eitaa logo
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
1.1هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
#بِسم‌الࢪب‌الشهدا ولۍاگہ شهید بشین تابوتتون بہ بوسہ آسیدعلۍ متبࢪڪ میشہ.! قشنگ‌نیس(: #تولد۱۳۷٠/۰۴/۲۱ #شهادت۱۳۹۶/٠۵/۱۸ خادم‌المحسن: @Bisimchi_hojaji فروش‌کتاب‌سربلند: @Atfe_M84 #ڪانال_ࢪسمۍ #باحضوࢪخانواده‍‌شهید #ڪپۍباذڪࢪصلوات‌
مشاهده در ایتا
دانلود
از کسی پرسیدند: کدامین "خصلت" از "خدای" خود را "دوست" داری؟! گفت: همین" بس" که میدانم او میتواند "مچم" را بگیرد ولی "دستم" را میگیرد🥹❤️
🌸دختر یعنی: نجابت 🎀دختر یعنی: لطافت 🌸دختر یعنی: حرمت 🎀دختر یعنی: برکت 🌸دختر یعنی: احساس 🎀دختر یعنی: عشق 🌸دختر یعنی: پرنسس باباش 🎀دختر یعنی: غمخوار داداش 🌸دختر یعنی: لبخند خدا … 🎀تمام عروسک‌های دنیا 🌸تا همیشه یتیم می‌ماندند 🎀اگر خدا دختر را نمی‌‌آفرید 🌸تقدیم به دختران سرزم روز دختران گل سرزمینم مبارک باد❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ 🌷🎀 😍😍
شهید نام و نام خانوادگی: احمد مشلب محل تولد : نبطیه لبنان تاریخ ولادت: ۱۳۷۴/۰۶/۰۹ تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۱۲/۱۰ محل شهادت: تل حمام روستایی در جنوب حلب مدت عمر: ۲۱ سال محل مزار : محل شهدای شهر نبطیه کتاب مربوط به این شهید: ملاقات در ملکوت
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
زیارت عاشورا 🌸 به نیابت شهید احمد مشلب 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. {عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 『@Mohsendelha1370
خشنوی آقا امام زمان عج صلوات❤️🌿
مجنون علے تا روز خداحافظے، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ...  تلاش هاے بے وقفه من و علے هم فایده اے نداشت ... علے رفت و منم چند روز بعد دنبالش ...  تا جایے ڪه مے شد سعے کردم بهش نزدیک باشم ... لیلے و مجنون شده بودیم ... اون لیلاے من ... منم مجنون اون ... روزهاے سخت توے بیمارستان صحرایے یڪے پس از دیگرے مے گذشت ...  مجروح پشت مجروح ... ڪم خوابے و پر کارے ... تازه حس اون روزهاے علے رو مے فهمیدم ڪه نشسته خوابش مے برد ... من گاهے به خاطر بچه ها برمے گشتم اما براے علے برگشتے نبود ...  اون مے موند و من باز دنبالش ... بو مے ڪشیدم ڪجاست ... تنها خوشحالیم این بود ڪه بین مجروح ها، علے رو نمے دیدم ...  هر شب با خودم مے گفتم ... خدا رو شڪر ...  امروز هم علے من سالمه ...  همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شڪنجه، مجروح هم بشه ... بیش از یه سال از شروع جنگ مے گذشت ...  داشتم توے بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض مے ڪردم ڪه یهو بند دلم پاره شد ...  حس ڪردم یڪی داره جانم رو از بدنم بیرون مے ڪشه ... زمان زیادے نگذشته بود ڪه شروع ڪردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیڪ غروب ادامه داشت ...  و من با همون شرایط به مجروح ها مے رسیدم ...  تعداد ما ڪم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر مے شد ... تو اون اوضاع ... یهو چشمم به علے افتاد ... یه گوشه روے زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ... نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سید علي حسینے ...
 جبهه پر از علے بود با عجله رفتم سمتش ... خیلے بے حال شده بود ... یه نفر، عمامه علے رو بسته بود دور شڪمش ...  تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ...  عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود ... چشم هاے بی رمقش رو باز ڪرد ... تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختے ڪار مے ڪرد ... - برو بگو یکے دیگه بیاد ... بے توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم ڪه بازش ڪنم ...  دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ... - میزاری ڪارم رو بڪنم یا نه؟ ... مجروحی ڪه ڪمی با فاصله از علے روے زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت ... - خواهر ... مراعات برادر ما رو بڪن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ... - برادرتون غلط ڪرده ... من زنشم ... دردش اینجاست ڪه نمے خواد من زخمش رو ببینم ... محڪم دست علے رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره ڪردم ... تازه فهمیدم چرا نمے خواست زخمش رو ببینم ... علے رو بردن اتاق عمل ... و من هزار نماز شب نذر موندنش ڪردم ...  مجروح هایے با وضع بهتر از اون، شهید شدن ...  اما علے با اولین هلے ڪوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ... دلم با اون بود اما توے بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها براے یه پدر و مادر ...  یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علے بودن ... جبهه پر از علے بود ... نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سید علي حسینے ...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چـــــادر  بِهتـــــرین نوع حجـــٰــاب و نـــــشٰانہ مِلّے مـــــاست [‌تـَنفس‌بـَرگ‌هـٰا‌،ازقدم‌هـٰاۍپـٰاڪ‌توست وسـَبزۍ‌جھـٰان‌،تمامـَش‌رنگ‌چآدر‌توست] ♥️ 『@Mohsendelha1370』 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آنها که از پل‌‌صراط‌‌ می‌گذرند قبلا ازخیلی‌ چیز‌هاگذشته‌اند؛ باید بِـگذری‌ تا بُـگذری‌ . . .! ✨ 『@Mohsendelha1370
محــــღـن دلـها| 𝑀𝑜𝒽𝓈𝑒𝓃𝒟𝑒𝓁𝒽𝒶
#تلنگࢪ آنها که از پل‌‌صراط‌‌ می‌گذرند قبلا ازخیلی‌ چیز‌هاگذشته‌اند؛ باید بِـگذری‌ تا بُـگذری‌ . . .
-میگفت.. آنان‌‌ڪه‌‌یک‌عمرمُرده‌اند.. در‌یک‌لحظه‌شهیدنخواهندشد! شهادت‌یک‌عمرِ‌زندگی‌ست؛نه‌‌یک‌لحظه‌اتفاق ..🌸 [اللَّهُمَّ‌لَاتَكِلْنِي‌إِلَى‌نَفْسِي‌طَرْفَةَ‌عَيْنٍ‌أَبَداً♥️] 『@Mohsendelha1370
نگاه به چهره عبــادت است ... عبـادتی از جنسِ مقبـول به درگاه الهی. کاش شفـاعتی شاملِ حالمـان شود..🌱
سوگند به نگاهت که مرا طاقت هجران تو نیست... آسمان نشینم محسن حججی🌷 "@Mohsendelha1370"
اگه قرار بود که نتونی انجام بدی، اصلا خدا توی این مسیر قرارت نمی داد... پس نا اُمید نشو و ادامه بده 🌱 _کار‌خوبه‌خدا‌درست‌کنه❤️ ( : "@Mohsendelha1370"
شهدا راه درست را انتخاب کردند خداهم چه عاشقانه آنهارا انتخاب کرد... :) محسن حججی
از‌بیانات‌آیت‌الله‌بهجت‌ درباره حضرت‌ولۍ‌عصرعج: فردی‌کہ‌محضر‌امام‌زمان‌عج مشرف‌شده‌بود،😍 🌟از قول‌امام زمان نقل‌می‌کرد: یکی‌از‌آن‌کار‌هایی‌کہ‌ خیلی‌مورد‌توجہ‌واقع‌می‌‌شود، این‌است‌کہ‌بہ‌محض‌این‌کہ‌ صدای‌اذان‌بلند‌شد،😍🤲🏻 🌟دعای[اللَّھُمَ‌کُن‌لِولیِكَ...]را‌بخوانی!(:😍 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @Mohsendelha1370 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
شهید نام و نام خانوادگی: جواد محمدی نام پدر: رمضانعلی تاریخ تولد : 1362/05/29 محل تولد : درچه - اصفهان تاریخ شهادت : 1396/03/16 محل شهادت : حما - سوریه محل مزار شهید : اصفهان - درچه - آستان مقدس امامزادگان حمیده و رشیده خاتون - گلزار شهدا
Ali-Fani-Ziyarat-Ashoura.mp3
11.65M
زیارت عاشورا 🌸 به نیابت شهید جواد محمدی 🌷
"💚🌚" - با شھدا صحبت‌ کنید ؛ آنھا صدای‌ شما را به‌ خوبی‌ می‌شنوند‌‌ . . . و برایتان‌ دعا میکنند )! ارتباط‌ با شھدا دو طرفه‌ است =)!🌚 ‹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعـاے فـرج بہ عشـق آقـا صاحب‌الزمان :)🌸.. {عج‌اللّٰہ} : بہ شیعیـان و دوستـان ما بگوییـد کہ خـدا را بہ حـق عمـہ‌ام حضـرت زینب{سلام‌اللّٰہ‌عليها} قسـم دهنـد کہ فـرج مـرا نزدیک گردانـد. |📚 شیفتگان حضرت مهدے، جلد۱، صفحہ۲۵۱| کـانـال‌رسمےشھیـدمحسن‌حججی🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『@Mohsendelha1370
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• 『@Mohsendelha1370
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 طلسم عشق بیست و شش روز بعد از مجروحیت علے، بالاخره تونستم برگردم ...  دل توے دلم نبود ...  توی این مدت، تلفنے احوالش رو مے پرسیدم ... اما تماس ها به سختے برقرار مے شد ... کیفیت صداے بد ... و کوتاه ... برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ...  علے حالش خیلے بهتر شده بود ...  اما خشم نگاه زینب رو نمے شد ڪنترل کرد ... به شدت از نبود من ڪنار پدرش ناراحت بود ... - فقط وقتے مے خواے بابا رو سوراخ سوراخ ڪنے و روش تمرین ڪنے، میاے ...  اما وقتے باید ازش مراقبت کنے نیستے ... خودش شده بود پرستار علے ... نمے گذاشت حتے به علے نزدیڪ بشم ...  چند روز طول ڪشید تا باهام حرف بزنه ...  تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علے بود ... خیلی لجم گرفت ... آخر به روے علے آوردم ... - تو چطور این بچه رو طلسم کردے؟ ...  من نگهش داشتم... تنهایے بزرگش ڪردم ... ناله هاے بابا، باباش رو تحمل ڪردم ...  باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا مے ڪنه ... و علے باز هم خندید ... اعتراض احمقانه اے بود ... وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علے شده بودم ... نویسنده متن👆همسر وفرزند شهید سید علے حسینے ...
 مهمانی بزرگ بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ...  علے هم تازه راه افتاده بود و دیگه مے تونست بدون ڪمڪ دیگران راه بره ... اما نمے تونست بیڪار توے خونه بشینه ...  منم براے اینڪه مجبورش ڪنم استراحت ڪنه ...  نه مے گذاشتم دست به چیزے بزنه و نه جایے بره ... بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ...  همه چیز تا این بخشش خوب بود ...  اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ...  هم ناغافلی سر و ڪله چند تا از رفقاے جبهه اش پیدا شد ... پدرم ڪه دل چندان خوشے از علے و اون بچه ها نداشت ...  زینب و مریم هم ڪه دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ...  دیگه نمے دونستم باید حواسم به ڪی و ڪجا باشه ... مراقب پدرم و دوست هاے علے باشم ... یا مراقب بچه ها ڪه مشڪلے پیش نیاد ... یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو ڪنترل ڪنم ... و زینب و مریم رو دعوا ڪردم .... و یڪی محکم زدم پشت دست مریم... نازدونه هاے علی، بار اولشون بود دعوا مے شدن ...  قهر ڪردن و رفتن توے اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ...  هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علے اومد ...  قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... نویسنده متن👆 همسر وفرزند شهید سید علي حسینے ...