى اسم فاعل (حلول كننده) است.
" كبد" به معناى رنج و خستگى است.
" لبد" به معناى بسيار است.
" نجد" به معناى راهى است به سوى بلندى، و مراد از" نجدين" راه خير و راه شر است و اگر راه خير و شر را نجد خوانده، براى اين بوده كه هر دو مستلزم رنج و مشقت است.
" اقتحام" به معناى داخل شدن به سرعت و با فشار و شدت در چيزى است، و كلمه" عقبة" به معناى راه سنگلاخى و دشوار است كه به طرف قله كوه منتهى مىشود، و" اقتحام عقبه" اشاره است به انفاقهايى كه براى انفاقگر بسيار دشوار باشد.
{" فَكُّ رَقَبَةٍ"} يعنى آزاد كردن برده.
" مسغبة" به معناى گرسنگى و قحطى است، و كلمه" مقربة" به معناى قرابت نسبى است، و كلمه" متربة" از ماده" تراب" (خاك) گرفته شده و معنايش خاكنشينى از شدت فقر است.
و معناى آيه اين است كه: انسان مورد بحث به هيچ عقبهاى قدم ننهاد، نه بندهاى آزاد كرد، و نه در روز قحطى طعامى داد، نه به يتيمى خويشاوند، و نه به مسكينى خاكنشين.
{" عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ"} يعنى آتشى مستولى بر آنان است كه از هر سو احاطهشان مىكند.
ترجمه تفسیر المیزان ج 20 صص 484 تا 492
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفردات_قرآن
سورهی فجر
" فجر" به معناى صبح.
" شفع" به معناى جفت.
" يسر" مضارع از مصدر" سرى" است، كه به معناى رفتن شب، و پشت كردن آن است.
" حجر" به معناى عقل است.
" عماد" به معناى پايهاى است كه ساختمان بدان تكيه دارد.
" ارم" نام شهرى براى قوم عاد بوده.
" جوب" به معناى قطع كردن است، مىفرمايد مردم عاد صخرههاى عظيم دامنه كوهها را قطع كردند و به صورت خانه در آوردند.
اگر او [فرعون] را" ذى الاوتاد" خوانده براى اين بوده كه- بنا بر آنچه در روايات آمده- هر گاه مىخواسته كسى را شكنجه كند، روى زمين مىخوابانده، و با چهار ميخ چهار دست و پايش را به زمين ميخكوب مىكرده، و چه بسا روى چوب مىخوابانده، و او را ميخكوب مىكرده.
" صب" در مورد آب، به معناى ريختن آن است، و اما در مورد شلاق عذاب، كنايه است از عذاب پشت سرهم و شديد.
" مرصاد" به معناى آن محلى است كه در آنجا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند.
"ابْتَلاهُ" يعنى او را مورد امتحان قرار داد.
ترجمه تفسیر المیزان ج 20
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402