بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۹۷ و ۹۸ بقره
اسرائيلي هاي بهانه گير براي توجيه دشمني خويش با اسلام گاهي عبري و عربي را، گاه بني اسحاق و بني اسماعيل را و گاهي جبرئيل و ميكائيل را بهانه قرار داده، همواره از تفرقه سود برده و افزون بر بهره جستن از تفرقه بين امت اسلامي و سخن گفتن از تفرقه بين انبيا، اين عامل منحوس را تا سطح فرشتگان نيز ادامه داده، در صدد تفرقه بين حاملان عرش خدايند و يكي را محبوب و ديگري را مبغوض مي دارند؛ چنان كه از بهانه هاي يهود براي ايمان نياوردن به قرآن اين بود كه نازل كننده آن جبرئيل است و او دشمن ماست.
پاسخ اين بهانه براي دشمني با جبرئيل و عدم ايمان به قرآن چنين است كه اوّلاً، جبرئيل فرستاده خداست و به اذن او نازل مي شود؛ هم به گاه نزول بر موساي كليم و انبياي بني اسرائيل(عليهمالسلام) و هم اكنون كه براي تنزيل قرآن بر قلب
مطهر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم نازل مي شود، جز رسالت الهي كاري نكرده و نمي كند. پس عداوت با او مستلزم عداوت با خداست و با ادعاي ايمان به خدا و داعيه محبت او ناسازگار است.
ثانياً، آنچه جبرئيل مي آورد تصديق، تكميل و تبيين همان معارفي است كه كليات آن در كتاب هاي آسماني گذشته و از جمله تورات آمده است. پس دشمني با او دشمني با تورات و ساير صحيفه هاي الهي است.
ثالثاً، آنچه جبرئيل فرود آورد (قرآن)، هدايت و بشارت براي انسان هاست؛ اگرچه تنها اهل ايمان و تقوا از آن بهره مي برند، و آورنده اين هدايت و بشارت، جبرئيل است. پس دشمني با او ستيز نابخردانه با هدايت و بشارت است.
خلاصه اين كه مبدأ فاعلي قرآن خداي سبحان است و او پس از انشا، ايصال آن به قلب مطهر رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم را به فرشتگان نيك و كريم سپرده است. مبدأ داخلي آن نيز مطالبي هم گون و هم آوا با خطوط كلي صحائف سلف است و مبدأ غايي آن هدايت و بشارت است؛ براين اساس، قرآن از آغاز تا انجام و از فاعل تا مقصد و مقصود مهر و وفا و صفاست؛ نه با كسي دشمن است و نه شايسته است كسي با آن عداوت بورزد.
كسي كه از پذيرش سخن و آيين حق و عمل به آن سرباز زده و با دين خدا دشمني كند، دشمن خداست و كسي كه با خدا دشمني كند و با فرشتگان، كه در عين تفاوت مراتب، در عصمت و طهارت و مأموريت از سوي خدا برابرند، به ويژه با جبرئيل و ميكائيل و نيز با انبياي الهي كه همه داراي يك رسالتند دشمني كند، كافر است و خدا دشمن كافران است. البته عداوت خدا با كفر آنهاست، نه با هويت يا حسب و نسب آنان.
در حرمت و قبح عداوت يادشده كه سبب كفر است اجتماع همه عداوت ها شرط نيست، بلكه دشمني با هر يك از آن ذوات مقدس، يعني خدا و ملائكه و انبيا كفر است.
تسنيم ج ۵ صص ۵۸۴ تا ۵۸۶
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۹۹ تا ۱۰۱ بقره
يهود براي ايمان نياوردن به قرآن، درباره خود وحي نيز بهانه جويي كرده، به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم مي گفتند: آياتي كه بر تو نازل مي شود روشن و قابل فهم نيست.
پاسخ اين بهانه، و به احتمالْ ادامه پاسخ به بهانه جويي درباره آورنده وحي، اين است كه خداي سبحان آن سان مسائل اعتقادي را با براهين و نيز احكام عملي و اخلاقي و حقوقي را با ذكر مصالح و منافع قرين ساخته و مسائل نظري و عميق را با ساده ترين و روشن ترين بيان فرو فرستاده كه هيچ ابهامي در نورانيت و حقانيت آن آيات روشن نيست و جاي عذر و بهانه اي باقي نمي گذارد. پس به جاي بهانه جويي در مورد آورنده وحي نيز به خود وحي بنگريد؛ بنابراين، تنها مانع ايمان يهود، همچنين منشأ اصلي ارج ننهادن آنان به ميثاق و تعهد متقابل و نبذ آن، فسق و تعدّي پيشگي آنهاست. چشم دل آن فاسقان بر اثر تيرگي گناه كور شده، توان ديدن آيات روشن را ندارند؛ ازاين رو به آن كفر مي ورزند. البته گروهي از آنها با ثبوت آيت بيّن بودن قرآن به آن كفر ورزيدند، عده اي به لحاظ طرح مصرّحات تورات فاسق و مرتد شدند و فرقه اي كه اهل تحقيق در قرآن و تفسير تورات نبودند، فسق آنها در تقليد كوركورانه بوده است.
خداوند پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم را اين گونه تسلّي داد كه، نگراني از ايمان نياوردن يهود نيست؛ نه به پيمان آنان مي توان اعتماد كرد و نه مي توان منتظر ايمان آنها بود؛ زيرا كه پيمان شكني عادت و سنت يهود شده است و بيشتر آنان هرگز ايمان نمي آورند. البته عده اي از يهود اهل نقض عهد و نبذ كتاب خدا نبودند. پيمان شكنان يهود به ويژه عالمان آنها بودند كه با تحريف معارف و كتمان آنها، كتاب الهي را پشت سرانداختند. آنگاه توده مردم نيز با نسيان، تجاهل و عدم اهتمام و اعتناي به كتاب الله در مقام عمل، كتاب خدا را به پشت سر افكندند؛ زيرا چيزي كه كتاب خدا را پيش روي انسان قرار مي دهد، اعتقاد به حق بودن و عمل به آن است.
آنان با كفر ورزيدن به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم كه قرآن ممثَّل و مصدّق تورات بود، بي ترديد تورات را طرح و نبذ كردند؛ زيرا اولاً، با كفر به آن حضرت بشارت هاي تورات را ناديده گرفتند كه به منزله ناديده گرفتن همه آن كتاب است. ثانياً، همه كتاب هاي آسماني يك حقيقت را بيان مي كند و نبذ يكي، ترك همه است.
چگونه مي توان از آنان انتظار ايمان به رسول مصدّق داشت، در حالي كه گروهي از آگاهان آنان كتاب خودشان، يعني تورات را به پشت سر افكندند و كسي كه در عين آگاهي به كتاب خدا به گونه اي آن را پشت سر مي افكند كه گويا به كتاب الله بودن آن يا به خصوص بخشي از آن كه درباره نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم است، هيچ علم و آگاهي ندارد، معاند بوده و كفر او عالمانه و از سر لجاج است.
تسنيم ج ۵ صص ۶۱۴ تا ۶۱۶
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
[مرتبط با جادو]
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۰۲ و ۱۰۳ بقره
يهود افزون بر انكار بشارت هاي تورات درباره رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و پشت سرانداختن كتاب خدا، در رويارويي با آن حضرت و در راه تضعيف اسلام، با پيروي از آنچه شياطين در عهد حكومت سليمان(عليهالسلام) بر مردم خوانده بودند، از سحر نيز مدد مي گرفتند. آنان براي توجيهِ ديني استمدادِ از سِحْر، آن را به برخي انبيا، مانند حضرت سليمان(عليهالسلام) اسناد داده، سلطنت و قدرت او را نشأت گرفته از سحر مي نماياندند. البته محتمل است جادوگري عمل نياكان يهود بوده و اسناد آن به فرزندان، يعني يهود عصر نزول قرآن، به سبب تشابه فكري بين يهود عصر نزول قرآن با نياكان خود باشد.
سحر در زمان حضرت سليمان(عليهالسلام) يا پس از وفات وي رواجي خاص داشت. شياطين جنّ كه با تسخير حضرت سليمان از افساد جامعه و اضلال مردم ممنوع بودند، پس از وفات آن حضرت از بند و تسخير او رهيدند و شروع به افساد و اضلال كردند.
آن شياطين در اعتقاد و عمل كافر شدند و منشأ كفر آنان سحر بود. سحر كه گناه بزرگ است، در صورت ايمان به استقلال آن در تأثير، سبب كفر اعتقادي و اگر بدون اين اعتقاد تنها در عمل به كار گرفته شود، سبب كفر عملي است. مراد از كفر در اين آيه شريفه، خصوص جَعْل و تدوين سحر و سپس استناد آن به پيامبر معصوم، يا تعليم سحر يا به كارگيري آن، يا مجموع هر سه كار است و چون تنها راه توهم كفر سليمان(عليهالسلام) و همچنين طريق منحصر اسناد كفر به آن حضرت در نزد شياطين يهود، پندار سحر آن حضرت بود، تبرئه و تنزيه حضرت سليمان از كفر نيز به تنزيه وي به طور مطلق از
جادوگري باز مي گردد. حضرت سليمان(عليهالسلام) هرگز به اصل سحر و كفر اعتقادي و عملي آن آلوده نشد. سلطنت و مُلك او فقط عطيه الهي بود، نه محصول سحر.
سحر، علمي قابل انتقال به ديگران است و بطلان و حرمت آن دليل بر علم نبودن آن نيست.
شياطين غير از سحر آنچه را بر هاروت و ماروت نازل شده بود نيز به مردم تعليم مي دادند. هم آن شياطين و هم اين دو فرشته، معلم سحر بودند؛ با اين تفاوت كه قصد شياطين افساد بود؛ ازاين رو عمل آنها حرام بلكه موجب كفر شد، ليكن نيت و هدف هاروت و ماروت كه دو فرشته معصوم بودند، دفع مفسده سحر و ابطال سحر ساحران بود؛ ازاين رو عمل آنان مباح، بلكه راجح شد. آن دو فرشته، هم از متن عمل به سحر مصون و هم از قصد آن منزه بودند و تعليم سحر از جانب آنان از قبيل آموزش مغالطه در منطق با هدف كشف مغالطات و دوري جستن از آن در برهان بود.
مردم از هاروت و ماروت چيزي را مي آموختند كه به سبب آن عامل تفرقه بين دو همسر مي شدند. ذكر خصوص تأثير سحر در جدايي بين زن و شوهر، افزون بر عنايت و اهتمام به كانون منسجم خانواده كه تزلزل و ويراني آن پيش لرزه زلزله در نظام جامعه و فروپاشي ديوار آن است، به سبب شيوع و اهميت اين فاجعه اجتماعي بوده است، نه از باب حصر تأثير سحر در اين مصداق.
سحر تكويناً مؤثر است، ليكن تأثيرگذاري آن مستقل از سنت الهي و از قانون سبب و مسبب بيرون نيست؛ بلكه مشمول قانون عام عليت است و تأثير آن با اراده ربوبي خداي سبحان و توحيد افعالي منافات ندارد؛ زيرا سحر جزو مقدرات الهي است و بدون اذن خداوند هيچ ساحري نمي تواند به كسي آسيبي برساند؛ بنابراين، تأثير سحر به سبب حائل نشدن اراده خداوند بين سبب و مسبب است و اذن تكويني خداي سبحان به تأثير سحر، براساس حكمت است و در هر مقطع كه سخن از حُسن و جمال علمي است، از آنِ خداوند است و در هر مقطع كه سخن از قبح و بطلان عملي است، از آنِ شخص ساحر و مانند اوست.
وقوع هر كاري، خير يا شرّ، متوقف بر اذن تكويني خداست، وگرنه مستلزم اموري مستحيل، مانند تفويض، بي نيازي معلول از علت يا اتكاي شي ء به خود است.
سحر نه تنها هيچ نفعي ندارد، بلكه زيانبار و ازاين رو استعمال آن تشريعاً حرام است، مگر در مورد ويژه كه با اذن تشريعي خداوند باشد كه در اين حال نافع بودن آن نيز فقط به عنايت الهي است.
البته آنچه مذموم است، عمل به سحر يا فراگيري آن به قصد عمل است، نه علم سحر يا صرف تعلم آن؛ زيرا علم به آن، براي پرهيز خود عالم از آلودگي به سحر و تحذير ديگران از ابتلاي به آن سودمند است.
پيروان شياطين در عين حال كه مي دانند در آخرت بي بهره اند نمي دانند كه كفر ورزيدن و ساحري پيشه كردن يا اهانت به پيامبر الهي و دولت سليماني را كه بر اعجاز استوار است، به استمداد از سحر متهم كردن عبارت از هويت فروشي و تاراج و حراج خويش است.
دنيا طلبي و گرايش به منافع خيالي و نيز عناد و لجاج يهود عصر نزول قرآن نيز چنان بود كه با علم به اين كه فنّ سحر و تعليم و استعمال آن سبب محروميت از همه منافع و مواهب اخروي است به آن رو آورده بودند. كاش يهوديان مي دانستند كه تنها ثمن جان آدمي بهشت است، و آموزش سحر و استعمال آن را ثمن جان خود قرار دادن معامله اي بس زيانبار است؛
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۰۴ بقره
برخي مسلمانان به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ميگفتند: در گفتار خود حال ما را مراعات كرده، با تأنّي سخن بگوييد، تا ما آن را ادراك كنيم و به ياد سپاريم يا بنگاريم. آنان مراد خويش را با كلمه «راعنا» بيان ميكردند.
در زبان عبري، انسان پليد و خبيث را «راع» ميگفتند. يهوديان تحريفگر، فرصت طلب و جسور، «راعنا» را، كه واژهاي عربي و به معناي درخواست رعايت و تأنّي در سخن گفتن است، به قصد طعن در دين و توهين به پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و تحقير و استهزاي مسلمانان، عبري فرض كرده، از آن سبّ و شتم و دشنام مزبور را اراده ميكردند كه معاذ الله «تو در ميان ما خبيث و شرور هستي» و گاهي با پيچاندن زبان و لَعْب با حروف، آن را به صورت «راعينا» ادا ميكردند كه به معناي «چوپان ما» است.
از اين رو، خداي سبحان مسلمانان را از گفتن چنين كلمهاي در گفتوگو با رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نهي كرد و به آنان فرمود: براي بيان مراد خود واژه «انظرنا» را برگزينيد تا افزون بر افاده معناي مطلوب، زمينه سوء استفاده بيگانگان و به ويژه يهود عنود را در آن فضا از بين ببريد.
توهين به شخصيت حقوقي پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) توهين به خداوند است؛ ازاينرو خداي سبحان با تأكيد بر ضرورت امتثال اين فرمان، پيامد ناديده گرفتن و ترك آن را «كفر عملي» دانسته؛ چنان كه توهينكنندگان عمدي رسول اكرم، گرفتار «كفر اعتقادي»اند و براي انذار هر دو گروه فرموده است: كافران را عذابي دردناك در پيش است.
تسنيم ج ۶ صص ۲۵ و ۲۶
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۰۵ بقره
كافران (از اهل كتاب يا مشركان) به سبب حسادت، دوست نميداند كمترين خيري از سوي پروردگار بر مسلمانان فرود آيد؛ چه رسد به خير نبوت و رسالت. افزون بر اين، براي گمراه كردن و باز گرداندن آنان به كفر ميكوشند، تا مسلمانان هيچ مزيّتي بر آنان نداشته باشند، ليكن آرزوهاي باطل كافران هيچ نقشي در نيامدن نبوت و رسالت يا زوال و رفتن آن ندارد؛ زيرا نبوت و رسالت، فضل عظيم و برجستهترين مظهر رحمت خاص الهي است، و زمامدار اين رحمت و فضل خداست و او هر كس را بخواهد حكيمانه از آن بهرهمند ميكند.
فضل و رحمت خداوند بيكران و پايان ناپذير است و خداي سبحان نيز آن را طبق اراده و مشيّت خويش ميبخشد، ليكن خواست خداوند بر مدار علم و حكمت است و او كه از درون افراد نيز آگاه است ميداند كه فضل و رحمت ويژه خود را به چه كسي عطا كند.
تسنيم ج ۶ صص ۴۹ و ۵۰
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۰۶ و ۱۰۷ بقره
يهوديان ميپنداشتند منشأ نسخ، محدوديت آگاهي قانونگذار از مصالح، يا عدم رعايت آن مصالح در مقام قانونگذاري است؛ ازاينرو نسخ برخي احكام در اسلام را نشان الهي نبودن و بطلان اين شريعت دانسته، ميگفتند: حكم و قانوني كه منشأ آن علم و قدرت نامحدود خداست تغيير ناپذير است و چون برخي احكام دين اسلام، مانند قبله تغيير يافته، پس چنين ديني افتراي بر خداست.
پاسخ اين است كه نسخ در احكام الهي بر اثر تحوّل در مصالح انسانِ قانون پذير است، نه تحول در آگاهي قانونگذار؛ خدايي كه به همه مصالح انسانها در همه اعصار علم مطلق دارد، ميداند در هر مقطع زماني چه قانوني تأمين كننده مصالح آنهاست. رعايت مصالح از سوي خدا به معناي دگرگون نشدن مصالح نيست؛ بنابراين، روح نسخ در شرايع الهي به تخصيص زماني بازميگردد و تغيير احكام در آنها تبديل الهي است، نه افتراي بشري به خدا. البته اين تغيير در جزئياتِ فروع دين است، نه در كليات آن و نه در اصول دين.
هر «آيه»اي، اعم از آيات و احكام تشريعي و نشانهاي تكويني و عيني كه مشيّت خدا بر نسخ و ازاله يا انساي آن قرار گيرد، حتماً جايگزين همتا يا برتر خواهد داشت؛ اگر جامعه بشري شايستگي حكمي را يافت كه در گذشته واجد آن شايستگي نبود حكم قبلي خدا به حكمي «برتر» از حكم پيشين بدل ميشود، امّا اگر گذشته و حال آن يكسان بود ليكن تفاوت مصالح كنوني با گذشته، تفاوت خصيصه حكم را ايجاب كند خداوند «مثل» حكم گذشته را از نظر فضيلت و ثواب، و البته متفاوت در اجرا، به آنها عطا ميكند.
خداي سبحان بر نسخ و انساء و برداشتن آيات از صفحه عين و علمِ آدميان قادر است؛ نه در قدرت مطلق او كمبودي است و نه در مقدور امتناعي؛ زيرا سراسر جهان مِلك و مُلك خداست و همه موجودات تحت ولايت و قدرت او و در پيشگاه وي خاضعاند. بدون خدا هيچ موجودي نه وليّي دارد كه سرپرستي همه كارهاي او را عهدهدار شود و نه نصير و ياوري كه دستيار او شود و بخشي از كارهاي وي را برعهده گيرد.
اِنساي مذكور چنانچه به معناي بردن ياد چيزي از اذهان آدميان باشد، درباره امت متصور است، نه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه آن حضرت به ادلّه عقلي و نقلي از نسيان منزّه است.
تسنيم ج ۶ صص ۶۹ تا ۷۱
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۰۸ بقره
مسلمانان نوپا يا يهوديان كهنهكار يا مشركان حجاز ممكن بود از پيامبر گرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) سؤالها و درخواستهايي همانند سؤالها و درخواستهاي بني اسرائيل از موساي كليم(عليهالسلام) داشته باشند؛ مانند فرود آمدن كتابي مدوّن و فرشتهاي مشهود و محسوس، نماياندن خدا و فرشتگان به آنان، جوشانيدن چشمه از زمين و....
خداي سبحان آنان را از اراده طرح اينگونه درخواستهاي وهنآلود و مذموم برحذر داشت و هشدار داد كه سؤال از سر عناد، تبديل ايمان به كفر است؛ چنان كه سؤالهاي عنادآميز و نامعقول و نامقبول امّتهاي گذشته، كه شايسته نام بردن نيستند، آنان را به كفر كشانيد؛ پس مسلمانان مراقب باشند كه پس از ايمان، كافر نشوند و يهوديان و مشركان بقاي بر كفر را بر گرايش به اسلام ترجيح ندهند.
كسي كه ايمان را داده و كفر بستاند راه مستوي و صراط مستقيم را گم كرده، به بيراهه و ضلالت ميافتد؛ خواه در اين تبديل، مسلماني ايمان را فروخته، كفر بخرد، يا يهودي و مشركي بقاي بر كفر را بر ايمان ترجيح دهد و سرمايه فطري و كالاي گرانبهاي الهام الهي را به كفر فروخته، به آن مبدل كند.
تسنيم ج ۶ صص ۱۲۸ و ۱۲۹
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۰۹ بقره
بني اسرائيل كه با پيامبران خود بدرفتاري و نعمتهاي الهي را كفران ميكردند، به اسلام و مسلمانان نيز حسد ورزيده، به كينهتوزي و دسيسه و توطئه ميپرداختند. آنان به سبب حسد دروني خود ميخواستند خير را از مسلمانان دفع يا رفع كنند؛ يعني مانع ايمان آوردن آنان شوند، يا پس از ايمان، آنان را مرتد و كافر كنند. سريره پليد و سيره مشئوم يهود گواه دوام و استمرار حقد و كينه آنان نسبت به اسلام و مسلمانان است.
كافران سيهدل اين حسد را از درون فاسد خود دارند، نه از جاي ديگر. اقدامهاي حسودانه آنها نيز بر اثر اشتباه و شبهه علمي و مانند آن نبوده، بلكه پس از روشن شدن حق براي ايشان است.
خداي سبحان به مسلمانان فرمود: اكنون و تا تحول تكويني يا تشريعي و رسيدن زمان مناسب و دستوري ديگر، آن كافران را عفو كنيد، كه عفو و صفح بهترين راه اعمال قدرت و زمينهساز انابه فرد مورد عفو است. البته صفح كه صرف نظر كردن از اصل تبهكاري است، از عفو برتر است.
دستور كنوني عفو به مسلمانان، نشان شوكت و اقتدار آنان و نيز اشاره است به اينكه دستور ثانوي، نبرد و مانند آن است، نه صبر و عفو و صفح؛ همچنين به مسلمانان اطمينان ميدهد كه در هر دو زمان پيروزند؛ نه اكنون كافران ميتوانند آنان را از اسلام بازگردانند و نه در آينده مسلمانان شكست ميخورند. مسلمانان به نصرت خداوند سبحان متكياند و او بر همه چيز قادر است.
تسنيم ج ۶ صص ۱۴۸ و ۱۴۹
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۱۰ بقره
استواري عفوّانه و صفوحانه در برابر دسيسههاي كافران، به ويژه يهود عنود، و به اميد پيروزي به سر بردن، نيازمند قدرت است. برپاداشتن نماز و پرداخت زكات، عامل اقتدار است؛ زيرا نماز و زكات، انسان را با خداوند، يعني با تنها قادر بر اعانت و نصرت و با انبوه مسلمانان پيوند ميدهد؛ از اينجهت خداوند فرمان نماز و زكات داد، و به سبب نياز حتمي عفو و صفح به نماز و زكات، امر به نماز و زكات را بر امر به عفو و صفح عطف فرمود.
كارهاي خير انسان نزد خدا محفوظ و از زوال مصون است؛ از اين رو هر كس كار خيري كند در آخرت عين آن را كه به صورتهاي گوناگون ظهور مييابد به عنوان جزا مييابد.
همه كارهاي خير پذيرفته ميشود؛ خواه خود انسان آن را پيش فرستد، يا پس از مرگ وي از آثار خير و وصاياي او فرستاده شود؛ اگرچه كار خيري كه پيش فرستاده از آنچه تأخير ميكند نزد خدا بهتر و با پاداشي افزون خواهد يافت و اين ويژه كارهاي مشهود نيست؛ زيرا خداي سبحان به همه كارهاي مشهود و مستور بصير است.
جمله پاياني آيه، افزون بر تعليم مطلبي كلامي، متضمن وعده نسبت به خير و وعيد نسبت به شرّ است؛ چنانكه لازم جمله خبري پيش از آن وعده است تا صاحب عمل خير، از بقاي آن و نيل مجدد به آن آگاه شود و با اشتياق بيشتر به انجام آن مبادرت كند.
تسنيم ج ۶ صص ۱۷۰ و ۱۷۱
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۱۱ تا ۱۱۳ بقره
هر يك از يهود و نصارا از روي تمنّي باطل ميگفتند: جز گروه ما كسي وارد بهشت نميشود؛ حال اينكه عناوين و القاب و صرف ادعا و آرزوي خام، هيچ يك در بهشتي شدن مؤثر نيست. شرط ورود به بهشت، ايمان موحّدانه به خداي سبحان، اعتقاد به وحي و رسالت و معاد و نيز عمل صالح مطابق وحي ناسخ است؛ يعني هم بايد حسن فاعلي داشت و چهره جان را متوجّه خدا كرد و هم بايد حسن فعلي داشت و كار درست انجام داد؛ به طوري كه هم در عقيده و هم در عمل خلوص محفوظ باشد. كسي كه به مقام والاي اسلامِ وجه باريافته و همه هويت وي منقاد خدا و همه رويكردهاي او الهي باشد ميتواند از بركت عنداللهي بودن اجر خود آگاه شود و اجر چنين انساني نزد خداي سبحان، مانند نفي هراس و اندوه از وي، مختص آخرت نيست.
هر يك از دو گروه يهودي و مسيحي، با اينكه گروه مخالف آنها فيالجمله برحق است، به طور سلب عام و نفي كلي، ديگران را بر باطل پنداشته، با احتكار حق، ديگري را به طور مطلق نفي ميكرد؛ حتي اگر به كتاب آسماني خود عمل كند. اسلام با تصديق كتابهاي آسماني پيامبران پيشين، يهوديت و مسيحيت را تنها در صورتي باطل و بيارزش ميداند كه به تورات و انجيل اصيل عمل نكنند.
گفتار مشركان در نفي محض حقانيت ديگران، مانند ادعاي يهوديان و مسيحيان در حصر بهشت براي خود و نفي استحقاق ديگران است.
سخن واهي مشركان شبيه كلام اين گروه از اهل كتاب است كه تورات و انجيل را تلاوت ميكنند؛ زيرا اهل كتاب به كتابهاي آسماني خود ايمان ندارند و برابر آن عمل نميكنند.
در قيامت كه ظرف ظهور حق است، حق و باطلِ آرا و مكتبهاي گوناگون و فراوان كنوني روشن خواهد شد و خداوند كه حاكم مطلق است، بين پيروان آنها داوري ميفرمايد. در اين داوري نهايي و الهي، هم به اختلاف آرا پايان داده ميشود و هم به مخالف حق كيفر داده ميشود و هم به مؤالف آن پاداش كامل عطا ميشود، تا هم ادعاي صحيح از ناصحيح و هم مدعيان درست از مدعيان نادرست انفصال يابند.
تسنيم ج ۶ صص ۱۸۱ تا ۱۸۳
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۱۴ بقره
هر گناهي ستم است، و شرك كه منشأ همه گناهان است بزرگترين ستم است. كسي نيز كه از آبادي مراكز ديني ممانعت كرده يا آنها را ويران كند، ازآن رو كه در حقيقت با توحيد در ستيز و با شرك هماهنگ است در شمار ستمكارترين مردم است. همانگونه كه بدترين ستم، ظلم به اساس دين و مراكز توحيد و اصلاح جامعه است، دفاع براي حفظ آنها نيز از مقدّسترين دفاعهاست؛ زيرا با استحكام آن، ستم از ديگران دفع و رفع و با ظلم به آن به ديگران نيز ستم خواهد شد؛ از اين رو براي دفع و رفع ستم از جامعه بايد معابد و مساجد پيوسته آباد بماند.
مسجد براي احياي نام و ياد خداست. ستمگران نيز از آن رو مسجد را ويران ميكنند كه در آن، ياد خدا زنده ميشود. البته همانگونه كه تعمير باطني مسجد از راه عبادت و تعليم و تعلّم، از تعمير ظاهري آن مهمتر و بهتر است، تخريب باطني آن از طريق رويگردان كردن مردم از آن و منع از احياي آثار ديني در آن، نيز از تخريب ظاهري آن خطرناكتر است.
مسلمانان بايد ويرانكنندگان مساجد و معابد را از اين مراكز منع و طرد كنند. در اين حال قهراً ورود اتفاقي و احتمالي آنان به مراكز عبادي با ترس همراه است.
كسي نميتواند معابد، مساجد و مشاهد مشرّفه را كه به اذن تكويني خداوند رفيع است، ويران كند يا مانع ياد خدا در آنها شود و كسي كه با اين مراكز بدرفتاري كند و منع يا تخريب آنها را قصد كند، افزون بر گرفتار آمدن به عذاب اخروي، در دنيا نيز رسوا و خوار خواهد شد. البته عذاب قيامت با خزي و رسوايي بيشتر همراه است.
تسنيم ج ۶ صص ۲۲۵ و ۲۲۶
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عليكم
#گزیده_تفسیر_آیه ۱۱۵ بقره
دو جهتِ مشرق و مغرب بر وجود اختري آسماني و حركت و طلوع و غروب آن متوقف است و چون هم كوكبْ مخلوق خداست و هم حركت آن به اختيار اوست، مشرق و مغرب كه يكي اصل و ديگري فرع و تابع و منتزع از نبود نور است، مِلك و مُلك خداي سبحان است.
وجه خدا در مكان و جهتي معيّن نيست تا با انحصار قبله در آن، تنها به آن سو استقبال شود. وجوب رو كردن به كعبه يا بيت المقدس نيز بر اساس حكمي فقهي است،وگرنه نميتوان جهتي خاص را براي توجه به خدا مشخص كرد. براي رو كردن به وجه خدا همه جهات يكسان است و هيچ حائل و پوششي جلو وجه خدا را نميگيرد و مانع استقبال انسان به آن نميشود.
انسان به هر سو رو كند همان سمت ميتواند وجه الله باشد و او به وجه خدا رو كرده است. توسعه جهت و قبله در نماز به هنگام اضطرار، و در نمازهاي نافله در حال حركت، همچنين نماز در درون كعبه و دعاها نيز بر همين مبناست.
وجه خدا همان فيض مطلق، گسترده و فراگير اوست كه با همه چيز بوده و در همه چيز هست... .
اين بيان كه اوّلاً، وجه و فيض خدا فراگير است و جايي از درون يا بيرون انسان و نيز دور يا نزديك را از فيض و وجه خدا تهي نميتوان يافت و ثانياً، همه مكانها، زمانها و جهتها زير پوشش احاطه علمي خداي سبحان است و انسان هر سمت را هدف قرار داده، به هر سو رو كند، خداوند آن را ميداند، هم تبشير به صالحان است كه نگران عدم ادراك امكنه و ازمنه مقدّسه نباشند و هم انذار تبهكاران است كه گناه در خلوت نيز مانند جلوت در برابر وجه الله است؛ زيرا خداوند بر هر چيز احاطه و سعه دارد و به همه چيز آگاه است.
تسنيم ج ۶ صص ۲۵۵ و ۲۵۶
https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402