#مفید
نفس، قلب، روح، سرّ، خفی و اخفَی
عرفا در مورد روان انسان گاهی «نفس» تعبیر میکنند و گاهی «قلب» و گاهی «روح» و گاهی «سرّ». تا وقتی که روان انسان اسیر و محکوم شهوات است «نفس» نامیده میشود، آنگاه که میرسد که محل معارف الهی قرار میگیرد «قلب» نامیده میشود، آنگاه که محبت الهی در او طلوع میکند «روح» خوانده میشود، و آنگاه که به مرحله شهود میرسد «سرّ» نامیده میشود. البته عرفا به مرتبه بالاتر از «سرّ» نیز قائلند که آنها را «خفی» و «اخفی» مینامند.
استاد مطهری، کلیات علوم اسلامی، ج 2 (کلام، عرفان و حکمت عملی)، صص 159 و 160
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#دانستنی
#مفید
فُضُول و عَقُول
يكي از موانع مهمّ تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله آن است كه ما همواره به بيرون از خود مينگريم و از خود غافليم و در حقيقت «فضول» هستيم نه «عقول»؛ فرق «فضول» و «عقول» اين است كه انسان عقول، ابتدا به درون و آنگاه به بيرون، ولي انسان فضول، همواره به بيرون از خود مينگرد و اين، مشكل ماست كه شرحش در يكي از خطبههاي مبسوط علي (عليه السّلام) كه هنگام قرائت آيه مباركه: (يا أيّها الإنسان ما غرّك بربّك الكريم)[2]
ايراد فرمودند، آمده است.
آن حضرت ميفرمايند: اي انسان چه چيز تو را بر گناه جرئت داده و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته و كدامين عامل تو را بر هلاكت خويشتن علاقهمند كرده است؟ مگر اين بيماري تو بهبود نمييابد و يا اين خوابت بيداري ندارد؟ چرا همان گونه كه به ديگران رحم ميكني، به خود رحم نميكني؟
تو كه هر گاه كسي را در آفتاب سوزان بيابي، بر او سايه ميافكني و هر گاه بيماري را ببيني كه سخت ناتوان گشته، از سَرِ رحم بر او ميگريي، پس چه چيز تو را بر اين بيماريت شكيبايي بخشيده و بر اين مصائبت صبور ساخته و چه چيز تو را از گريه بر خويشتن تسلّي داده؟ در حالي كه هيچ چيز براي تو عزيزتر از خودت
===========
[2]ـ سوره انفطار، آيه 6.
نيست... اين خوابِ غفلتي كه چشمت را فرا گرفته، با بيداري برطرف ساز....
كسي كه با داشتن چندين لباس، برهنه باشد و آنگاه برهنهاي را در رهگذر ببيند و به حال او اشك بريزد عاقل نيست. اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) در اين خطبه پس از تبيين «مَثَل» به «مُمَثَّل» پرداخته، ميفرمايد: اگر نقصي را در ديگران يا غفلتي را از ديگران مشاهده كنيم، متأثّر شده رنج ميبريم، امّا هرگز به درون خود سر نميزنيم كه آيا ما هم گرفتار اين غفلت و گناه هستيم يا نه: «يا أيّها الإنسان ما جرّأك علي ذنبك وما غرّك بربّك وما أنَّسَكَ بِهلكَةِ نفْسك؟ أما من دائك بُلول، أم ليس من نومتك يَقَظَة؟ أما ترحم من نفسك ما ترحم من غيرك...؟ »[1]
. «فضول» كسي است كه كار زايد ميكند؛ ولي اگر عقل حاكم باشد و انسان خود را اصلاح كند، اصلاح ديگران، جزو حسن خلق ميشود.
ما وقتي موظّفيم ديگران را اصلاح كنيم كه خود را اصلاح كرده باشيم؛ امّا اين، مقدّمهاي «تحصيلي» است نه «حصولي» و بهانه به دست تاركان امر به معروف و نهي از منكر نميدهد؛ هيچ كس حقّ ندارد بگويد: چون خود را اصلاح نكردهام نبايد جامعه را اصلاح كنم؛ زيرا انسان، موظّف است هر چه سريعتر خود را اصلاح كند.
گاهي ميگوييم: ما كه پزشك نيستيم، حقّ طبابت نداريم، اين سخن، حقّ است و كسي هم نبايد تحصيل پزشكي را بر ما تحميل كند؛ چون تحصيل آن، سن، امكانات و استعداد خاصّي ميخواهد و مقدور هر كسي نيست. پس اگر نتوانستيم بيماري را درمان كنيم، عذر ما موجّه است، چون مقدور ما نيست؛ امّا اگر كسي مشكل اخلاقي داشته باشد، ما نميتوانيم بگوييم چون خود را اصلاح نكردهايم نميتوانيم به اصلاح او اقدام كنيم؛ چون انسان همواره موظف است خود را اصلاح كند. اصلاح نفس، مقدور همه ماست وگرنه خداوند آن را بر ما واجب
===========
[1]ـ نهجالبلاغه، خطبه 223.
نميكرد. البته در آغاز، دشوار است، ولي سختي آن كاذب است و در درون هر كاذبي، صادقي نهفته است. چيزي كه سختي آن دروغ است، آساني آن راست است.
بنابراين، اصلاح نفس، آسان است و انسان مي پندارد دشواراست. از اين رو وجود مبارك اميرالمؤمنين (عليه السّلام) ميفرمايد: «آيا ديدهايد هيچ عاقلي به حال ديگران گريه كند و به حال خود ننالد؟» عقل آن است كه انسان از طعامي كه در سفره دارد هم خود سير شود و هم گرسنه را سير كند. درباره تغذيه روح و تهذيب اخلاق نيز چنين است. انسان موظّف است جان گرسنه و تشنه خود را با فضايل و كرايم اخلاقي، سير و سيراب كند و آنگاه مقداري هم به غير خود بچشاند؛ يعني پس از تهذيب خود به فكر تهذيب ديگران باشد.
اگر خود را اصلاح نكردهايم در حقيقت معروف را دوست نداشته و از منكر منزجر نبودهايم و گرنه به معروف عمل ميكرديم و از منكر باز ميمانديم. بنابراين، با اين تحليل علوي (صلوات الله و سلامه عليه) معلوم ميشود كه فُضُول و عَقُول كيست.
امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) خود نيز مي فرمايد: پروردگارم به من قلبي عَقول و لساني سَئول بخشيده است: «إنّ ربّي وهب لي قلباً عقولاً ولساناً سؤولاً»[1]؛ قلب عقول قلبي است كه عاقلانه بينديشد و لسان سَئول لسان پر سؤال است كه هرچه را نداند ميپرسد.
===========
[1]ـ بحار، ج 40، ص 157 و 178.
جوادی آملی، مراحل اخلاق در قرآن، صص 28 تا 30
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#دانستنی
#مفید
آثار سوء گناهان
بنا بر پانوشت ۱ ص ۳۳۲ ج ۲۷ تسنيم، آثار سوء گناهان در کتاب کافی (تألیف شیخ کلینی رَحِمَهُ اللهُ) ج ۲ صص ۴۴۷ و ۴۴۸ و کتاب المحجة البيضاء (تأليف فيض کاشانی رَحِمَهُ الله) ج ۲ صص ۳۲۴ و ۳۲۵ آمده است. منتها فعلا من ابزار تحقیق ندارم. اگر بزرگواری در لپتاپ خودش نرمافزار جامع الأحاديث را داشته باشد و بیابد و برایم بفرستد حاصل زحمتش موجب بهرهمندی علمی (و شاید عملی) اعضای محترم گردد.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
[تأکید به درستنویسی]
از مسؤول يکی از روزنامهها شنیدم که گفت در یکی از انتخابات ریاست جمهوری، در روزنامهی ما به جای اینکه نوشته شود: «نامزدهای ریاست جمهوری» اشتباها عبارت «نامردهای ریاست جمهوری» نوشته شده بود. بعد از چاپ روزنامه و پخش تعدادی از آنها در روزنامهفروشیها متوجه اشتباه شدیم. تلاش کردیم فوری روزنامهها را جمع کنیم اما باز هم موفق به جمعآوری تمام آنها نشدیم و همین اشتباه برای ما گران تمام شد.
محمدرضا کرامتی
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
[اختلاف فقها، فلاسِفه و عرفا کم است]
مجتهدان در اصول و خطوط کلی که به فقه، اصول، اخلاق یا حقوق باز میگردند اختلافی ندارند؛ ولی رأیشان در فروع و مسائل جزئی یکسان نیست، هرچند اختلافشان بسیار کم است چنان که در رساله های عملیه پنجاه سال اخیر در میان چندین هزار مسئله، مسائل کمی مورد اختلاف اند؛ مثل اینکه در وضو چند بار شستن لازم است و نماز احتیاط نشسته است یا ایستاده و تسبیحات اربعه را سه بار باید گفت يا يك بار.
در مسائل فلسفی و عرفانی نیز در رده های بالا فیلسوفان و عارفان در بسیاری از معارف با هم هماهنگ هستند؛ ولی هرچه به پایین می آییم متفلسفها و متعرّفها با هم بیشتر اختلاف نظر دارند؛ مانند مناظره معروف ابوسعید ابوالخیر و ابوعلی سینا که بسیار مؤدبانه است؛ یکی راه عرفان و دومی راه حکمت را می پیماید و پس از نامهنگاری و مناظره میان آنها وقتی از آن دو سؤال میشود که در جلسه شما چه گذشت، ابوسعید میگويد آنچه را من میبینم او میداند و بوعلی پاسخ میدهد آنچه را من
میدانم او میبیند.۱
۱ . آغاز و انجام، ص ۲۱۲.
تسنیم 287/32
کرامتی:
۱. منظور از متفلسف و متعرّف کسانیاند که فیلسوف و عارف پنداشته میشوند اما فیلسوف و عارف نیستند.
۲. کتاب آغاز و انجام، از آنِ مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی است که با مقدمه و شرح و تعلیقات مرحوم آية الله حسن زاده آملی سال ۱۳۷۴ ش چاپ شده است.
۳. در این متن از قسمت «مانند مناظره معروف ابوسعید ابوالخیر و ابوعلی سینا...» در حقیقت مثالی است برای یک عارف (ابوسعید ابوالخیر) و یک فیلسوف (ابوعلی سینا) نه خدای ناکرده این دو انسان والامقام، مصداق مُتَعَرِّف و مُتَفَلْسِف باشند.
همان وقت مطالعه متن بالا، بنا گذاشتم که این مورد (مطلب شماره ۳) را طرح کنم، اما گفتم شاید فقط من احساس میکنم ممکنه برای مخاطب غلطانداز باشه، لذا چیزی ننوشتم اما بعدا فهمیدم که برای بعضی، غلطانداز بوده است.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
زمان:
حجم:
837.7K
#مفید
[چرا قرآن عبارت اکثرهم را ذکر کرده است؟ چرا این عبارت را فراوان آورده است؟]
تفسير تسنیم ج 29 ص 576 (تفسیر کریمهی 102 أعراف)
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
[تسمیه، تصلیه و تسلیم]
جمله «و إذا جاءَكَ الَّذينَ يُؤْمِنونَ بِايتِنا فَقُل سَلَامٌ عَلَيْكُم» (أنعام 54) در خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ادب مجلس علم را نیز بیان میکند، از این رو شایسته است معلم، خطيب، واعظ و هر عالمی که جهت تعلیم، تبلیغ، موعظه و مانند آن گروهی را به حضور میپذیرد، هنگام شروع به برنامه رسمی خود، پس از تسمیه و تصلیه، تسلیم به مخاطبان را از نظر دور ندارد.
تسنيم 317/25
کرامتی:
در اینجا مراد از تسمیه، گفتن بسم الله الرحمن الرحیم است.
مراد از تصلیه، گفتن صلی الله علی محمد و آله (يا گفتن اللهم صل علی محمد و آله) است.
مراد از تسلیم، گفتن جملهی سلام عليكم به مخاطبان است.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
تفاوت مراتب دستورهای اخلاقی قرآن
در واکنش به بدرفتاری دیگران، عدالت، کظم غیظ، عفو و احسان چهار دستور اخلاقی قرآن کریم اند که در يك سطح نیستند، بلکه به ترتیب یاد شده در چهار مرتبه ضعیف، متوسط، عالی و اعلا قرار می گیرند:
أ. عدالت: ضعیف ترین مرتبه در دستورهای اخلاقی یاد شده که پایین تر از آن در دستورهای دینی جا ندارد عدالت است. کسی که از این مرتبه پایین تر باشد، در آخرت اهل عذاب و دوزخ و در دنیا سزاوار مجازات است. مراد از عدالت ستم نکردن به دیگران نیز تجاوز نکردن در کین خواهی و معاقبه است که باید عادلانه و در همان اندازه باشد: «وان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به» (نحل 126).
اصل در سزا دادن به تجاوزگر عدل است، چون متجاوز پیامد کارش را می بیند؛ لیکن باید مجازات برابر ستمی باشد که از ستمگر سر زده است: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُم فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُم» (بقره 194) و بیشتر از آن، ظلم تازه ای است که سزاوار مقابله به مثل در دنیا و عذاب در آخرت است.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
تکبر پسندیده
تکبر یا پسندیده و بجاست یا ناپسند و نابحق. تکبر رایج که در برابر حق است، نکوهیده است و جزایی سخت دارد؛ اما تکبر در برابر متکبران، پسندیده و عین تواضع: التکبر علی المتکبرین هو التواضع بعينه و صدقه است: التکبر علی المتکبر صدقة.
تسنيم 321/30
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
[بایستنی و نبایستنی در فتنهها]
براین پایه سفارش حضرت امیر مؤمنان که در فتنه باید همچون بچه شتر بود که نه پشتی دارد تا بتوان سوار آن شد و نه پستانی
که آن را دوشید: کن في الفتنة كابن اللبون لا ظهر فيركب ولا ضرع فيحلب (نهج البلاغه حکمت 1) درباره کسی است که نمیتواند فتنه را خاموش کند و به معنای ساکت بودن محافظه کارانه نیست که مذمت آن گذشت، بلکه رهنمود میدهد اگر توانستید مانند من چشم فتنه را درآورید، یا جلوی رشد آن را بگیرید وگرنه آتش بیار معرکه و مانند کسانی نباشید که فتنه كوچك را با شیر دادن میپرورانند و بزرگش میکنند؛ یا به فتنه گران سواری می دهند.
تسنيم 307/32
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
ممکن است کسی از نظر طبیب مرده باشد اما به نظر دین، هنوز نمرده باشد.
تسنيم 334/32
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
#مفید
[رفتار با دشمن]
[لطفا ببینید فرق بين نظر مفسر کمنظیر، علامه جوادی آملی و برداشت محمدجواد ظریف قربانی کنندهی مقدسات برای رسیدن پزشکیان ناتوان به ریاست جمهوری در ایام تبلیغات ریاست جمهوری از این کریمهی قرآن (أنفال 61) را]
اگر دشمن خواست با شما صلح کند، بپذیرید چون اصل مدنیت و زندگی جمعی بر سازش است؛ نه جنگ و خونریزی: ﴿وان جنحوا للسلم آشکار نشـ فَاجنَحْ لَها وتَوَكَّل عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ العلیم» اما اگر خیانت و نقض عهد را احتمال میدهید یا شواهد و نشانه های آن آشکارند، باید عهدشان را به سویشان بیندازید و رابطه را قطع کنید: «و امّا تَخافَنَّ مِـن قومِ خِيانَةٌ فَانبِذ إِلَيهِم عَلى سَواءٍ إِنَّ اللهَ لا يُحِبُّ الخائنين». چـون مهمترین سلاح مؤمن عقل و هوشیاری اوست مؤمن پیش از آنکه به سپاه و نیروی نظامی زمینی، دریایی و هوایی مسلّح شود، باید به درایت و شعور سیاسی مسلّح گردد: «یايُّهَا الَّذينَ ءامَنوا خُذوا حِدْرَكُم» یعنی نخست چیزی که شما را حاذق و تیزبین میکند، بگیرید و سپس شمشیرتان را چون فهم عمیق و تیزبینیتان شما را از خطر نجات میدهد.
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402